دانلود و خرید کتاب در کمین گل سرخ؛ روایتی از زندگی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی محسن مومنی
تصویر جلد کتاب در کمین گل سرخ؛ روایتی از زندگی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی

کتاب در کمین گل سرخ؛ روایتی از زندگی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی

نویسنده:محسن مومنی
امتیاز:
۴.۴از ۳۳۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب در کمین گل سرخ؛ روایتی از زندگی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی

«در کمین گل سرخ» زندگی‌نامه داستانی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی به قلم محسن مؤمنی است. روایت بخش‌های پیش از انقلاب زندگی سپهبد از کتاب «خاطرات سپهبد شهید صیادشیرازی» و بخش‌های مربوط به کردستان و سال‌هایی از جنگ از کتاب «ناگفته‌های جنگ» و بخش‌های پایانی جنگ از کتاب «یادداشت‌های ویژه شهید صیادشیرازی» انتخاب شده‌است. روایت نویسنده نیز علاوه بر منابع یاده شده، مبتنی است بر ساعت‌ها گفت‌وگو و تحقیق و استفاده از منابع مکتوب. «علی آن شب همراه خواهر بزرگش که از دره‌گز آمده بود، به حرم رفت. این‌که در آن شب در آن‌جا چه گذشت و علی چه گفت و چه شنید، تنها خدا می‌داند و بس. اما همان شب در تهران، خیابان دیباجی، همسایگان او چند مورد رفت و‌ آمد مشکوک دیده بودند. پیکانی در آن نیمه شب چند بار طول خیابان را پیموده بود. رفتگر شهرداری را دیده بودند که ناشیانه خیابان را جارو می‌کرده و حرکات و نگاه‌هایش غیر عادی بوده و.... اما در مشهد، علی هنگامی از حرم برگشت که آفتاب صبح جمعه تابیده بود. او سر راهش نان سنگک و پنیر و خامه‌ گرفته بود. مانند همیشه خود بساط صبحانه را پهن کرده و بعد پدر و مادرش را دعوت به صبحانه کرده بود. بعد گویی که عجله داشته باشد، به سراغ بستگانش رفته بود و تا ظهر به خانه اغلب آن‌ها سرکشیده بود. حتی آن‌ها می‌گویند انگار از سرنوشت خود خبر داشته که آن‌ها را نسبت به انجام فرایض دینی و وظایف فردی و اجتماعی‌اشان سفارش می‌کرده است. سرانجام حدود ظهر به سوی تهران پرواز کرد.»
آیه
۱۳۹۸/۰۲/۱۲

⭕️ماشین بیت‌المال⭕️ بعضی از قوم و خویش‌هایمان که از شهرستان می‌آمدند، رسیده و نرسیده گله می‌کردند: «آخه این درسته که علی آقا ماشین و راننده داشته باشه، اون وقت ما از ترمینال با تاکسی بیایم؟ ما که تهران رو خوب بلد

- بیشتر
ای که مرا خوانده ای ،راه نشانم بده
۱۳۹۸/۰۲/۱۰

چقدر بعضیا دارند می سوزند.از طاقچه ممنون م که این کتاب رایگان کرده.

ــسیّدحجّتـــ
۱۳۹۸/۰۲/۱۰

آخ جوووون می‌خواستم به‌زودی این کتاب رو بخرم ممنون ⁦🙏🏻⁩

مهربانا...
۱۳۹۸/۰۲/۱۰

ای خدا ما رو ببخش... که خون امثالی چون این شهدا را به هدر می دهیم... وای بران روز قیامت که مقابلمان خواهند ایستاد... اونوقت خیلی راحت پشت سرشان حرف میزنیم ... ادعای میهن دوستی و روشنفکری داریم اما هیهات از اینکه بپذیریم یه

- بیشتر
فرنوش کاتبی
۱۳۹۸/۰۲/۱۰

فعلا پنج ستاره به افتخار این مرد بزرگ و این انتخاب خوب تا خود کتاب رو بخونم

🐝 Mina 📚
۱۳۹۸/۰۲/۱۰

خیلی ممنونم که این کتاب را رایگان کردید. به خاطر این هدیه کلی ذوق کردم. منتظر بودم که این کتاب تخفیف بخوره تا بخرمش که رایگان قسمتم شد. دمت گرم، طاقچه ... 🙂😉

mohamad
۱۳۹۸/۰۲/۱۰

صیاد عزیز ممنون از اینکه جوونی و عمرت رو برای امنیت این کشور فدا کردی تا بعضی از این امنیت سوءاستفاده کنن و عق روشنفکرانه بزنن و علیهت موضع بگیرن من تو را دوست دارم و به تو افتخار می کنم...

مریم طباطبایی
۱۳۹۸/۰۲/۱۰

بسیاار عالی. ممنون از طاقچه و سوره مهر.

زهرا
۱۳۹۸/۰۲/۱۰

هرچقدر ازین بزرگواران بخونیم کمه ،درود به شرفشون ،انشالله دستگیر همه ما باشن

mahdi_yar
۱۳۹۸/۰۲/۱۰

خیلییییی ممنون طاقچه جان بابت همچین هدیه فوق العاده ای؛دمتون گرم😄مدتی بود که تصمیم داشتم نسخه چاپی رو بخرم.دوستان پیشنهاد میکنم حتما این کتاب رو بخونید. متن تقریظ رهبرانقلاب اسلامی بر این کتاب: «این نمونه‌ی جالب و بی‌سابقه‌ای است از گزارش جنگ

- بیشتر
پیرجماران برای بی‌توجهی‌‌های ما، نفاق‌ها و تفرقه‌‌های ما، پشت گوش انداختن نصایحش، ناشکری‌ها، ناسپاسی‌‌های ما در راه خدا و غفلت‌ها و سستی‌هایمان،... خون گریید.
زیـن‌الدیـن
او در حوزه‌ علمیه‌ برای‌ تعدادی‌ از طلاب‌ زبان‌ انگلیسی‌ تدریس‌ می‌کرد
ــسیّدحجّتـــ
او گفت‌: «کسی‌ که‌ بتواند ظلم‌ کند آمادگی‌ پذیرش‌ ظلم‌ را هم‌ دارد!»
راحله
«بچه‌ها، آدم‌ در سختی‌ها جوهره‌ انسانی‌ خودش‌ را نشان‌ می‌دهد، حواسمان‌ جمع‌ باشد که‌ ان‌شاءالله‌ این‌ دوره‌ را با خاطرات‌ خوشی‌ از فداکاری‌هایمان‌ ترک‌ کنیم‌!»
راحله
کم کم احساس کرد دلش سیب می‌خواهد. جنگی در درونش شروع شد. می‌شنید «من مثلاً آمده‌ام نگذارم بچه‌ها مال مردم را بخورند، حال خودم...» و توجیهی می‌شنید «من که هنوز به سن تکلیف نرسیده‌ام، حلال و حرام مال بزرگ‌ترهاست...» دست آخر وسوسه سیب خوردن بر پندهای عقل پیروز شد و دل یک دله کرد تا به بچه‌ها بپیوندد. از پرچین بالا رفت اما هنوز به آن طرف نپریده بود که دید، مار بزرگی سروسینه را بالا داده و آماده حمله به اوست
کلاشینکف
حالا این‌ عزت‌ها از کجا بود؟ از آن‌ نماز بود؛ چون‌ هم‌چنان‌ به‌ آن‌ تمسک‌ داشتم‌ و حاضر هم‌ نبودم‌ که‌ از آن‌ دست‌ بکشم
乙_みG
علی‌ هر روز صبحش‌ را با قرآن‌ آغاز می‌کرد. بعد از نماز یک‌ صفحه‌ قرآن‌ می‌خواند و به‌ معانی‌ آن‌ دقت‌ می‌کرد. یک‌ روز صبح‌ وقتی‌ قرآن‌ را باز کرد و در سوره‌ فرقان‌ ادامه‌ تلاوت‌ روزانه‌اش‌ را پی‌ گرفت‌، به‌ آیه‌ای برخورد که‌ سخت‌ بر دلش‌ نشست‌ و تأسف‌ خورد که‌ ای‌ کاش‌ پیش‌ از این‌، این‌ آیه‌ را دیده‌ بود؛ و آن‌ آیه‌ ۷۴ بود. در این‌ آیه‌ خدا در ادامه‌ صفات‌ «عباد الرحمن‌» می‌فرماید: «آنان‌ کسانی‌اند که‌ می‌گویند پروردگارا! از همسران‌ و فرزندان‌ ما، مایه‌ چشم‌ روشنی‌ برای‌ ما قرار بده‌ و ما را برای‌ پرهیزکاران‌ پیشوا کن‌.»
🐝 Mina 📚
حالا این‌ عزت‌ها از کجا بود؟ از آن‌ نماز بود؛ چون‌ هم‌چنان‌ به‌ آن‌ تمسک‌ داشتم‌ و حاضر هم‌ نبودم‌ که‌ از آن‌ دست‌ بکشم‌.
محمد مهدی
ناگهان گوینده خبر به هیجان آمد و داد زد: شنوندگان عزیز، شنوندگان عزیز، توجه فرمایید! به خبری که هم اکنون به دست من رسید، توجه فرمایید! خونین‌شهر آزاد شد! ناگهان بانگ تکبیر با اشک شوق همه ایران درهم آمیخت. زمین و زمان به وجد آمد.
Lily
دشمن‌ به‌ ما نزدیک‌تر از آن‌ است‌ که‌ خیال‌ می‌کنیم‌!
نهان

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

قیمت:
۱۱۵,۰۰۰
۵۷,۵۰۰
۵۰%
تومان