دانلود و خرید کتاب دستی بر خیال محمد خدابخش
تصویر جلد کتاب دستی بر خیال

کتاب دستی بر خیال

نویسنده:محمد خدابخش
انتشارات:نشر روزگار
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دستی بر خیال

«دستی برخیال» یا «دل خون» رمانی درباره زندگی دختری به نام سمیه به قلم محمد خدابخش است. «سُمیه پشت میز غذاخوری نشسته و سر را میان دو دستانش گرفته بود. موهایی ژولیده و درهم داشت که قسمتی خرمایی رنگ و بخشی دیگر به طلایی می‌زد. پوستی سفید داشت و صورتش که انگار مُشتی شن داغ به پهنه آن پاشیده باشند، پراز جوش‌های سُرخ بود. قاب چشمها کوچک، اما نی نی آنها برقی توفنده داشت. با کمی دقت بیشتر می‌شد اندوهی را که گوشه‌ای از آن را اشغال کرده بود، دید. خیلی به این حالت نماند. سرش را از میان دستها بیرون کشید و هنگامی که به پشتی صندلی تکیه می‌داد، هوای دمکرده درون سینه‌اش را با حسرت بیرون ریخت. دوسال بیشتر از ازدواج او با سعید نمی‌گذشت. دو سالی که برایش مثل بیست سال گذشت؛ دوسالی که می‌بایست سرشار از خاطره و لحظات خوش باشد، شد دو سال نفرین شده و تا به این شب روی خوش زندگی به او لبخند نزد. قطره اشکی از دریچه نگاه زُل زده‌اش جدا شد، از پهنه صورت تفتیده‌اش گذر کرد و به روی میز چکید. در حالی که غمباد بیخ گلویش را گرفته بود، خم شد و دستمالی برداشت. چشمان مرطوبش را پاک کرد و نگاه خود را به سمت ساعت دیواری بالا برد. ساعت ده و سی دقیقه شب را نشان می‌داد. به یاد آورد که سه شب پیش درست در همین ساعت سعید از خانه بیرون رفت و پشت سرش را نیز نگاه نکرد. در آن لحظه آرزوی سُمیه همین بود: برود و گور خود را گم کند. برود و خبر مرگش را برای او بیاورند. آنقدر آزرده خاطر شده بود که تا این شب نتوانست کینه‌ای که از او به دل گرفته بود، از خود دور کند.»
سیّد جواد
۱۳۹۷/۰۷/۱۱

کتاب ۲۰۷ برنامه مطالعه از طرح کتابخانه همگانی ، یک داستان تکراری ، ضعیف ، پر از موارد روشنفکری و فحاشی . کتاب به یک ویرایش اساسی احتیاج داره ،اگه می خواستم اشکالات کتاب را به اشتراک بگذارم ، هم تعداد زیاد

- بیشتر
اصلاً نمی‌دونم چی شد که به دعوت نفیسه راه پیدا کردم به همچین جایی؛ جایی که ابداً جای من نبود. شایدام تنها یه هوس بود که من رو کشوند به اونجا. خلاصه داشتم تو این وحشت و نگرانی غرق می‌شدم که نفیسه گفت: «چته؟» بهش گفتم: - بیا از اینجا بریم نفیسه بهم خندید و گفت: - آخی! جوجه کوچولوی ما ترسیده! بعد قیافه‌ای جدی به خودش گرفت و در ادامه حرفش گفت: - بزرگ شو سُمیه! تا کی می‌خوای یه دختر بچه ساده و بی‌کلاس باشی؟ یه گوگول مگولی ناز نازی. اگه می‌خوای تو زندگیت موفق باشی و کنیز دست به سینه شوهرت نباشی، باید این چیزا رو ببینی. خلاصه قاطی ما بشی بابا!
سیّد جواد
جوجه‌ها رو آخر پاییز می‌شمارن
سیّد جواد
اصلاً نمی‌دونم کدوم آدم بی‌سلیقه‌ای به اونا گفته بود که اگه ژل تو لب و گونه‌هاشون تزریق کنن می‌شن شبیه آنجلینا جولی! اگه می‌شد به واسطه این چیزا به زیبایی رسید که خود خدا قهارتر از بنده‌اش بود. خلاصه که به هر وسیله‌ای متوصل شده بودن تا مورد توجه پسرا قرار بگیرن. لباسهای تن نما پوشیده بودن، لیوان‌های مشروب رو از این دست به اون دست می‌دادن و از سر اکراه لبی تر می‌کردن، سیگار رو پُک نزده فوت می‌کردن و ... خلاصه کاراشون عجیب و غریب بود. از طرفی هم بوی دود سیگار، الکل و عرق تن داشت حالم رو بهم می‌زد.
سیّد جواد
«من اون سیادتی مادر ...! رو می‌کشم.» «مادرش رو به عزاش می‌شونم.» «توی ...! خانوم رو هم می‌کشم که داری بهم خیانت می‌کنی.» «.......!»
سیّد جواد

حجم

۴۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

حجم

۴۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان