دانلود و خرید کتاب آن سوی جنگل خیزران یوک‍و ک‍اواش‍ی‍م‍ا ترجمه مجید عمیق
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب آن سوی جنگل خیزران اثر مجید عمیق

کتاب آن سوی جنگل خیزران

معرفی کتاب آن سوی جنگل خیزران

سال‌ها بعد از جنگ‌جهانی دوم «یوکو کاواشیما» خاطرات خود را به صورت داستانی مستند از ۱۱ سالگی‌اش در کتابی به نام آن‌سوی جنگل خیزران، می‌نویسد. «آن‌سوی جنگل خیزران» داستان تلخی از آوارگی‌های یک خانواده ژاپنی، که در اواخر جنگ‌جهانی‌دوم در کره زندگی می‌کنند و مجبور به ترک کره می‌شوند، تا از آتش انتقام کره‌ای‌ها در امان بمانند. برشی از کتاب: «تقریباً نیمه‌های شب روز بیست‌ونهم ماه ژوئیهٔ سال ۱۹۴۵ میلادی بود که من، مادرم و خواهر بزرگترم، کُو ، مقداری اثاث و باروبنه را بر پشتمان کول کردیم و از خانه‌مان که در ناحیه‌ای پوشیده از درختان خیزران بود، گریختیم و با شهرمان، نانام، در کره‌شمالی و دوستانمان وداع کردیم. در تاریکی شب، مادرم چفت درها و پنجره‌ها را وارسی کرد. آن موقع من دوازده سال داشتم و کُو شانزده‌ساله بود. خیلی خسته بودم و سرم چنان گیج می‌رفت که نمی‌دانستم به کدام سمت می‌روم.»

نظرات کاربران

|قافیه باران|
۱۳۹۸/۱۰/۱۱

این یک داستان واقعی است! آنسوی جنگل خیزران خانواده ای ژاپنی با دو دختر (کوُ و یوکوُ) و یک پسر به نام هایدیو، زندگی میکنند که در خلال جنگ جهانی دوم و شکست ارتش ژاپن مجبور به ترک خانه و زندگیشان

- بیشتر
یا فاطمه زهرا (س)
۱۴۰۲/۰۶/۰۷

کتاب بسیار عالیه متن بسیار روان و زیبا و ترجمه ای فوق العاده در این کتاب می توان با شخصیت اصلی به راحتی همزاد پنداری کرد و احساسات مختلف او از جمله غم ترس و شادی و عصبانیت را تجربه

- بیشتر
اندیشه
۱۴۰۰/۰۳/۱۵

عالی بود این کتاب.متن وترجمه بسیار روانی داشت.خاطرات این دختر بسیار خوب بیان شده بود وحالت قصه خودش روحفظ کرده بود.نوجوان ها وپدرومادرها حتما بخونن. درس زندگی به معنای واقعی کلمه.فقط کاش ادامه اش رو هم می نوشت.خیلی جذاب بود

حمیده ح
۱۳۹۹/۰۹/۱۲

این کتاب بسیار عالی و برای همه : کودکان ، نوجوانان و بزرگسالان مناسب و جذاب است .‌ پدر و مادر عزیز ! داستان واقعی این کتاب به جای شما ، خیلی چیزها به فرزندتان خواهد گفت که قبلا نمی

- بیشتر
bina
۱۳۹۸/۰۳/۰۹

یکی از بهترین کتاب های بود که در دوران راهنمایی خوندم. دو بارم خوندم.خیلی دوستش دارم

کاربر ۳۳۸۸۷۰۳
۱۴۰۲/۰۳/۲۳

این کتاب عااالی هست. محشره. هرچی از خوبیش بگم به خدا کم گفتم. عاااالی. هرکی اینو نخونه نصف عمرش تباه شده. بهتون قول میدم ازش سیر نمیشید. من کل ۴۴۵ صفحه رو تو دو روز خوندم از بس که این کتاب قشنگه. محشره.محشر👌👌👌👌👌👌👌👌👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍👍

هدهد
۱۳۹۸/۰۳/۲۰

یکی از بهترین کتاب های دوره نوجوانی که مطالعه کردم... فوق العاده.. ترغیب شدم از طاقچه دوباره بخرم بخونم

سیما قربانی
۱۴۰۲/۰۹/۱۴

کتاب خوبیه . درباره یک خانواده کوچک ژاپنی .داستان ساده و روان

abdy
۱۴۰۲/۰۵/۰۴

این کتاب مثل انیمه مقبره کرم‌های شب‌تاب منو به گریه انداخت. به نوجوانان عزیز پیشنهاد میکنم حتما حتما این کتابو بخونن چون بزرگ‌ترین درس کتاب اینه که زندگی همیشه خوشی نیست. بنظرم نه تنها نوجوانان بلکه همه ما باید این

- بیشتر
محمد حسن یاقوت پور
۱۴۰۲/۰۳/۰۳

خیلی خیلی لذت بخش بود؛ واقعا چسبید؛ به دانش‌آموزانم معرفی خواهم کرد؛ تاریخ اتمام ۳خرداد۱۴۰۲ (حدود یک هفته)

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱۱)
حالا دیگر می‌توانستم بدون ترس از حملهٔ هواپیماها و بمباران چشم‌هایم را ببندم و بخوابم.
|قافیه باران|
خیلی دلم می‌خواست به هتل سانجو می‌رفتم و آقای ماتسومورا را می‌دیدم. اما در سنت و فرهنگ ما ژاپنی‌ها حرف زدن دختری با مرد غریبه کار بسیار زشتی تلقی می‌شود
|قافیه باران|
وقتی پدر برگردد، وضع زندگی ما خیلی بهتر خواهد شد. فعلاً باید این وضعیت را تحمل کنیم.
|قافیه باران|
از من خواست که آب گرم را هدر ندهم و با همان آبی که برنج را شسته بودم، ماهی را بشویم و تمیز کنم. کُو ترکهٔ بلندی پیدا کرد و آن را تراشید و صاف کرد تا ماهی را به سیخ بکشیم و روی آتش کباب کنیم. غذایی که در شب سال نو خوردیم، بسیار خوش‌مزه و به یاد ماندنی بود. اما در حین خوردن، یاد پدر و هایدیو افتادیم.
|قافیه باران|
وقتی کُو برگشت، آب کتری غل غل می‌کرد و می‌جوشید. سر تا پای کُو از برفی که بر سر و رویش باریده بود، سفید پوش شده بود. او گفت: «هوا خیلی سرد است و سوز دارد.»
|قافیه باران|
دخترهایی را دیدم که لباس‌های شیک و تازه تنشان بود. زمانی که به لباس‌های کهنه و کفش‌های پاره‌ام نگاه کردم و به رشته طنابی که لنگهٔ چپ کفشم را با آن بسته بودم تا پاشنه‌اش جدا نشود، همان طنابی که هنگام ترک خانه در نانام مادر به مچ دستم بسته بود، خجالت می‌کشیدم.
F. R
با خوش‌حالی به شیشهٔ شیر که مانند یک گنج برایم با ارزش بود، خیره شدم.
F. R
لنگهٔ چپ کفش من چنان شکافته بود که مانند دهان باز یک درندهٔ گرسنه می‌ماند.
|قافیه باران|
فردا یک‌شنبه بود. با خودم گفتم: «فردا تعطیل است و تا هر وقت دلم بخواهد، می‌توانم بخوابم.»
|قافیه باران|
خب دخترم، در این دنیا آدم‌های جوراجور فراوان هستند. عاقبت یاد می‌گیری با آن‌ها مدارا کنی. فقط سعی کن انسانیت و ارزش‌های اخلاقی را زیر پا نگذاری و فراموش نکنی.
Mahdi Hoseinirad

حجم

۱۳۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۷۲ صفحه

حجم

۱۳۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۷۲ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان