دانلود و خرید کتاب شهری که مردم آن با زانو راه می رفتند رضا رهگذر
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب شهری که مردم آن با زانو راه می رفتند اثر رضا رهگذر

کتاب شهری که مردم آن با زانو راه می رفتند

نویسنده:رضا رهگذر
گردآورنده:محمدرضا سرشار
امتیاز:
۳.۵از ۱۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شهری که مردم آن با زانو راه می رفتند

کتاب شهری که مردم آن با زانو راه می رفتند داستانی از محمدرضا سرشار (رضا رهگذر) برای کودکان و نوجوانان است که با تصویرگری کاظم طلایی در انتشارات سوره مهر منتشر شده است. 

درباره کتاب شهری که مردم آن با زانو راه می رفتند

کتاب شهری که مردم آن با زانو راه می رفتند داستانی جالب درباره شهری عجیب است که تمام مردم آن روی زانوهای خود راه می‌روند. روزی جهانگردی به آنجا می‌رسد. از همه چیز متعجب است. چرا مردم اینطور راه می‌روند؟ همه آن‌ها که پا دارند... او در همین افکار است که با مردی آشنا می‌شود. مرد به او می‌گوید که جادوگری بر این شهر حکومت می‌کند که قد کوتاهی دارد و دستور داده است پاهای هر کسی را که قدش از او بلندتر باشد، قطع کنند. این است که همه مردم روی زانوهای خود راه می‌روند...

جهانگرد که متعجب شده است با جادوگر روبه‌رو می‌شود و به قطع پا محکوم می‌شود. او از جادوگر زمانی می‌خواهد، بلکه بتواند جانش را نجات دهد...

کتاب شهری که مردم آن با زانو راه می رفتند را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

شهری که مردم آن با زانو راه می رفتند برای کودکانی که سال‌های آخر مدرسه را می‌گذرانند و نوجوانان جذاب است. 

درباره‌ محمدرضا سرشار

محمدرضا سرشار که با نام هنری رضا رهگذر فعالیت می‌کند در سال ۱۳۳۲ در کازرون به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۴ و پس از طی دوران سربازی، به صورت سرباز معلم، در رشته مهندسی صنایع دانشگاه علم و صنعت ایران قبول شد و به تهران آمد.

نخستین آثار او در سال ۱۳۵۲، در یکی از مجلات هفتگی ادبی، منتشر شد و اولین کتابش را در سال ۱۳۵۵ منتشر کرده است. پس از انقلاب هم آثار مختلفی از او در قالب‌های نقد، پژوهش ادبی، داستان تالیف و ترجمه به چاپ رسیده است. او موفق شد تا برای آثار و نوشته‌هایش ۲۶ جایزه را در سطح کشوری از آن خود کند.

محمدرضا سرشار در کارنامه‌ هنری خود فعالیت‌هایی مانند سردبیری مجله رشد دانش آموز، عضویت هیأت داوران ششمین جشنواره تأتر فجر، مدرس ادبیات کودکان در دانشسرای تربیت معلم، استاد دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران، عضویت شورای داوران انتخاب کتاب سال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، عضویت شورای نظارت بر کتاب های کودکان و نوجوانان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، قصه گوی ظهر جمعه، دبیر چهارمین جشنواره کتاب کودک و نوجوان کانون پرورش فکری، سردبیر گاهنامه قلمرو تا شماره ۶، سردبیر نشریه تخصصی دو فصلنامه گویش ، سردبیر مجله سوره نوجوانان ، عضو شورای سردبیری مجله ادبیات داستانی، مسئول شورای نقد وبررسی واحد رمان بنیاد جانبازان را دارد.

بخشی از کتاب شهری که مردم آن با زانو راه می رفتند

جهانگردی میانسال، که شهر و دیارش را ترک کرده بود تا دنیا را بگردد و تجربه کسب کند، روزی، نزدیکی‌های ظهر، به شهری عجیب رسید.

ِظاهر این شهر با شهرهای دیگر تفاوت بسیار داشت: ارتفاع تمام ساختمانها یکی بود؛ و آن قدر کم، که تنها تا سینه مرد جهانگرد می‌رسید!

البته خانه‌های زشت و زیبا داشتند، فقیرانه و مجلل داشتند؛ اما بلندی همه‌شان یکی بود!

در این حال چشم جهانگرد به حیاط خانه ای افتاد. مردی با قد و قواره‌ای کاملا طبیعی، روی دو زانوی خود ایستاده بود و با تلاش زیاد سعی می کرد دست‌هایش را به شاخه درختی برساند و از آن سیب بچیند!

جهانگرد از همان بالای دیوار گفت: خدا بد ندهد! کمک می خواهی؟

مرد، با حیرت، جهانگرد را نگاه کرد و وحشتزده به اطراف چشم گرداند. بعد شتابزده ـ همان طور روی زانوها ـ جلو آمد، در ِ کوچه را باز کرد، دست جهانگرد را گرفت و با عجله گفت: داخل شو!

جهانگرد هاج و واج و در عین حال کنجکاو، تا آنجا که می‌توانست خم شد تا بتواند از چارچوب در بگذرد؛ اما نتوانست. به ناچار او هم زانو زد و روی زانوها داخل شد.

مرد، جهانگرد را به دنبال خود کشید؛ و همان طور روی زانوها، وارد یکی از اتاق‌ها شدند.

ِ مرد، پنجره‌ها و در ِ اتاق را محکم بست و چفت آنها را انداخت. تمام پرده ها را کشید....

نظرات کاربران

Book worm
۱۴۰۰/۰۲/۲۰

معرکست به این میگن شاهکار هنری ممنون از اقای سرشار یا رهگذر پیشنهاد میکنم حتما حتما بخونید من چاپی شو دارم برای شرکت در یک مسابقه بهم دادن خیلی عجیب بود اقای سرشار ایده های خوبی دارن و قلمشون عالیه

محمد
۱۴۰۰/۰۵/۰۲

رنگ زمینه سرخابی برای کتاب دیجیتال مناسب نیست. داستان می تونست پرورش بیشتری داشته باشد.

Karez
۱۴۰۱/۱۱/۱۷

سلام . صفحه آرایی خوبی نداشت . انگار برای کامپیوتر خانگی طراحی شده و در صفحه موبایل خط ریز دارد . اگر هم صفحه را بزرگ کنیم همه صفحه جا نمیشه و برای مطالعه هر یک خط باید از راست

- بیشتر
کاربر ۱۳۱۰۱۰۶
۱۴۰۱/۰۹/۲۶

عالی. برای بچه ها

کاربری بیش نیستم
۱۴۰۰/۰۸/۲۳

این کتاب از حدود ۸ سالگی من با منه و بارها و بارها طی این ۱۵ سال خوندمش و به همه توصیش کردم، خیلی قشنگه، خیلی:"

Unknown
۱۴۰۱/۰۲/۲۳

کتاب صد و سی و پنجم

Luna
۱۴۰۰/۰۳/۲۳

داستان عالیه اما رنگ صفحه سرخابیه و به شدت چشم رو آزار میده.

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۳۲ صفحه

حجم

۱٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۳۲ صفحه

قیمت:
۱۱,۰۰۰
تومان