بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آن سوی جنگل خیزران | طاقچه
تصویر جلد کتاب آن سوی جنگل خیزران

بریده‌هایی از کتاب آن سوی جنگل خیزران

امتیاز:
۴.۸از ۲۰ رأی
۴٫۸
(۲۰)
حالا دیگر می‌توانستم بدون ترس از حملهٔ هواپیماها و بمباران چشم‌هایم را ببندم و بخوابم.
|قافیه باران|
وقتی پدر برگردد، وضع زندگی ما خیلی بهتر خواهد شد. فعلاً باید این وضعیت را تحمل کنیم.
|قافیه باران|
خیلی دلم می‌خواست به هتل سانجو می‌رفتم و آقای ماتسومورا را می‌دیدم. اما در سنت و فرهنگ ما ژاپنی‌ها حرف زدن دختری با مرد غریبه کار بسیار زشتی تلقی می‌شود
|قافیه باران|
وقتی کُو برگشت، آب کتری غل غل می‌کرد و می‌جوشید. سر تا پای کُو از برفی که بر سر و رویش باریده بود، سفید پوش شده بود. او گفت: «هوا خیلی سرد است و سوز دارد.»
|قافیه باران|
از من خواست که آب گرم را هدر ندهم و با همان آبی که برنج را شسته بودم، ماهی را بشویم و تمیز کنم. کُو ترکهٔ بلندی پیدا کرد و آن را تراشید و صاف کرد تا ماهی را به سیخ بکشیم و روی آتش کباب کنیم. غذایی که در شب سال نو خوردیم، بسیار خوش‌مزه و به یاد ماندنی بود. اما در حین خوردن، یاد پدر و هایدیو افتادیم.
|قافیه باران|
فردا یک‌شنبه بود. با خودم گفتم: «فردا تعطیل است و تا هر وقت دلم بخواهد، می‌توانم بخوابم.»
|قافیه باران|
جوراجور فراوان هستند. عاقبت یاد می‌گیری با آن‌ها مدارا کنی. فقط سعی کن انسانیت و ارزش‌های اخلاقی را زیر پا نگذاری و فراموش نکنی.
Mahdi Hoseinirad
خب دخترم، در این دنیا آدم‌های جوراجور فراوان هستند. عاقبت یاد می‌گیری با آن‌ها مدارا کنی. فقط سعی کن انسانیت و ارزش‌های اخلاقی را زیر پا نگذاری و فراموش نکنی.
Mahdi Hoseinirad

حجم

۱۳۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۷۲ صفحه

حجم

۱۳۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۷۲ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان