کتاب مقبرۀ سنگی کوچک
معرفی کتاب مقبرۀ سنگی کوچک
«مقبرهٔ سنگی کوچک» نمایشنامهای تکپردهای از جورج کلدرون، نویسنده انگلیسی است. او در سال ۱۸۶۸ در لندن چشم به جهان گشود. در مدرسهٔ راگبی و دانشکدهٔ ترینیتی آکسفورد تحصیل کرد و سپس بهعنوان وکیل شروع به کار کرد. جورج کلدرون بین سالهای ۱۸۹۵ تا ۱۸۹۷، در روسیه به تدریس و روزنامهنگاری پرداخت و سپس به انگلستان برگشت و زبانهای اسلاوی دیگر را فرا گرفت و در سال ۱۹۰۰، بهعنوان دستیار کتابدار در بریتیش میوزیم مشغول به کار شد. در طی این دوره، او تحقیقات بسیاری در مورد فرهنگ اسلاوی انجام داد و کتابهای بسیاری نوشت و ترجمه کرد از جمله ترجمههای او میتوان به ترجمهاش از آثار چخوف و ایلیا تولستوی، فرزند لئو تولستوی،اشاره کرد. ترجمههای او چخوف را بهعنوان قدرتی تازه، در اوایل سدهٔ بیست، به تئاتر انگلستان معرفی کرد. کلدرون در سال ۱۹۱۴، وارد ارتش بریتانیا شد و یک سال بعد، در ژوئن ۱۹۱۵، در نبرد گالیپولی کشته شد.
پراسکفیا پتروفنا که پسرش سالها پیش جوانمرگ شده بود و او همچنان داغدار او است، قصد دارد برای پسرش که در نظر او یک قدیسه است مقبرهای سنگی بسازد، اما رخدادی عجیب برنامههای او را بر هم میزند:
نمایشنامه چنین آغاز شدهاست:
اتاقپذیرایی پراسکفیا. درِ اصلی در ایوان است و یک پنجرهٔ بدون پرده هم در پشت صحنه قرار دارد. شب است. نور چراغگازیِ خیابان خانههای پوشیدهازبرف و برفِ درحال بارش را بهصورت مبهم نشان میدهد. اتاق ساده مبله شده است: یک تخت هست، از یک طناب، پردهای آویزان است، روی تاقچهای که در گوشهٔ اتاق است، چند تا کتاب و یک شمایل مذهبی قرار دارد، یک چراغفتیلهای که شیشهٔ قرمز دارد جلوی اینها میسوزد، گلهای کاغذی و تخممرغهای عید پاک از ریسمانی آویزان هستند.
پرده که بالا میرود، واروارا را میبینیم که کنار یک چراغ نشسته و دارد جورابهایی را رفو میکند.
جو اتاق پر از سکوت، تنهایی و یکنواختی روسی است. ساعت تیکتاک میکند. مردی دیده میشود که از خیابان رد میشود، پاهایش روی پیادهروِ برفی صدایی تولید نمیکنند. از دوردست، صدای یک کنسرتینا و صدای خندهٔ مردی از بیرون شنیده میشود. بعد، دوباره سکوت برقرار میشود.
حجم
۲۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۵۲ صفحه
حجم
۲۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۵۲ صفحه