دانلود و خرید کتاب این بهشت، آن بهشت مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی بهجت قدس سره
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

معرفی کتاب این بهشت، آن بهشت

«این بهشت، آن بهشت» مجموعه داستان‌ها و خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیت‌الله بهجت (ق.‌س) است. این مرکز برای معرفی سیرۀ رفتاری آیت‌الله بهجت (ق س)، از «دو منبع» استفاده کرده است:

اول:فرمایش‌های خود ایشان؛ و دوم:گزارش‌ها و مصاحبه‌هایی که از اطرافیان ایشان گردآوری شده است. برای استفاده از منبع اول، فرمایش‌های ایشان که در بیش از ۲۰۰۰ ساعت فایل صوتی و تصویری ثبت شده است پیاده‌سازی و سپس نمایه‌زنی و در بیش از ۱۵۰۰ موضوع دسته‌بندی شد و برای بهره‌گیری از منبع دوم نیز بیش از ۳۰۰ فایل تصویری در قالب گزارش و مصاحبه از اطرافیان ایشان تهیه و سپس پیاده‌سازی، نمایه‌زنی و دسته‌بندی شد تا با پشت سر گذاشتن این مراحل، این گنجینۀ ارزشمند در قالب‌های گوناگون قابل ارائه باشد

بخشی از کتاب:

همیشه به او که فکر می‌کردم. حرف‌هایی در ذهنم مرور می‌شد که حکایت از خارق‌العاده بودنش داشت. مردی با هیئت و هیبتی مثال‌زدنی و خدم و حشم آن‌چنانی!

برایم عجیب و غریب بود. می‌گفتند به کسی نگاه نمی‌کند، چون چشم برزخی دارد؛ سؤالت را نگفته، می‌داند؛ دعایش مستجاب است و هزار حرف و حدیث دیگر.

دوست داشتم او را ببینم، اما نه در رسانه‌ها خبر آن‌چنانی از او بود، نه در میان مردم عامه؛ خواص هم که حرفی نمی‌زدند، تا این‌که سال ۱۳۸۲ رسید و به بهانۀ تحصیلات دانشگاهی راهی شهر مقدس قم شدم.

بازی‌گوشی‌های آن روزها و شوق و ذوق مثلاً قاضی‌شدن، باعث شد که تقریباً ایشان را فراموش کنم.

اما آن روز...

یک روز صبح که برای نماز به حرم رفته بودم، هنگام برگشتن پیرمردی را دیدم که برایم آشنا بود. چند نفر او را دوره کرده بودند. به صحن مطهر آمد، به درب ورودی که رسید، ایستاد. نعلین‌های ساده‌اش را که دو رنگ متفاوت داشت، درآورد و با طمأنینه خم شد و آن‌ها را برداشت. کف آن‌ها را به هم چسباند و با خود به داخل برد.

میخ‌کوب شده بودم. باورم نمی‌شد! پرسیدم، گفتند:...

نظرات کاربران

ZaZa
۱۳۹۹/۰۹/۰۱

کتاب خیلی خوبیه من خودم که در عرض یساعت شایدم کمتر تمومش کردم چون زبان ساده ای داره و مختصره ☘😊

شهرام
۱۳۹۷/۰۴/۰۸

فوق العاده منتظریم که دو کتاب جدید مجموعه هم اضافه بشه تا بهره کافی ببریم. التماس دعا

بهزاد
۱۳۹۸/۰۱/۰۴

اینکه دفتر آیت الله بهجت کار پیاده سازی و دسته بندی و انتشار آثار صوتی رو شروع کرده خیلی خوبه. خود کتاب، روح بخش و آموزنده ولی خیلی کوتاه بود

فریبا ثقفی
۱۳۹۹/۱۱/۲۶

عالی

تسنيم
۱۴۰۲/۰۲/۱۷

رحمت و رضوان خدایتعالی بر این مرد بزرگ….کتاب کوتاه شیوا خوشخوان و پر از درس…حتما بخوانید

طلائی
۱۴۰۰/۰۳/۰۹

کتابی ساده، روان، دلنشین و ذی قیمت که هرکسی باید حداقل یکبار آنرا بخواند.

علی علوی
۱۴۰۳/۰۵/۰۵

مجموعه‌ی مختصری از چند داستان کوتاه از مرحوم آیت الله محمد تقی بهجت (ره) و بروز برخی از کرامت (معجزه از دید عوام و کرامت از دید خواص) های ایشون هست. ● زبان بیان کتاب شیوا و شیرینه. ● البته چون برای

- بیشتر
M.G
۱۴۰۳/۰۱/۱۵

العبد... شناخت اندک از احوالات این عالم ربانی چیزی جز دلربودن از ما نداشت! رضوان خدا بر او... هرکتابی راجع به آیت الله بهجت خواندنی است،شک نکنید!

مریم شهباز
۱۴۰۲/۰۳/۲۲

چقدر همه چیز زندگیشون نشونه است!

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱۸)
آشنایان و نزدیکان حضرت آیت‌الله بهجت (ق س) کرامت ایشان را نه در شفای مریض و اطلاع از غیب و طی‌الارض و موت اختیاری، که با وجود همه این‌ها، در سخنان حکیمانه و رفتار روزمرۀ ایشان می‌دانستند. او به‌راستی مصداق کاملی بود از «کُونُوا دُعٰاةَ النّٰاسِ بِغَیْرِ اَلْسِنَتِکُمْ؛ با رفتار خود، دعوت‌کننده [به‌سوی دین] باشید.»
S
به بچه‌های کوچک میدان می‌داد، تاجایی‌که وقتی خانه بود، بچه‌ها حاکم خانه بودند، کسی جرئت نداشت با آن‌ها تندی کند. می‌فرمود: «این‌ها معصومند، قریب‌الرجوع از ربّ‌شان. علت جاذبۀ آن‌ها، عصمت آنان است.»
ریحانه باقریه
«بیا!»، از جیبش پولی درآورد و به من داد و گفت: «برو عطاری، داروی «عین‌شین‌قاف» بگیر تا خسته نشوی!»
الهه
زمان را با ذکر شکار می‌کرد، با ذکر نفس می‌کشید. در خانه بیشتر ذکر «یا هادی» و «یا الله» را می‌گفت. گاهی با چشمان بسته، ذکر «یا ستّار» بر لب داشت. می‌خواست به جایی برود، هنگامی که از منزل خارج می‌شد، زمانی که برای دیدن کسی به اتاق بیرونی می‌رفت ذکر «یا ستّار» را می‌گفت. همیشه ذکر می‌گفت. می‌رفت کتاب بردارد، در همین زمان کوتاه ذکر می‌گفت. بعد از ذکرِ رکوع و سجود نمازش، «یٰا اَرْحَمَ الرّٰاحِمٖینَ» را زمزمه می‌کرد. بر اساس خاطرۀ حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت
محسن
هر دو شاگرد محضر آیت‌الله قاضی (ق س) بودند؛ بعد از چندین سال همدیگر را می‌دیدند. مطمئن بودم بعد از این همه سال با هم حرف‌ها دارند، ضبط و میکروفونی را آماده کرده بودم تا حرف‌های‌شان را ضبط کنم. هم را بغل کردند، چشمان خیس‌شان، دوری و دل‌تنگی را نشان می‌داد. روبه‌روی هم که نشستند، احوال‌پرسی مختصری کردند و ساکت شدند. منتظر ماندم، اما حرفی ردوبدل نشد. بعد از ساعتی، دیدارشان تمام شد. ایشان از منزل رفتند. نفهمیدم چه خبر است؟! با تعجب پرسیدم: «چرا ایشان حرفی نزد؟ چرا شما چیزی نگفتید؟» گفت: «ما حرف‌های‌مان را زدیم، همه حرف‌های‌مان را، گفتیم و شنیدیم؛ اما با سکوت
محسن
به بچه‌های کوچک میدان می‌داد، تاجایی‌که وقتی خانه بود، بچه‌ها حاکم خانه بودند، کسی جرئت نداشت با آن‌ها تندی کند. می‌فرمود: «این‌ها معصومند، قریب‌الرجوع از ربّ‌شان. علت جاذبۀ آن‌ها، عصمت آنان است.» هر روز به‌بچه‌ها توصیه می‌کرد «چهار قل» و «آیةالکرسی» بخوانند؛ خودش هم برای‌شان دعا می‌خواند: «اَللّٰهُمَّ اجْعَلْهُ فٖی دِرعِکَ الحَصٖینَةِ الَّتٖی تَجْعَلُ فٖیهٰا مَنْ تُرٖیدُ.»
محسن
«وقت‌هایم در اختیار خودم نیست، همه را پیش‌فروش کرده‌ام.»
soltani
می‌فرمود: «این‌ها معصومند، قریب‌الرجوع از ربّ‌شان. علت جاذبۀ آن‌ها، عصمت آنان است.»
الهه
۹۰ ساله شد، اما عبادتش کم نشد که هیچ، انگار عاشق‌تر هم شده بود.
Fatemeh.V.Younesi
«برو عطاری، داروی «عین‌شین‌قاف» بگیر تا خسته نشوی!»
soltani
آدمی‌ست دیگر، دل‌تنگی امانش را می‌برد...
soltani
هر روز به‌بچه‌ها توصیه می‌کرد «چهار قل» و «آیةالکرسی» بخوانند؛ خودش هم برای‌شان دعا می‌خواند: «اَللّٰهُمَّ اجْعَلْهُ فٖی دِرعِکَ الحَصٖینَةِ الَّتٖی تَجْعَلُ فٖیهٰا مَنْ تُرٖیدُ.»
کاربر ۴۴۶۱۲۰۱
«هر درسی را که می‌خوانید، باید چنان بفهمید که گویی در جایگاه مؤلف هستید، تا اِبهامی برای‌تان نماند؛ باید پس از پایانِ همان درس، به‌راحتی مدرّس باشید. در غیر این صورت، دوباره از اول بخوانید»
soltani
تدریس، عبادتی است که در درمان بیماری‌اش مؤثر است.
F.Amini
«برو عطاری، داروی «عین‌شین‌قاف» بگیر تا خسته نشوی
F.Amini
بازوی آقا را محکم گرفته بود و ول نمی‌کرد، التماس می‌کرد، هی می‌گفت: «التماس دعا.» آقا چشم‌ها را بست؛ برگشت، لبخندی زد و دعایش کرد. روز بعد دارو خواست. برایش که خریدم، بازویش را بالا زد، دیدم کبود شده بود.
soltani
«علی آقا! تو هر کسی می‌خواهی باشی، باش! می‌خواهی حجت‌الاسلام باشی، باش! می‌خواهی آیت‌الله باشی، باش! می‌خواهی آیت‌الله‌العظمی باشی، باش! می‌خواهی مرجع تقلید باشی، باش! می‌خواهی اعلم فقها هم باشی، هیچ مانعی ندارد. پدرت یک طلبۀ معمولی بیشتر نیست!»
soltani
هفت بار رساله‌اش را بی‌اسم چاپ کردیم. راضی نبود اسمش را بنویسیم. وقتی هم که با اصرار زیاد راضی شد، فقط اجازه داد بنویسند: «العبد، محمدتقی بهجت»؛ آن هم با اِکراه.
soltani

حجم

۶۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

حجم

۶۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

قیمت:
۵,۰۰۰
تومان