کتاب آخرین خرس هانا گلد + دانلود نمونه رایگان
تصویر جلد کتاب آخرین خرس

کتاب آخرین خرس

نویسنده:هانا گلد
انتشارات:کتاب چار
امتیازبدون نظر

معرفی کتاب آخرین خرس

کتاب آخرین خرس نوشته‌ی هانا گلد با ترجمه‌ی امین پورحسن، داستانی ماجراجویانه و احساسی را روایت می‌کند که در دل طبیعت بکر و سرد قطب شمال رخ می‌دهد. این کتاب توسط نشر کتاب چار منتشر شده است و مخاطب را به سفری دور از هیاهوی شهرها و در دل جزیره‌ای دورافتاده می‌برد. محوریت داستان حول دختری نوجوان به نام ایپرل و پدرش است که برای انجام تحقیقات علمی به جزیره‌ی خرس‌ها سفر می‌کنند. در این جزیره، ایپرل با خرسی قطبی روبه‌رو می‌شود و ماجرایی تازه و پرچالش آغاز می‌شود؛ ماجرایی که نه‌تنها درباره‌ی کشف دنیای ناشناخته‌ی حیوانات و طبیعت است، بلکه به رابطه‌ی انسان با محیط‌زیست و پیوندهای عاطفی میان انسان و حیوان نیز می‌پردازد. نسخه‌ی الکترونیکی این اثر را می‌توانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.

درباره کتاب آخرین خرس

کتاب آخرین خرس نوشته‌ی هانا گلد، داستانی است درباره‌ی ایپرل وود، دختری یازده‌ساله که همراه پدرش، یک محقق آب‌وهوا، به جزیره‌ی خرس‌ها در مدار قطب شمال سفر می‌کند. این جزیره، که زمانی محل زندگی خرس‌های قطبی بوده، حالا به‌دلیل تغییرات اقلیمی و آب‌شدن یخ‌ها تقریباً خالی از این حیوانات شده است. ساختار کتاب بر پایه‌ی روایت اول‌شخص از نگاه ایپرل شکل گرفته و فصل‌ها با ماجراهای روزمره، احساسات، دغدغه‌ها و کشف‌های او پیش می‌رود. داستان با ورود ایپرل به جزیره آغاز می‌شود و به تدریج، تنهایی، دلتنگی برای مادر از‌دست‌رفته، فاصله‌ی عاطفی با پدر و علاقه‌ی عمیقش به حیوانات و طبیعت را به تصویر می‌کشد. محور اصلی روایت، مواجهه‌ی ایپرل با یک خرس قطبی زخمی و تلاش او برای کمک به این حیوان است. در کنار این خط اصلی، کتاب به موضوعاتی مانند تأثیر انسان بر محیط‌زیست، اهمیت همدلی با حیوانات و جست‌وجوی هویت و شجاعت فردی می‌پردازد. هانا گلد در این کتاب، با زبانی ساده و توصیف‌های ملموس، دنیای سرد و رازآلود قطب شمال را به صحنه‌ای برای رشد و دگرگونی شخصیت اصلی تبدیل کرده است.

خلاصه داستان آخرین خرس

هشدار: این پاراگراف بخش‌هایی از داستان را فاش می‌کند! ایپرل وود، دختری یازده‌ساله، پس از مرگ مادرش با پدری که در دنیای تحقیقات علمی غرق است، زندگی می‌کند. وقتی پدرش مأموریتی برای ثبت داده‌های آب‌وهوایی در جزیره‌ی خرس‌ها می‌گیرد، ایپرل همراه او راهی این سرزمین سرد و دورافتاده می‌شود. جزیره‌ای که زمانی پر از خرس‌های قطبی بوده، حالا به‌دلیل گرمایش زمین و آب‌شدن یخ‌ها، خالی از این حیوانات شده است. ایپرل که با حیوانات احساس نزدیکی می‌کند، در همان روزهای نخست، نشانه‌هایی از حضور یک خرس قطبی می‌بیند و جست‌وجویش برای یافتن این موجود آغاز می‌شود. پس از روزها جست‌وجو، بالاخره با خرسی قطبی روبه‌رو می‌شود که زخمی و گرسنه است و پنجه‌اش در توده‌ای پلاستیکی گیر کرده. ایپرل با شجاعت و همدلی، تصمیم می‌گیرد به خرس کمک کند و با استفاده از چاقوی پدرش، پلاستیک را از پنجه‌ی خرس باز کند. در این مسیر، ایپرل با چالش‌های زیادی روبه‌رو می‌شود؛ از ترس و خطرات طبیعت وحشی گرفته تا احساس تنهایی و فاصله‌ی عاطفی با پدر. رابطه‌ی میان ایپرل و خرس به‌تدریج شکل می‌گیرد و به دوستی‌ای عمیق و بی‌کلام تبدیل می‌شود. این دوستی، ایپرل را به درک تازه‌ای از خود، خانواده و مسئولیتش نسبت به طبیعت می‌رساند. داستان با تأکید بر اهمیت همدلی، شجاعت و مراقبت از محیط‌زیست، تصویری از رشد و بلوغ یک دختر نوجوان در دل طبیعت وحشی ارائه می‌دهد.

چرا باید کتاب آخرین خرس را بخوانیم؟

آخرین خرس با ترکیب ماجراجویی، احساسات و دغدغه‌های محیط‌زیستی، تجربه‌ای متفاوت از داستان‌های نوجوانانه خلق کرده است. روایت کتاب، نه‌تنها به ماجرای نجات یک خرس قطبی می‌پردازد، بلکه به موضوعاتی مانند فقدان، تنهایی، شجاعت و پیوند انسان با طبیعت نیز توجه دارد. شخصیت ایپرل با ویژگی‌های منحصر‌به‌فردش، امکان همذات‌پنداری را برای مخاطبان فراهم می‌کند و روند رشد او در دل طبیعت، الهام‌بخش است. کتاب با توصیف‌های دقیق از محیط سرد و بکر قطب شمال، خواننده را به دنیایی ناشناخته می‌برد و اهمیت مراقبت از زمین و موجودات آن را یادآور می‌شود. همچنین، رابطه‌ی میان ایپرل و خرس، تصویری از دوستی و اعتماد میان انسان و حیوان را به‌نمایش می‌گذارد که کمتر در داستان‌های مشابه دیده می‌شود.

خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

خواندن این کتاب به نوجوانان، دوست‌داران طبیعت و حیوانات، علاقه‌مندان به داستان‌های ماجراجویانه و کسانی که دغدغه‌ی محیط‌زیست و تغییرات اقلیمی دارند، پیشنهاد می‌شود. همچنین برای کسانی که به دنبال داستانی درباره‌ی رشد فردی و غلبه بر تنهایی هستند، مناسب است.

بخشی از کتاب آخرین خرس

«خرس قطبی مثل اسب سفید باشکوهی روی دو پای عقبش ایستاده بود. چانه‌اش را با اعتمادبه‌نفس جلو داده بود و به نظر نمی‌رسید درد دارد. در واقع طوری ایستاده بود که انگار از عظمت خودش خبر دارد. عضله‌های قوی و قدرتمند خرس، نفس ایپرل را برید. دست‌هایش را جلوی دهانش گرفت تا ناخواسته صدایش درنیاید. زمزمه کرد: «تو شگفت‌انگیزترین موجودی هستی که تا حالا دیده‌ام!» بی‌آن‌که خودش بداند چرا، قطرهٔ اشکی روی صورتش لغزید. اشک ایپرل از روی ناراحتی نبود، بلکه احساسش به‌قدری قوی بود که فقط اشک آن را خالی می‌کرد؛ مثل وقتی که بعد از دیدن اخبار نابودی جنگل‌های آمازون، از سر خشم فریاد می‌زد یا وقتی که به قسمت احساساتی بعضی کتاب‌ها می‌رسید، آوازهای احمقانه می‌خواند یا حتی مثل وقتی که دو یا چند قطعه از موسیقی پدر، احساساتش را چنان برمی‌انگیخت که تنها راه خالی‌کردن آن رقصیدن بود. ایپرل از حیرت به شگفت‌زدگی و بعد به خوشحالی می‌رسید و بالاخره احساساتش مثل میلک‌شیک با هم ترکیب می‌شد تا احساس گیجی و سبک‌سری به او بدهد. لبخندی زد و به خودش گفت تور اشتباه می‌کرد. همان لحظه آرزو کرد او این‌جا بود و با چشم‌های خودش خرس را می‌دید. بالاخره صدایش درآمد و گفت: «می‌دونستم خیالاتی نشده‌ام. اون شب دیدمت. تو واقعی هستی.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۴

تعداد صفحه‌ها

۲۱۸ صفحه

حجم

۱٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۴

تعداد صفحه‌ها

۲۱۸ صفحه

قیمت:
۸۹,۰۰۰
۶۶,۷۵۰
۲۵%
تومان