
کتاب ۱۲ ستون برای موفقیت
معرفی کتاب ۱۲ ستون برای موفقیت
کتاب ۱۲ ستون برای موفقیت نوشتهی جیم ران و کریس وایدنر، با ترجمهی ناهید سرگلی، اثری در حوزهی رشد فردی و موفقیت است که انتشارات نیک فرجام آن را منتشر کرده است. این کتاب با روایتی داستانمحور، مفاهیم کلیدی موفقیت را در قالب گفتوگوهای آموزنده میان شخصیتهایی خیالی به تصویر میکشد. نویسندگان با بهرهگیری از تجربیات و فلسفهی زندگی خود، دوازده اصل بنیادین را بهعنوان ستونهای اصلی موفقیت معرفی کردهاند. این اصول نهتنها به جنبههای شغلی و مالی، بلکه به ابعاد شخصی، خانوادگی و معنوی زندگی نیز میپردازند. ساختار کتاب به گونهای است که هر فصل به یکی از این ستونها اختصاص یافته و با مثالها و راهکارهای ملموس، خواننده را به تأمل و تغییر در نگرش و رفتار دعوت میکند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب ۱۲ ستون برای موفقیت
۱۲ ستون برای موفقیت اثری است که در قالب داستانی ساده و آموزنده، به بررسی اصول بنیادین موفقیت در زندگی میپردازد. جیم ران و کریس وایدنر با خلق شخصیتهایی مانند مایکل، چارلی و آقای داویس، مفاهیم انتزاعی موفقیت را به تجربههای روزمره و قابل لمس پیوند زدهاند. کتاب با روایت مشکلات و دغدغههای مایکل، مردی میانسال که در زندگی شخصی و شغلی خود دچار رکود شده، آغاز میشود. او در مسیر تغییر، با چارلی آشنا میشود؛ مردی خردمند که آموزههای رئیسش، آقای داویس، را به او منتقل میکند. هر ستون از موفقیت، در قالب گفتوگوها و مثالهای کاربردی، به یکی از جنبههای مهم زندگی مانند سلامت، ارتباطات، هدفگذاری، مدیریت زمان، انتخاب دوستان، یادگیری و رهبری میپردازد. نویسندگان تلاش کردهاند تا با زبانی قابل فهم و داستانی پیوسته، مفاهیم را از حالت نظری خارج کرده و به راهکارهای عملی نزدیک کنند. این کتاب نهتنها برای علاقهمندان به موفقیت فردی، بلکه برای کسانی که به دنبال بهبود روابط و کیفیت زندگی هستند، قابل استفاده است.
خلاصه داستان ۱۲ ستون برای موفقیت
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان کتاب با مایکل، مردی چهلساله و ناراضی از زندگی، آغاز میشود که در مسیر کاری خود با خرابی ماشینش مواجه میشود. این اتفاق او را به خانهای مجلل با دوازده ستون میرساند؛ جایی که با چارلی، باغبان خانه، آشنا میشود. چارلی با نقل آموزههای آقای داویس، صاحب خانه، مایکل را با دوازده ستون موفقیت آشنا میکند. هر دیدار، بهانهای است برای معرفی یکی از ستونها: از اهمیت تغییر فردی و سلامت سهبعدی (بدن، روح، روان) تا نقش ارتباطات، هدفگذاری، مدیریت زمان و انتخاب دوستان مناسب. مایکل با راهنماییهای چارلی، به تدریج نگرش و رفتار خود را تغییر میدهد؛ روابط خانوادگیاش را بهبود میبخشد، اهدافش را مکتوب میکند و برای رشد فردی و حرفهای خود برنامهریزی میکند. در ادامه، ستونهایی مانند یادگیری مداوم، اهمیت فروش و ارتباطات، پیشرفت شخصی بدون وابستگی به شرایط، شناخت دیگران، رهبری و میراثگذاری برای آیندگان مطرح میشود. روند داستان، تغییرات تدریجی مایکل را به تصویر میکشد و نشان میدهد که موفقیت نتیجهی مجموعهای از انتخابها و عادتهای درست است.
چرا باید کتاب ۱۲ ستون برای موفقیت را بخوانیم؟
۱۲ ستون برای موفقیت با رویکردی داستانی و ملموس، اصولی را مطرح کرده است که در بسیاری از کتابهای موفقیت بهصورت پراکنده دیده میشود، اما اینجا با ساختاری منسجم و روایتی پیوسته ارائه شدهاند. ویژگی شاخص این کتاب، پیوند دادن مفاهیم انتزاعی به موقعیتهای واقعی زندگی است؛ بهگونهای که خواننده میتواند خود را جای شخصیتها بگذارد و راهکارها را در زندگی روزمره به کار گیرد. هر ستون، نهتنها به رشد فردی، بلکه به بهبود روابط خانوادگی، شغلی و اجتماعی توجه دارد. همچنین، کتاب بر اهمیت تغییر نگرش، یادگیری مستمر و انتخابهای آگاهانه تأکید کرده است. برای کسانی که به دنبال ایجاد تغییرات پایدار و عمیق در زندگی خود هستند، این کتاب میتواند الهامبخش و راهگشا باشد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به کسانی پیشنهاد میشود که دغدغهی رشد فردی، بهبود روابط خانوادگی، هدفگذاری، مدیریت زمان و توسعهی مهارتهای ارتباطی دارند. همچنین برای افرادی که احساس رکود یا نارضایتی از وضعیت فعلی خود دارند و به دنبال راهی برای ایجاد تغییر مثبت هستند، مناسب است.
بخشی از کتاب ۱۲ ستون برای موفقیت
مایکل جلوی چشمانش خانهای بسیار زیبا که تابهحال ندیده بود یافت. خانه که نمیشود گفت؛ آن یک قصر زیبا با ورودی بزرگ بود. دور خانه ۵۰۰ متر از کنار جاده با نردههایی از جنس فرفورژه آهنی زیبا محصور شده بود. ارتفاع دروازه به ۱۰ متر میرسید. قصر بزرگی با زیربنایی حدود ۳۰۰۰ مترمربع قرار داشت. رنگ دیوارهای خانهی بزرگ سفید برفی بود که آرامش خاصی به ذهن آدم میداد. نمای ورودی خانه با دوازده ستون طراحیشده بود که وقتی چشمها به متن بالای ورودی که نوشته بود «دوازده ستون» میخورد تازه متوجه تعداد آنها میشدند. طراحی این خانه متفاوت از دیگر جاها بود. مایکل با تعجب چند دقیقه بدون گفتن کلمهای فقط به آن خانه و ساخت و ابهت آن نگاه کرد. ناگهان به خود آمد و به یاد ماشین خرابش افتاد که باید دنبال کمک بگردد. مایکل غیرازاین خانه، خانهای در آن نزدیکی ندید و نمیدانست چطور وارد خانهای که روبروی در ایستاده است شود. در فکر بود که ناگهان مردی را در جلوی ساختمان دید که شبیه کارگاهها بود و با لباس سَفید به سمت دروازه آهنی آمد. - چه کمکی از من برمیآید؟
حجم
۵۶۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۵۶۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه