کتاب مگه بی سوادی چشه؟
معرفی کتاب مگه بی سوادی چشه؟
کتاب مگه بی سوادی چشه؟ نوشتهٔ ارغوان حسین پوری در انتشارات دا چاپ شده است. این کتاب بخشی از خاطرات دوران کارشناسی ارشد نویسنده است که پس از کشوقوسهای زیاد توانست آن را پشت سر بگذارد.
درباره کتاب مگه بی سوادی چشه؟
ارغوان حسین پوری درباره نگارش کتابش میگوید: «این خاطرات را نوشتم تا در کنار یادآوری اشکها و لبخندهایی که هر دانشجویی در دوران تحصیلش دارد انتقال تجربهای کرده باشم. امید دارم قشر استاد و دانشجو بتوانند از این تجربیات سودی ببرند. انشاءالله روزی برسد که اساتید برای یادگرفتن و یاددادن بیشتر و با نگاه به آینده پا به پای دانشجوهای خود در آزمایشگاه باشند نه پیگیر جلسات، ارتقا، افزایش تعداد مقالات و پایه حقوق. امیدوارم کاستیهای این اثر را بر من ببخشید.»
کتاب مگه بی سوادی چشه؟ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به کتابهای زندگینامهای پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب مگه بی سوادی چشه؟
آیا استاد آلزایمر دارد؟
سال ۹۵ هر دو کنکور کارشناسی ارشد خونشناسی و سلولی مولکولی را شرکت کرده بودم. رشته خونشناسی شهریه پرداز کرمان قبول شدم. به حدی خوشحال بودم که شهریه پرداز بودنش هم چیزی از خوشحالیام کم نمیکرد، سه سال برای قبولی در این رشته وقت گذاشته بودم و سال آخر بهاجبار خانواده که ممکن است امسال هم قبول نشوی کنکور ارشد سلولی مولکولی هم شرکت کردم. میدانستم شهریه پرداز هزینه بالایی دارد اما حتی تصور هم نمیکردم به اندازه چهار سال کار مجلس قانون و تبصره برای ثبتنام این رشته گذاشته باشند. برای اینکه یکوقت دانشجوی بختبرگشته به سرش نزند انصراف بدهد یا اگر دست بر قضا شهابسنگی به سرش خورد و دار فانی را وداع گفت مسئولیت با دانشگاه نیست. در زمانهای که حتی داعش هم مسئولیت حملاتش را به عهده میگیرد، دانشگاه فقط مسئولیت تدریس و گرفتن هزینه را بر عهده داشت، ولا غیر! طبق قوانین شهریه پرداز، من باید نهتنها هزینه ترم اول دانشگاه بلکه هزینه کل چهار ترم که حدود چهل میلیون بود را یکجا بهحساب دانشگاه واریز میکردم. به همراه تعهد محضری که تحت هر شرایطی چهار ترم را در دانشگاه مذکور میگذرانم و فیش حقوقی یکی از بستگان درجهیک برای ضمانت که اگر دست بر قضا مُردم بههرحال دانشگاه راهی برای امرارمعاش داشته باشد. بعد از شنیدم شرایط در یک حرکت سریع گفتم: «نمیخوام ثبتنام کنم، ارشد سلولی مولکولی رو ثبتنام میکنم.» همین حرکت ناگهانی باعث شد دنیا و آخرتم بر باد برود. دنیای من خراب شد چون سه سال برای رشتهای که علاقه داشتم وقت گذاشته بودم. چه سختیها که تحمل نکرده بودم؛ اما بهیکباره ورق برگشته بود و من از علاقهام دور شده بودم. چرا آخرتم به بادرفت؟! به این دلیل بود که بعد از برگشت از کرمان دوست، آشنا و فامیل با هر سطح تحصیلات در طرحها و رنگهای مختلف از سیکل گرفته تا فوقدیپلم و لیسانس هرکدام یکجور نظر میدادند که نهتنها هیچ نزدیکی به واقعیت نداشت بلکه سالهای نوری از هر عقل سلیمی فاصله داشت؛ مثلا میگفتند: «خوب شد نرفتی، وقتی سه سال پشت کنکور این رشته بودی لابد رشته سختی هست، اگر دانشگاه هم میرفتی ممکنه هر ترم واحدای زیادی رو بیوفتی و مجبور بشی کلی هزینه بدی!» چون من باید در ظاهر احترام میگذاشتم بنابراین مجبور بودم از درون به روح گوینده و سایر متعلقینش درود بفرستم که اینقدر راحت نظریات منورالفکری میدهد، بهاینترتیب آخرتم هم به فنا رفت. ثبتنام رشته سلولی و مولکولی در دو بخش از طریق سایت و حضوری انجام میشد. بخش ثبتنام از طریق سایت را انجام داده بودم و چند روزی از مهرماه گذشته بود. هرچقدر خانواده اصرار میکردند که مهر شروعشده به دانشگاه برو، من میگفتم:
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۱۷ صفحه
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۱۷ صفحه