کتاب کلیدی که در جیب زنگ می زند
معرفی کتاب کلیدی که در جیب زنگ می زند
کتاب کلیدی که در جیب زنگ می زند را کاظم نظری بقا گردآوری کرده است. این کتاب مجموعه شعر آذربایجان است که برای مخاطبان علاقهمند گردآوری شده است. بزرگان شعر آذربایجان در انعکاس تصویر شعرشان در جهان موفق بودهاند. موسیقی و شعر و رقص و ادبیات با زندگی مردم آذربایجان پیوندی ناگسستنی دارد. عشق، مضمون اصلی بسیاری از سرودههاست. روح زبان و روح شعر به هم نزدیک است.
درباره کتاب کلیدی که در جیب زنگ می زند
شعر جمهوری آذربایجان عین زندگی است. واقعگرایانه است. غم و شادی در تار و پود آن بافته شده است. نمایشنامهای است که در آن وقایع روزمرّه به جاودانهگی پیوند میخورد. ساختار زباناش محکم و استوار است. کنایات و ضروب امثال، آن را آکنده است. به همین جهت گاه ترجمهٔ آن دشوار مینماید. در لایههای درونی آن تفکر و اندیشهٔ عمیقِ «بودن» را میتوان به تماشا نشست. شاید شعری نباشد که در آن به «حیات» اشارهای نشده باشد. مبارزه، تغزل، وطنپرستی، فلسفه، آرمانخواهی، رئالیسم و... عناوینی هستند که با شعر آذربایجان گره خوردهاند. زبان شعر به زبان مردم نزدیک است. زبان شعر زبانی صاف و شفاف و زلال است، همان گونه که زبان مردم صاف و صیقلخورده است. لطافت و شیرینی زبان همراه شده است با ادبیت شاعرانه. شعر آذربایجان چه سنتگرایانه باشد چه نوگرایانه به آزادی انسان میاندیشد. این شعر به لذت بردن از طبیعت موجود، به صلح و آرامش و اعتلای مقام انسان توجه دارد. در عین این که به جلوههای گوناگون تمدن عشق میورزد، طبیعت را نیز بخشی از وجود انسان تلقی میکند.
خواندن کتاب کلیدی که در جیب زنگ می زند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به شعر آذربایجان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب کلیدی که در جیب زنگ می زند
(در کوچه گم کردم...)
«دیگر این گونه نمیتوانم ادامه دهم
کافیست
خستهام
دیگر تماماش کنیم!»
با گفتنِ این حرفها سوار اتوبوس شدی
ایستادم
زمان نیز چون من ایستاد،
فکر کردم
نه! او توقف نکرد، بازهم چرخید.
با تو سوار اتوبوس شدم
در یک چشم به هم زدن زمان گذشت،
اختیار از دست رفت، گمان نیز...
این چیست؟
پایم از زمین کنده شد.
ناگهان هرچیز جای خود را عوض کرد،
ایستادم...
پشت سرم راهها سینهخیز آمدند،
ساعت هم وارونه چرخید.
از تو جدا شدم
نفهمیدم چه بودم
حالا چه هستم؟
کوچهها در نگاهام پرتگاه شدند.
آن لحظه که تو را گم کردم
خود نیز بر سر ِ راهها گم شدم.
کائنات درهم پیچید،
دنیا آشفت،
کیست که در گوشام این گونه ناله سر میدهد؟
تو را که در کوچه گم کردم، آرام و قرار ندارم،
تو را اگر در زندگی گم کنم چه خواهم کرد؟
حجم
۳۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۳۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه