
کتاب ننه بهار و خاله صراحی
معرفی کتاب ننه بهار و خاله صراحی
کتاب «ننه بهار و خاله صراحی» اثری از معصومه (سونیا) امینی است که نشر سنجاق آن را منتشر کرده است. این کتاب مجموعهای از روایتهای کوتاه و داستانگونه درباره زندگی دو زن سالخورده، ننهبهار و خالهصراحی، است که با نگاهی انسانی و صمیمی به خاطرات، دغدغهها و روابط میاننسلی میپردازد. فضای داستانها آمیخته با حس نوستالژی، طنز تلخ و لحظات عاطفی است و تصویری از زیست زنان در بستر فرهنگ و سنتهای ایرانی ارائه میدهد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب ننه بهار و خاله صراحی
«ننه بهار و خاله صراحی» در قالب داستان کوتاه و روایتهای پیوسته، زندگی دو خواهر سالخورده را در بستر خانواده و جامعهای سنتی به تصویر کشیده است. معصومه (سونیا) امینی با زبانی ساده و توصیفاتی ملموس، به خاطرات، سفرها، دلخوریها و مهرورزیهای این دو زن میپردازد. کتاب، ترکیبی از خاطرهنویسی و داستانپردازی است و با نگاهی جزئینگر، لحظات روزمره و اتفاقات کوچک اما معنادار را روایت میکند. فضای داستانها اغلب در خانههای قدیمی، حیاطهای پر از درخت و کوچههای آشنا میگذرد و دغدغههای زنان نسل گذشته، روابط خواهرانه، سفرهای زیارتی و چالشهای زندگی روزمره را بازتاب میدهد. این اثر، نهتنها به روایت زندگی دو شخصیت اصلی میپردازد، بلکه تصویری از فرهنگ، باورها و مناسبات اجتماعی یک دوره را نیز ارائه میدهد. ساختار کتاب بهگونهای است که هر روایت، مستقل اما در عینحال پیوسته با دیگر بخشهاست و در مجموع، تصویری چندلایه از پیری، خاطره و دلبستگیهای انسانی خلق میکند.
خلاصه داستان ننه بهار و خاله صراحی
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! کتاب با مقدمهای درباره مسئولیت و رسالت داستاننویسی آغاز میشود و سپس وارد روایتهایی از زندگی ننهبهار و خالهصراحی میشود؛ دو خواهر سالخورده که در خانهای قدیمی و در کنار خانواده زندگی میکنند. داستانها، لحظات تلخ و شیرین زندگی این دو زن را به تصویر میکشند: از سفر زیارتی به مشهد و گمشدن ننهبهار در حرم، تا ماجرای افطار جداگانه و اختلافهای همیشگیشان بر سر نظم و بینظمی خانه. روایتها به سفرهای زیارتی، خاطرات کودکی، دلخوریها و آشتیهای خواهرانه، و حتی ماجراهای غمانگیز مانند بیماری و مرگ عزیزان میپردازند. در یکی از داستانها، ننهبهار به اشتباه بهجای آب، از لگنی که برای بیماران بوده آب مینوشد و این حادثه تلخ با مرگ برادرش گره میخورد. خالهصراحی نیز با وجود ضعف بینایی، آرزوی زیارت را دنبال میکند و حتی یکبار بهطور پنهانی راهی سفر میشود. کتاب، با روایتهایی از مرگ، فقدان، و خاطرهنگاری بر مزار عزیزان به پایان میرسد و در تمام این فرازونشیبها، پیوند عمیق و گاه پرتنش میان دو خواهر، محور اصلی داستان باقی میماند. دغدغههای کوچک و بزرگ، شوخیها، دلخوریها و مهربانیهای خاموش، در کنار هم تصویری از زیست زنانه و پیری در جامعهای سنتی را شکل میدهند.
چرا باید کتاب ننه بهار و خاله صراحی را بخوانیم؟
این کتاب با روایتهایی کوتاه و صمیمی، به زندگی روزمره و احساسات پنهان زنان سالخورده میپردازد و تصویری ملموس از روابط خانوادگی، خاطرات مشترک و دلبستگیهای انسانی ارائه میدهد. «ننه بهار و خاله صراحی» با پرداختن به جزئیات زندگی، لحظات تلخ و شیرین، و فرازونشیبهای عاطفی، فرصتی برای همدلی با نسلهای گذشته و درک عمیقتر از پیوندهای خانوادگی فراهم میکند. خواندن این اثر، مخاطب را به تامل درباره ارزشهای ساده و روابط انسانی دعوت میکند و یادآور اهمیت خاطره، مهر و گذشت در زندگی است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای کوتاه، روایتهای خانوادگی و خاطرهنویسی مناسب است. بهویژه کسانی که دغدغه روابط میاننسلی، پیری، دلبستگیهای خانوادگی و فرهنگ سنتی ایرانی را دارند، از خواندن این اثر لذت خواهند برد. همچنین برای کسانی که به دنبال بازخوانی خاطرات و تجربههای زنان نسل گذشته هستند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب ننه بهار و خاله صراحی
«ننهبهار آن سال، تصمیم گرفت که همراه من و خواهر پیرش، خالهصراحی، به زیارت امام رضا برود. از ماهها قبل بساط سفر را آماده کرده بود. چادر گلدار مخصوص زیارت، ساکی که بوی نبات و گلاب میداد، کفشهای نو که یک شماره کوچکتر بودند و از همه مهمتر، وضوهای طولانی که هر بار به نیت سفر میگرفت. وقتی به حرم رسیدیم، ننه چنان محو دعا و زیارت شد که از ما جدا افتاد. خالهصراحی که زانوهایش سالها بود با او لج کرده بودند، یک گوشه نشست و گفت: «تا ننه خودش نخواد، پیداش نمیشه. بیا بشین. شاید خودش ما را پیدا کنه!» صبر ما کفاف نداد. گشتیم و گشتیم؛ اما اثری از او نبود. مضطرب و نگران، سراغ متولی حرم رفتیم. «ببخشید، مادر ما گم شده.» «اسم؟» «بهار علیزاده...» «چنین اسمی به اینجا مراجعه نکرده.» هر لحظه نگرانتر میشدیم. هزار فکر و خیال در سرمان بود. نکند اتفاقی برایش افتاده باشد؟ نکند حالش بد شده باشد؟ در این بین، از بلندگو فقط یک نام را اعلام میکردند: «خانم فاطمه علیزاده، لطفاً به اتاق گمشدگان مراجعه کند.» صراحی غر زد: «کیه این فاطمه علیزاده که انگار کل حرم دنبالشه؟!» من شانه بالا انداختم! اسم برای من غریبه بود و در آن لحظه ذهنم درگیر پیدا کردن بهار علیزاده بود.»
حجم
۱۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۴۰ صفحه
حجم
۱۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۴۰ صفحه