
کتاب فانوس خاطرات گمشده
معرفی کتاب فانوس خاطرات گمشده
کتاب الکترونیکی «فانوس خاطرات گمشده» (Lost Lantern of Memories) نوشتهٔ سانا کاهیراگی با ترجمهٔ کیومرث عاقلان، روایتی داستانی از مواجههٔ یک زن سالخورده با مرز میان زندگی و مرگ است. این اثر که توسط نشر ۳۱۱۱۱۵۵۷ منتشر شده، با نگاهی به خاطرات، هویت و معنای زندگی، مخاطب را به سفری درونی و احساسی میبرد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب فانوس خاطرات گمشده
«فانوس خاطرات گمشده» اثری داستانی است که در فضایی میان واقعیت و خیال روایت میشود. داستان در استودیوی عکاسیای میگذرد که مرز میان دنیای زندگان و مردگان است. شخصیت اصلی، پیرزنی به نام «هاتسوئه یاگی»، پس از مرگش به این استودیو میرسد و با راهنمایی مردی به نام «هیراساکا» باید از میان عکسهای زندگیاش، ۹۲ تصویر را برای فانوس خاطراتش انتخاب کند. این انتخاب، فرصتی برای مرور زندگی، مواجهه با خاطرات فراموششده و بازنگری در معنای زیستن است. کتاب با الهام از اسطورههای ژاپنی و عناصر فرهنگی، به موضوعاتی چون هویت، خاطره، پشیمانی و رهایی میپردازد. روایت در بستری آرام و تأملبرانگیز شکل میگیرد و با بازگشت به گذشته، لایههای مختلف زندگی شخصیتها را آشکار میکند. این اثر در دورهای معاصر نوشته شده و با بهرهگیری از عناصر سنتی و مدرن، تجربهای متفاوت از مواجهه با مرگ و خاطره را ارائه میدهد.
خلاصه کتاب فانوس خاطرات گمشده
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با ورود «هاتسوئه یاگی»، پیرزنی ۹۲ ساله، به استودیوی عکاسی «هیراساکا» آغاز میشود؛ جایی که بهزودی درمییابد مرده است و این مکان، ایستگاهی میان زندگی و مرگ است. هیراساکا از او میخواهد از میان صدها عکس زندگیاش، برای هر سال یک عکس انتخاب کند تا فانوس خاطراتش ساخته شود؛ فانوسی که پیش از عبور به دنیای پس از مرگ، خاطرات را به نمایش میگذارد. هاتسوئه با مرور عکسها، به یاد روزهای کودکی، خانواده، شغلش بهعنوان معلم مهدکودک و چالشهای پس از جنگ میافتد. او با خاطرات تلخ و شیرین، پشیمانیها و لحظات غرورآفرینش روبهرو میشود. در این مسیر، برخی خاطرات کمرنگ یا فراموششدهاند و برای بازگرداندن یکی از مهمترین عکسها، هیراساکا او را به سفری در زمان میبرد تا دوباره آن لحظه را ثبت کند. روایت با بازگشت به گذشته، روابط انسانی، رنجها و امیدهای هاتسوئه را به تصویر میکشد و نشان میدهد چگونه خاطرات، هویت و معنای زندگی را شکل میدهند. پایان داستان، بر انتخاب و پذیرش گذشته و آمادگی برای عبور به مرحلهای تازه تأکید دارد، بیآنکه سرنوشت نهایی شخصیت را بهطور کامل افشا کند.
چرا باید کتاب فانوس خاطرات گمشده را خواند؟
این کتاب با روایتی آرام و تأملبرانگیز، فرصتی برای مواجهه با خاطرات، پشیمانیها و معنای زندگی فراهم میکند. ترکیب عناصر اسطورهای ژاپنی با زندگی روزمره، تجربهای متفاوت از مواجهه با مرگ و مرور گذشته را پیش روی مخاطب میگذارد. «فانوس خاطرات گمشده» با پرداختن به انتخاب، رهایی و ارزش خاطرات، ذهن را به پرسش دربارهٔ هویت و مسیر زندگی وامیدارد. خواندن این اثر، دریچهای به درک عمیقتر از خود و دیگران باز میکند و مخاطب را به تأمل دربارهٔ ارزش لحظات و خاطرات دعوت میکند.
خواندن کتاب فانوس خاطرات گمشده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای تأملبرانگیز، دوستداران ادبیات ژاپنی، کسانی که دغدغهٔ هویت، خاطره و معنای زندگی دارند و افرادی که به روایتهای میاننسلی و مرور گذشته علاقهمندند، مناسب است. همچنین برای کسانی که با فقدان یا پشیمانی دستوپنجه نرم میکنند، میتواند همدلی و آرامش به ارمغان بیاورد.
بخشی از کتاب فانوس خاطرات گمشده
«عقربهها و پاندول ساعت چوبی قدیمی روی دیوار بیحرکت بودند. هیراساکا سرش را کمی کج کرد تا گوش دهد. اما داخل استودیوی عکاسی، سکوت فریاد میزد. بهطرف گلهای روی پیشخان پذیرش رفت تا آنها را مرتب کند. کفشهای چرمیاش به آرامی در فرش قرمز کهنه فرورفتند. زاویهٔ گلبرگها را بهدقت تنظیم کرد. در انتهای لابی، یکجفت در دولنگه رو به استودیوی عکاسی باز میشد. در فضای کمنور داخل، مبل راحتی شیکی در مقابل پردهٔ کاغذی قرار داشت. نزدیک آن، دوربین فانوسی بزرگی روی سهپایهای قرار گرفته که مثل دوربین از چوب محکم ساخته شده بود. این دستگاه آنقدر بزرگ به نظر میرسید که یک نفر نمیتوانست حملش کند. مهمانان هیراساکا همیشه از این موضوع تعجب میکردند و همیشه دربارهٔ ظاهر خاص آن نظر میدادند. کسانی که دربارهٔ عکاسی چیزهایی میدانستند، معمولاً چیزی شبیه به این میگفتند: «آه. این دوربین آنتونی قدیمیه؟» و بعد دربارهٔ دوربینها مفصل به بحث میپرداختند. همینطور که هیراساکا گلها را تنظیم میکرد، ناگهان سایهای از کنار پنجره عبور کرد و صدایی همراه با ضربههای شاد و کوبنده به در شنیده شد. «بسته دارین. آقای هیراساکا!» مأمور پیک بااینکه این کار را بارها و بارها تکرار میکرد، همچنان روحیهٔ شادش را حفظ کرده بود. این کار هیراساکا را به شگفتی وامیداشت. او در را باز کرد. مرد جوانی در لباس فرم شرکت تحویل، با کلاهی که به عقب کج شده بود، بیرون در ایستاده و چرخ باربری معمولی کنارش بود. وقتی هیراساکا اندازهٔ بستهٔ روی چرخ را دید، تقریباً نفسش را حبس کرد.»
حجم
۵۴۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۴۲ صفحه
حجم
۵۴۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۴۲ صفحه