تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب او نونا صدایم کرد
معرفی کتاب او نونا صدایم کرد
کتاب الکترونیکی «او نونا صدایم کرد» نوشتهٔ هلیا هاشمزاده فرهنگ و با ویرایش مژگان حسنپور، توسط نشر متخصصان منتشر شده است. این اثر در دستهٔ داستانهای فارسی معاصر قرار میگیرد و روایتگر زندگی شخصیتهایی است که در دل شهر و میان روزمرگیها، با چالشهای عاطفی و روانی خود دستوپنجه نرم میکنند. داستان با نگاهی به روابط انسانی، تنهایی، و تلاش برای یافتن معنا در زندگی شهری پیش میرود. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب او نونا صدایم کرد
در «او نونا صدایم کرد» هلیا هاشمزاده فرهنگ، با روایتی داستانی و معاصر، به زندگی شخصیتهایی میپردازد که در فضای شهری و مدرن، با دغدغههای عاطفی، تنهایی و بحرانهای هویتی روبهرو هستند. این کتاب در قالب یک رمان بلند و با زاویه دید اولشخص، روایت وینونا و استفن را دنبال میکند؛ دو شخصیتی که هرکدام با گذشته و زخمهای خود، در جستوجوی ارتباط و معنای تازهای برای زندگیاند. ساختار کتاب مبتنی بر فصلهای کوتاه و متوالی است که گاه از زاویه دید وینونا و گاه از نگاه استفن روایت میشود. این جابهجایی دیدگاهها، به خواننده امکان میدهد تا لایههای مختلف شخصیتها و روابطشان را بهتر درک کند. فضای داستان، شهری و امروزی است و دغدغههایی چون اضطراب، حملات پانیک، روابط کاری، دوستی و عشق در بستر آن شکل میگیرد. نویسنده با تمرکز بر جزئیات زندگی روزمره و احساسات شخصیتها، تصویری ملموس از چالشهای نسل جوان در مواجهه با تنهایی، ترس از صمیمیت و تلاش برای عبور از گذشته ارائه داده است. «او نونا صدایم کرد» با روایت پیوسته و فصلبندی منظم، مخاطب را در جریان فرازونشیبهای عاطفی و روانی شخصیتها قرار میدهد و بهنوعی بازتابی از زندگی معاصر و دغدغههای آن است.
خلاصه داستان او نونا صدایم کرد
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با وینونا، زنی جوان و مستقل، آغاز میشود که در شهری بزرگ زندگی میکند و با احساس خفگی، تنهایی و بیمعنایی روزمره دستوپنجه نرم میکند. او شخصیتی درونگرا و محتاط دارد و بهسختی به دیگران اعتماد میکند. وینونا در محل کارش با آدمهایی روبهروست که چندان به آنها نزدیک نیست و تنها دوستی صمیمی به نام سیدنی دارد. ورود استفن، مردی با گذشتهای مبهم و رفتاری مهربان، به زندگی وینونا نقطه عطف داستان است. استفن ابتدا بهعنوان همکار و سپس همسایهٔ جدید وینونا ظاهر میشود و بهتدریج رابطهای میان آنها شکل میگیرد. این رابطه، با فرازونشیبهای فراوان، میان تمایل به نزدیکی و ترس از صدمهدیدن در نوسان است. وینونا با وجود علاقهٔ پنهانش به استفن، مدام میان عقبنشینی و پیشروی در رابطه مردد است و گاهی با رفتارهای تدافعی و سرد، فاصله میگیرد. استفن اما با صبوری و مهربانی، تلاش میکند اعتماد وینونا را جلب کند و در لحظات بحرانی، مانند حملات پانیک یا روزهای سخت کاری، کنار او میماند. گفتوگوهای آنها دربارهٔ کتاب، فیلم، دغدغههای شخصی و تجربههای تلخ و شیرین زندگی، به تدریج پیوندی عمیقتر میانشان ایجاد میکند. داستان در بستری از زندگی شهری، روابط کاری و دوستیهای محدود، به کندوکاو درونی شخصیتها و تلاش آنها برای عبور از گذشته و یافتن امید و معنا در اکنون میپردازد. پایان داستان باز و بدون افشای سرنوشت قطعی شخصیتهاست و تمرکز بر مسیر رشد و تغییر آنها دارد.
چرا باید کتاب او نونا صدایم کرد را بخوانیم؟
این کتاب با پرداختن به موضوعاتی مانند تنهایی، اضطراب، ترس از صمیمیت و تلاش برای برقراری ارتباط، تصویری واقعی و ملموس از زندگی نسل جوان در شهرهای بزرگ ارائه میدهد. روایت داستان از زاویه دید دو شخصیت اصلی، امکان همذاتپنداری با هر دو سو را فراهم میکند و خواننده را با فرازونشیبهای عاطفی و روانی شخصیتها همراه میسازد. «او نونا صدایم کرد» بهویژه برای کسانی که با احساسات پیچیده، روابط دشوار و چالشهای روانی دستوپنجه نرم میکنند، میتواند تجربهای نزدیک و قابل لمس باشد. همچنین، فضای شهری و معاصر داستان، آن را برای مخاطبان امروزی جذابتر میکند و به دغدغههای روزمره و واقعی میپردازد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای معاصر فارسی، داستانهای شخصیتمحور و روایتهایی دربارهٔ تنهایی، اضطراب و روابط انسانی مناسب است. بهویژه کسانی که با چالشهای عاطفی، حملات پانیک یا ترس از صمیمیت روبهرو هستند، میتوانند با شخصیتهای داستان همدلی کنند. همچنین برای مخاطبانی که به دنبال داستانهایی با فضای شهری و دغدغههای نسل جوان هستند، انتخاب مناسبی است.
بخشی از کتاب او نونا صدایم کرد
«گاهی دلم میخواد تا آخر عمرم تو همین لحظههایی که سیگار میکشم و اون دوردورها رو نگاه میکنم بمونم؛ چون فقط برای چند لحظه مغزم از هر فکر مزخرفی پاک میشه. انگار هیچوقت هیچچیز بدی رو تجربه نکردم؛ انگار فقط من زندم و دیگه هیچ چیزی مهم نیست.» نمیتوانم درک کنم چه میگوید. کاش میتوانستم کاملاً او را بفهمم. دلم میخواهد بتوانم معماهایی که در ذهنش حتی خودش هم قادر به حل کردن آنها نیست را حل کنم. بدون اينکه به سمت من برگردد میگوید: «میشه یه چیزی بپرسم استفن؟» (هرجی که میخوای.» سرش را به سمت من میچرخاند. «فکر نمیکنی برای این دنیا زیادی مهربونی؟» «من زیادی مهربونم؟) دوباره به روبهرویش نگاه میکند. خب آره... من اینطوری نیستم. فکر میکنم اگه حفاظ خاردارم رو از دورم دور کنم؛ همه آمادهن تا تیخهاشون رو توقلبم فرو کنن.»
حجم
۸۸۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۸۸۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه