
کتاب آنچه می بینی، وقتی نمی توانی ببینی
معرفی کتاب آنچه می بینی، وقتی نمی توانی ببینی
معرفی کتاب آنچه می بینی، وقتی نمی توانی ببینی
کتاب الکترونیکی «آنچه میبینی وقتی نمیتوانی ببینی (چگونه نابینایی به زنی کمک کرد تا زیبایی حقیقی زندگی را کشف کند)» نوشتهٔ «زینا کوپر» و ترجمهٔ «الهه علوی» توسط نشر اندیشه مولانا منتشر شده است. این کتاب در دستهٔ سرگذشتنامه و روایتهای الهامبخش قرار میگیرد و به تجربهٔ زیستهٔ نویسنده از زندگی با نابینایی و کشف معنا و زیبایی در دل محدودیتها میپردازد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب آنچه می بینی، وقتی نمی توانی ببینی
«آنچه میبینی وقتی نمیتوانی ببینی» روایتی شخصی از زندگی «زینا کوپر» است که با نابینایی مادرزادی و سندروم مارفان دستوپنجه نرم میکند. کتاب در قالب خاطرات و تاملات نویسنده، تصویری از چالشها، احساسات و سازگاریهای او با جهان پیرامون ارائه میدهد. نویسنده با زبانی صریح و بیپرده، از تجربههای روزمره، روابط خانوادگی، تحصیل، کار و مواجهه با جامعه سخن میگوید. این اثر در سالهای اخیر نوشته شده و به دغدغههای معاصر دربارهٔ هویت، پذیرش خود و معنای زندگی در دل محدودیتها میپردازد. حضور سگ راهنما، نقش خانواده و جامعه، و تلاش برای حفظ استقلال و عزت نفس از محورهای اصلی روایت هستند. کتاب علاوه بر روایت زندگی، به تمرینها و پیشنهادهایی برای تغییر نگرش و یافتن زیبایی در شرایط دشوار اشاره دارد و در فصلهای پایانی، خواننده را به تامل و بازنگری در داستان شخصی خود دعوت میکند.
خلاصه کتاب آنچه می بینی، وقتی نمی توانی ببینی
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! کتاب با روایت تجربههای «زینا کوپر» از کودکی آغاز میشود؛ زمانی که او با نابینایی و سندروم مارفان متولد میشود و به تدریج با محدودیتهای بینایی خود آشنا میگردد. نویسنده از احساس جدایی و بیگانگی در مدرسه، تلاش برای پنهانکردن مشکل بینایی و سازگاری با محیط اطراف میگوید. خاطراتی از رنگآمیزی اشتباه، تشخیص ندادن چهرهها و اتکا به صدا و لمس برای شناخت جهان، بخشهایی از روایت را شکل میدهد. با گذر زمان، چالشهای جدیدی مانند عملهای جراحی، از دست دادن شغل مورد علاقه و پذیرش نیاز به کمک (مانند استفاده از عصای سفید و سگ راهنما) پیش میآید. نویسنده به تدریج درمییابد که پذیرش محدودیتها و درخواست کمک، نه نشانهٔ ضعف، بلکه راهی برای کشف معنا و زیبایی در زندگی است. روایت با تاملاتی دربارهٔ تفاوت نگاه نابینایان و بینایان به جهان، اهمیت مثبتاندیشی و نقش جامعه و خانواده در پذیرش تفاوتها ادامه مییابد. نویسنده در نهایت مخاطب را به بازنگری در داستان زندگی خود و یافتن زیبایی در دل چالشها دعوت میکند.
چرا باید کتاب آنچه می بینی، وقتی نمی توانی ببینی را خواند؟
این کتاب فرصتی فراهم میکند تا جهان را از زاویهای متفاوت ببینیم؛ جایی که محدودیتهای جسمی نه تنها مانع، بلکه دریچهای به سوی معنا و زیباییاند. روایت صادقانهٔ نویسنده از تجربههای زیسته، چالشهای روزمره و تاملاتش دربارهٔ هویت و پذیرش خود، مخاطب را به همدلی و بازاندیشی دربارهٔ ارزشها و نگاهش به زندگی دعوت میکند. همچنین، کتاب با ارائهٔ تمرینها و مثالهای واقعی، راههایی برای مواجهه با دشواریها و یافتن امید در شرایط سخت پیش پای خواننده میگذارد.
خواندن کتاب آنچه می بینی، وقتی نمی توانی ببینی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای کسانی مناسب است که به سرگذشتنامهها، روایتهای الهامبخش و موضوعات مرتبط با معلولیت، تابآوری و خودشناسی علاقه دارند. همچنین برای افرادی که با چالشهای جسمی یا ذهنی روبهرو هستند یا در جستوجوی راههایی برای پذیرش خود و تغییر نگرش به زندگیاند، مفید خواهد بود.
فهرست کتاب آنچه می بینی، وقتی نمی توانی ببینی
- فصل ۱: زیبایی در نابینایی نویسنده از تجربهٔ زیستن با نابینایی و معنای زیبایی در جهان خود میگوید. - فصل ۲: از تار شدن جزئی تا تار شدن کامل روند کاهش بینایی و تاثیر آن بر زندگی روزمره و هویت فردی روایت میشود. - فصل ۳: روزی که همه چیز تغییر کرد نقطهٔ عطفی در زندگی نویسنده که منجر به پذیرش نابینایی و تغییر مسیر زندگی میشود. - فصل ۴: وقتی دو لنگه جوراب متفاوت باهم جفت میشوند روایت طنزآمیز و تاملبرانگیز از چالشهای کوچک و بزرگ زندگی با نابینایی. - فصل ۵: مانچ از روشهای اسرارآمیز به من کمک میکند ورود سگ راهنما به زندگی نویسنده و تاثیر آن بر استقلال و اعتماد به نفس. - فصل ۶: وصلهپینههای شلختهٔ لحاف تاملاتی دربارهٔ نقصها، تفاوتها و ارزش آنها در زندگی. - فصل ۷: توانایی به جای ناتوانی تمرکز بر توانمندیها و ظرفیتهای فردی به جای محدودیتها. - فصل ۸: پیدا کردن لنگهٔ جورابتان جستوجوی معنا و هویت شخصی در دل چالشها. - فصل ۹: پیدا کردن زیبایی تمرینهایی برای کشف زیبایی در زندگی روزمره و شرایط دشوار. - فصل ۱۰: پیروی از الگوی شش قدم معرفی الگویی برای تغییر نگرش و عبور از نقش قربانی. - فصل ۱۱: داستان خود را بازگو کنید دعوت به بازنویسی و به اشتراکگذاری داستان زندگی برای الهامبخشی به دیگران.
بخشی از کتاب آنچه می بینی، وقتی نمی توانی ببینی
«بیچاره انسانها؛ دیدن جهان از طریق چشمهای آنها چه شکلی است؟ حتماً داشتن یکچنین بیناییای دردناک است. نمیتوانم تصور کنم زندگی کردن با داشتن چشمانی پیت چگونه است؟ حتما انسانها با چشمان بینایشان چیزهای زیادی را دربارة حقیقت زندگی ازدست میدهند. خدا به فریادشان برسد. آخر چه کسی دوست دارد با بینایی کامل ببیند. وقتی آن قدر مشغول دیدن با چشم سراست که فراموش میکند با قلبش ببیند. سه فلش سفید روی صفح تاریک کامپیوتر چشمک میزنند و من تمرکز کردهام تا بفهمم فلش وسط چیست. همانطور که هر فلش در تیرگی فریبندهای با فلش بعدی ترکیب میشود. صدایی درون ذهنم بلند میشود: «سرنخی به من بده.» چهار لغت لرزان و بزرگ را روی صفحه بزرگنماییشده کامپیوتر تایپ کردهام و انگشتانم روی کیبرد دنبال کلیدهای صحیح میگردند تا لغت بعدی را تایپ کنند. واقعاً دلم نمیخواهد گوینده کامپیوترم را اذیت کنم. هرچند هنوز با صبر و حوصله به من اخطار میدهد که بازهم اشتباه تایپی دیگری انجام دادهام اما مطمئنم صدایش را میشنوم که دارد صبرش را ازدست میدهد. آیا ممکن است؟ فقط میتوانم تودهُ تاری را از آنجه تایپ کردهام مقابلم ببینم. با این حال چشمانم سعی میکنند از آنچه انگشتانم تایپ کردهاند سر دربیاورند. به نظر میرسد لغتی ششحرفی باشد که کل صفحه را گرفته است. اولین حرف شیبی رو به پایین دارد. بنابراین حدس میزنم حرف «ز» باشد. آخرین حرف از بقیه بزرگتر است. بنابراین حدس میزنم حرف «ی» باشد. با این استدلال. مغزم به من میگوید لغت «زیبایی» را به درستی تایپ کردهام. صدای گویندهُ همیشه بدعنق. با شگفتی خاصی لغتم را تأیید میکند و من به وجد میآیم: بالاخره این روند وقتگیر دارد به جایی میرسد.»
حجم
۶۹۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۶۹۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه