
کتاب مردی که پنجشنبه بود
معرفی کتاب مردی که پنجشنبه بود
کتاب مردی که پنجشنبه بود با عنوان اصلی The man who was Thursday نوشتهٔ جی. کی. چسترتون و ترجمهٔ علی امیدیان توسط نشر نیماژ منتشر شده است. این کتاب رمانی رازآلود از آثار برجستهٔ ادبیات کلاسیک است. این کتاب روایتگر گروهی آنارشیست در لندن است که عضوی جدید به نام «گابریل سایم» را در گروه میپذیرند و به او لقب پنجشنبه میدهند. گابریل که در واقع یک پلیس مخفی است، برای کشف حقیقت به این گروه نفوذ میکند، اما مسائل بسیار پیچیدهتر از تصورات او هستند. نسخهٔ الکترونیکی این کتاب را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید
درباره کتاب مردی که پنجشنبه بود
کتاب مردی که پنجشنبه بود اثری جنایی و معمایی و درعینحال فلسفی است. جی. کی. چسترتون در رمان مردی که پنجشنبه بود، فضایی رازآلود و تأملبرانگیز ایجاد کرده که در بستر داستانی معمایی، از مفاهیم عمیقتر سخن میگوید. «گابریل سایم»، شاعری است که به استخدام پلیس مخفی درآمده تا با آنارشیستها مبارزه کند و با نقشهای از پیش تعیینشده به گروهی مشهور از آنارشیستهای لندن میپیوندد. گابریل پس از مدتی متوجه میشود که اعضای گروه هویتی پیچیدهتر از تصورات او دارند و ماجراجویی او به مسیری متفاوت و اتفاقات عجیب و گاهی خندهدار منجر میشود.
کتاب با زبانی نسبتاً رسمی از ادبیات کلاسیک، فضایی وهمآلود و هیجانانگیز را ترسیم میکند که تعلیقات، لحظات بامزه، غیرقابل پیشبینی و تأملبرانگیز بسیاری را دربردارد. استفادهٔ تمثیلی از اسامی روزهای هفته برای افراد گروه، هویت نامعلوم تکتک اعضا و رازی که ناگفته میماند، به انتقال مفاهیم فلسفی اصلی اثر کمک میکنند. تضاد میان ظاهر و باطن و پرسشهایی در مورد ماهیت شر، نظم و خدا، این رمان را فراتر از یک اثر جنایی و معمایی قرار داده و در زمرهٔ آثار ادبی فلسفی نیز جای میدهد.
خلاصه کتاب مردی که پنجشنبه بود
داستان از زمانی آغاز میشود که گابریل سایم، شاعری محافظهکار و مأمور پلیس مخفی، به طور اتفاقی با شاعری آنارشیست به نام «لوسین گرگوری» ملاقات میکند. بحث میان آنها منجر به دعوت گابریل به جلسهای خصوصی میان آنارشیستها میشود. گابریل به شورای مرکزی گروهی خطرناک نفوذ کرده و نام یکی از روزهای هفته را بر خود میگذارد. او پس از مدتی متوجه پیچیدگی هویت اعضای گروه میشود. در طول داستان، اعضای گروه به فردی به نام ساندی (Sunday) مظنون میشوند که نمایندهٔ نیرویی ماورایی است و روند رمان را وارد مرحلهای تازه با پیچشهای داستانی حسابشده میکند. این اثر به مضامینی چون سیاست، هویت و خدا میپردازد.
چرا باید کتاب مردی که پنجشنبه بود را بخوانیم؟
رمان مردی که پنجشنبه بود کتابی است که فراتر از یک رمان جنایی و معمایی ساده میرود و با لایههای عمیق فلسفی و نمادین، خواننده را به تأمل وا میدارد. چسترتون با خلق فضایی رازآلود، هیجانانگیز و در عین حال طنزآمیز، داستانی پر از تعلیق و پیچشهای غیرمنتظره را روایت میکند. این رمان با پرداختن به مفاهیم بنیادینی چون ماهیت شر، نظم و خدا، تجربهای فکری و ادبی غنی را ارائه میدهد و به دلیل سبک کلاسیک و قصارنویسی هوشمندانهی نویسنده، جذابیت ویژهای برای علاقهمندان به ادبیات جدی دارد.
خواندن کتاب مردی که پنجشنبه بود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ کتاب مردی که پنجشنبه بود به افرادی که به رمانهای معمایی کلاسیک و آثاری با مایههای فلسفی و نمادین علاقهمندند، توصیه میشود.
نظر افراد و مجلههای مشهور درباره کتاب مردی که پنجشنبه بود و جی. کی. چسترتون
کری فرید (Kerry Fried) بیان کرده است که این رمان معماهای پیچدرپیچی را یکی پس از دیگری مطرح میکند.
جورج برنارد شاو (George Bernard Shaw) چسترتون را «مردی با نبوغ عظیم» میدانست.
تی. اس. الیوت (T. S. Eliot): بیان کرده است که هیچکس بهتر از آقای چسترتون زندگی دیکنز را نقد نکرده است.
کینگزلی آمیس (Kingsley Amis): میگوید: «در داستان چسترتون است که درمییابم نبوغ او به بهترین شکل و اختصاصیترین شیوه به تصویر کشیده شده است» و «پدر براون، در میان تمام شخصیتهای بزرگ کارآگاهی، یکی از بزرگترینهاست».
هیلِیر بلاک (Hilaire Belloc) گفته است: «درک ذهنیت چسترتون و گفتههایش دیباچهای بر روح زبان انگلیسی است. او آینه انگلستان است».
اقتباس از کتاب مردی که پنجشنبه بود
در سال ۲۰۱۶ «بالاژ یوشت» (Balázs Juszt) با اقتباس از این کتاب یک فیلم سینمایی به نام «مردی که پنجشنبه بود» ساخت.
«اورسن ولز» (Orson Welles) در سال ۱۹۸۳ با اقتباس از این کتاب نمایشنامهای رادیویی تولید کرد.
درباره جی. کی. چسترتون
گیلبرت کِیت چسترتون (G. K. Chesterton)، نویسنده و روزنامهنگار پرکار انگلیسی، در ۲۹ مه ۱۸۷۴ در لندن متولد شد. او در ابتدا بهعنوان شاعر و شرححالنویس ادبی شهرت یافت. از آثار مشهور او میتوان به مجموعهداستانهای کارآگاهی با محوریت شخصیت پدر براون، رمانهایی مانند «ناپلئون محله ناتینگ هیل» و «گوی و صلیب»، و مقالات فراوانی اشاره کرد. چسترتون به دلیل تواناییهایش در نقد ادبی و خلق مقالاتی با اندیشههای اصیل و هوشمندانه شناخته میشود. او در سال ۱۹۲۲ به کاتولیک تغییر مذهب داد و آثاری مانند زندگینامههای فرانسیس قدیس آسیزی و توماس آکوئیناس قدیس را نوشت. چسترتون در ۱۴ ژوئن ۱۹۳۶ در بیکنسفیلد درگذشت.
بخشی از کتاب مردی که پنجشنبه بود
«با گفتن این جمله او از بالکن پایین افتاد و روی سنگفرشهای پایینِ آن مثل یک توپ لاستیکی عظیم ورجست و با سرعت بهسمت نبش الحمرا دوید و رفت. از آنجا یک کالسکهٔ دوچرخ را صدا زد و به درون آن پرید. هر شش کارآگاه ماتومبهوت ایستاده بودند و در پرتو آخرین ادعای او از خشم کبود شده بودند. اما وقتی او در کالسکه ناپدید شد، شعور واقعگرایانهٔ سایم برگشت و چنان بیملاحظه از بالکن پایین پرید که نزدیک بود هر دو پایش بشکنند، و یک کالسکهٔ دیگر صدا کرد.
سایم و دکتر بال با هم درون کالسکه پریدند، پروفسور و بازرس درون یکی دیگر، درهمینحین، درست بهموقع منشی و گوگولِ سابق با شتاب و چنگودندان سوار سومی شدند تا سایمِ شتابان را تعقیب کنند که داشت رئیس شتابان را تعقیب میکرد. یکشنبه آنها را بهسمت شمالغربی کشاند تا بهطرزی لگامگسیخته او را تعقیب کنند. کالسکهران، ظاهراً تهییج شده با چیزی بیشتر از یک انگیزهٔ معمول، اسب را با سرعتی مرگبار به حرکت وامیداشت. اما حالوهوای سایم حالوهوای ملاحظهکاری نبود و درون کالسکهاش سرپا ایستاده بود و فریاد میزد: «دزد را متوقف کنید!» تا اینکه مردم در کنار کالسکهٔ او شروع کردند به دویدن و پلیس آنها را متوقف و سؤالوجواب کرد. تمام این ماجراها تأثیرشان را روی رانندهٔ کالسکه گذاشتند که مردد مینمود و داشت سرعتش را تا حد یورتمهرفتن میکاست. او دریچهٔ کالسکه را باز کرد تا بهطرزی منطقی با مسافرش حرف بزند و با این کارش شلاق بلندش در جلو کالسکه آویزان شد. یکشنبه به جلو خم شد و آن را محکم گرفت و خیلی سریع و با خشونت از دست مرد بیرون کشیدش. سپس خودش جلو کالسکه ایستاد و اسب را تازیانه زد و با صدای بلند غرید. آنها در امتداد خیابانها مثل طوفانی شتابان راهی شدند. خیابان پشت خیابان و میدان پشت میدان، آن وسیلهٔ نقلیهٔ مسخره به سرعت میچرخید و میرفت؛ وسیلهٔ نقلیهای که مسافرش اسب را بهسرعت میدواند و رانندهاش سعی داشت نومیدانه آن را متوقف کند. آن سه کالسکهٔ دیگر مثل سگهای شکاری لهلهزنان به دنبالش میرفتند (اگر روا باشد این تعبیر را برای کالسکه به کار برد.) و چون تیر تلقتلقکنان از کنار مغازهها و خیابانها میگذشتند.»
حجم
۲۳۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۲۳۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه