
کتاب انسان اجاره می دهیم
معرفی کتاب انسان اجاره می دهیم
کتاب انسان اجاره می دهیم نوشتهٔ حیات عارف توسط نشر روزگار منتشر شده است. این کتاب روایتی موازی از زندگی دو زن به نامهای «لولو» و «هانا» است که هر یک با چالشهای منحصربهفرد خود دست و پنجه نرم میکنند. در بستر دوران پاندمی کرونا، داستان لولو به اعماق محلهای فقیر و پر از فساد میپردازد، جایی که او با واقعیتهای تلخ فقر، فساد و فحشا روبرو میشود. در این میان، «مریم»، یکی از شخصیتهای اصلی، در میانهٔ نبرد با مرگ و زندگی، در حالی که بیمار است، باید فرزند خود را به دنیا بیاورد.، اما با آشکار شدن رازی دربارهٔ پدر واقعی نوزاد، پیچیدگیهای داستان فزونی مییابد. نسخهٔ الکترونیکی این کتاب را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب انسان اجاره می دهیم
در دوران پاندمی کرونا، داستان «لولو« ما را به اعماق محلهای فقیر و آلوده به فساد میبرد. در این میان، «مریم»، که خود با بیماری و نبرد مرگ و زندگی دست و پنجه نرم میکند، باید فرزندش را به دنیا بیاورد، اما با فاش شدن رازی تکاندهنده دربارهٔ پدر واقعی نوزاد، داستان وارد ابعاد پیچیدهتری میشود. همزمان، داستان «هانا»، زنی عاشق زندگی و همسرش، به واسطهٔ خبرچینی کلاغها (شخصیتهایی که ناخواسته در زندگیاش کنجکاوی میکنند) دستخوش تحول میشود و او متوجه از دست دادن عشق و زندگیاش میشود. نقطهٔ اتصال این دو روایت، نوزادی است که قرار است به دنیا بیاید؛ نوزادی که نه تنها ناجی است، بلکه پیوندی ناگسستنی میان لولو و هانا ایجاد میکند. با وجود این پیوند خونی، مشاور به شدت توصیه میکند که این دو زن هرگز یکدیگر را ملاقات نکنند. داستان با تقابل میان لولو، کلاغها و خواهر مریم به اوج میرسد و خواننده را تا پایان با خود همراه میکند.
کتاب انسان اجاره میدهیم بیش از یک داستان ساده است؛ این کتاب کندوکاوی عمیق در مضامین فقر، فساد، عشق، خیانت و امید در دل ناملایمات زندگی است. نویسنده با روایت موازی و درعینحال به هم پیوسته زندگی لولو و هانا، تصویری چندوجهی از جامعهای را ارائه میدهد که در آن شخصیتها درگیر چالشهای اخلاقی و انسانی میشوند. کرونا بهعنوان پسزمینهای برای این داستان، نه تنها به فضای داستان واقعگرایی میبخشد، بلکه تنش و اضطراب شخصیتها را تشدید میکند. تمرکز داستان بر روی نوزاد به عنوان ناجی و رابط میان این دو زن، نمادی از امید و شروعی تازه است که میتواند پلی بین دو دنیای متفاوت باشد. تصمیم مشاور برای جلوگیری از ملاقات لولو و هانا، یک لایهٔ معمایی و روانشناختی به داستان اضافه میکند و سؤالاتی را دربارهٔ عواقب این رویارویی احتمالی در ذهن خواننده ایجاد میکند. کتاب با چالش کشیدن مفاهیم سنتی خانواده و روابط انسانی، خواننده را به تأمل دربارهٔ پیچیدگیهای زندگی و انتخابهای دشوار انسانها وامیدارد.
خلاصه کتاب انسان اجاره می دهیم
کتاب انسان اجاره میدهیم داستان دو زن، لولو و هانا را به طور موازی روایت میکند که زندگیهایشان به واسطه یک نوزاد به هم گره میخورد. در روایت اول، لولو در محلهای فقیرنشین و آلوده به فساد، با واقعیتهای تلخ زندگی دست و پنجه نرم میکند. مریم، زن بیماری که در دوران کرونا در مرز مرگ و زندگی است، باید کودکش را به دنیا بیاورد. اما با کشف راز هویت پدر واقعی نوزاد که نه شوهر زندانی مریم است، گره داستان محکمتر میشود. در روایت دوم، هانا، زنی عاشق و متعهد، به دلیل فضولی «کلاغها» (افرادی که در زندگیاش سرک میکشند) درمییابد که عشق و زندگیاش در خطر است. نوزاد مریم، نقطه اتصال این دو زن میشود و نقش ناجی و رابط را ایفا میکند، هرچند که مشاور به لولو و هانا هشدار میدهد که هرگز نباید یکدیگر را ملاقات کنند. داستان با تقابل لولو، کلاغها و خواهر مریم به سمت پایانی پرتعلیق پیش میرود.
چرا باید کتاب انسان اجاره می دهیم را بخوانیم؟
خواندن کتاب انسان اجاره می دهیم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
علاقهمندان به رمانهای اجتماعی و روانشناختی، کسانی که به دنبال داستانهای پرکشش و معمایی هستند، خوانندگانی که به دنبال درک عمیقتر از مفاهیم اخلاقی هستند و افرادی که از روایتهای موازی و پیچیده لذت میبرند، مخاطبان این کتاب هستند.
بخشی از کتاب انسان اجاره می دهیم
«مادر میگفت: «برای رسیدن به آرزوهای بزرگ باید زندگی را گرو گذاشت.» من هیجده سال جوانیم را گرو گذاشتم. اما هنوز در نقطه شروع هستم. دانیال میگوید: «نباید جا زد. همیشه برای شروع وقت هست.» نفسش از جای گرمی بیرون میآید. نه قرص و دارو مصرف میکند، نه کورتاژ میشود. حتی نیش و کنایهها را هم به شوخی میگیرد. به او حق میدهم. او زبان کلاغها را نمیفهمد.
میگفت: «مدتی به کلاس زبان رفتم. چیزی یاد نگرفتم. ولش کردم.» من ماندهام که بدون کلاس چه جوری زبان بچهها را میفهمد. یک بار کدوتنبل گریه کرد. به خواهرش گفت: «کهنهاش را عوض کن.» کدوتنبل آرام شد. مدتی بعد باز گریه کرد. گفت: «پشتش میخارد.» بعد از خاراندن پشتش، کدوتنبل خوابید.
آمدهام تا تکهای از وجودم را گرو بگذارم. گوشهایم تلبتلوب میکند. صدای ضربان قلب خودم است. میلرزم. پرستار با احتیاط عرق پیشانیش را پاک میکند. مواظب است کرمپودرش پاک نشود. ریز میخندد. دستم را فشار میدهد و میگوید: «نترس. بخند، مگر نمیخواهی بچهات را بغل بگیری؟ قول میدهم، همه این سختیها برایت یک خاطرهشیرین میشود.»
مادر میگفت: «در آغوش گرفتن جگرگوشهات، تمام درد و بخیههای زایمان را تسکین میدهد.» خندیدم و گفتم: «مگر بچه، قرص مسکن است؟!» چشمانش یک کاسه آب شد. حتما یاد عصای بابا افتاد. نگاهم کرد چند مرتبه سرش را تکان داد و گفت: «بگذار خودت مادر شوی؛ آن وقت میفهمی چه میگویم.» هنوز مادر نشدهام اما زبانش را میفهمم.»
حجم
۱۳۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۶۹ صفحه
حجم
۱۳۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۶۹ صفحه