
کتاب رنگ مرگ
معرفی کتاب رنگ مرگ
معرفی کتاب رنگ مرگ
کتاب الکترونیکی «رنگ مرگ» (Death’s Color) نوشتهٔ علی اوزنج چاغلار با ترجمهٔ دنیا میرزایی (معصومه) و ویراستاری غلامرضا خطارحمی، مجموعهای از داستانهای کوتاه ترکی استانبولی قرن بیستم است که توسط انتشارات آکان منتشر شده است. این اثر با نگاهی به زندگی، مرگ، مهاجرت و بحرانهای اجتماعی، روایتهایی تلخ و تأملبرانگیز از انسان و طبیعت ارائه میدهد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب رنگ مرگ
«رنگ مرگ» مجموعهای از داستانهای کوتاه است که فضای آن میان روستاهای ترکیه و مهاجرت به اروپا در نوسان است. علی اوزنج چاغلار، نویسندهای که خود تجربهٔ مهاجرت و کارگری در آلمان را داشته، در این داستانها به سراغ مضامینی چون فاجعههای زیستمحیطی، فروپاشی اجتماعی، تنهایی، و تأثیرات مخرب مدرنیته بر زندگی روستایی میرود. روایتها اغلب در بستر طبیعتی بکر و در عین حال تهدیدشده شکل میگیرند و شخصیتها با بحرانهایی چون آلودگی، مرگ دستهجمعی حیوانات و انسانها، و از دست رفتن امید دستوپنجه نرم میکنند. این مجموعه در دورهای نوشته شده که ترکیه و جهان با بحرانهای زیستمحیطی و اجتماعی متعددی روبهرو بودهاند و بازتابی از دغدغههای نویسنده نسبت به این مسائل است. داستانها با زبانی تصویری و گاه شاعرانه، مرز میان واقعیت و کابوس را محو میکنند و خواننده را به دل تجربههای انسانی و زیستی میبرند که گاه هولناک و گاه سرشار از حسرت و امیدند.
خلاصه کتاب رنگ مرگ
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!در داستان اصلی مجموعه، روستاییان در کنار دریاچهای زندگی میکنند که ناگهان با پدیدهای مرموز و مرگبار روبهرو میشوند: مه سبز و چسبناکی که از آب برمیخیزد و به تدریج جان انسانها، حیوانات و گیاهان را میگیرد. روایت با تمرکز بر دیمیتری و همسرش سنال، وحشت و درماندگی جمعی را در مواجهه با این فاجعه به تصویر میکشد. شخصیتها در تلاش برای نجات خود و عزیزانشان، با مرگ، بیماری و فروپاشی اجتماعی روبهرو میشوند. داستان با توصیف دقیق طبیعت، حیوانات و زندگی روستایی آغاز میشود و به تدریج به کابوسی جمعی بدل میگردد که در آن مرز میان انسان و حیوان، زندگی و مرگ، واقعیت و وهم از میان میرود. در داستانهای دیگر مجموعه نیز، شخصیتهایی با بحرانهای هویتی، مهاجرت، تنهایی و خشونت خانوادگی دستوپنجه نرم میکنند. روایتها اغلب با نگاهی انتقادی به جامعه و طبیعت، تجربههای تلخ و گاه سوررئال شخصیتها را بازتاب میدهند.
چرا باید کتاب رنگ مرگ را خواند؟
این کتاب با روایتهایی کوتاه و تأثیرگذار، تجربههای انسانی در مواجهه با بحرانهای زیستمحیطی و اجتماعی را به تصویر میکشد. داستانها با فضاسازی قوی و پرداختن به جزئیات زندگی روستایی و مهاجرت، خواننده را به دل موقعیتهایی میبرند که در آن مرز میان امید و ناامیدی، زندگی و مرگ، و واقعیت و خیال باریک است. مواجهه با فاجعه، تنهایی، و تلاش برای بقا، از جمله مضامینی هستند که در این مجموعه برجسته شدهاند و فرصتی برای تأمل دربارهٔ وضعیت انسان معاصر فراهم میکنند.
خواندن کتاب رنگ مرگ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای کوتاه اجتماعی، دوستداران ادبیات ترکیه، و کسانی که دغدغههایی دربارهٔ محیط زیست، مهاجرت و بحرانهای انسانی دارند، مناسب است. همچنین برای کسانی که به روایتهای تلخ و تأملبرانگیز دربارهٔ فروپاشی اجتماعی و زیستمحیطی علاقهمندند، پیشنهاد میشود.
فهرست کتاب رنگ مرگ
- رنگ مرگ: داستانی دربارهٔ فاجعهای زیستمحیطی که زندگی یک روستا را دگرگون میکند و مرز میان انسان و طبیعت را به چالش میکشد.- زبان سکوت: روایت دختری که با ناتوانی در شنیدن و سخنگفتن، دنیای درونی و بیرونی خود را از طریق سکوت و کابوس تجربه میکند.- رد پای رویا: داستانی دربارهٔ خاطرات، حسرتها و رویاهایی که در دل شخصیتها زندهاند و گاه به کابوس بدل میشوند.- کربستین: روایتی از مواجهه با بحران و تلاش برای بقا در شرایطی دشوار.- بنبست آزادی: داستانی دربارهٔ محدودیتها و تلاش برای رهایی از قید و بندهای اجتماعی و فردی.- لکه: روایت تأثیر یک حادثه بر زندگی شخصیتها و پیامدهای آن در روابط انسانی.- تحول انقلابی: داستانی دربارهٔ تغییرات اجتماعی و فردی و پیامدهای آن بر زندگی روزمره.- پسر زبیده: روایتی از زندگی و مرگ در بستر خانواده و جامعه.- مردم ما: داستانی دربارهٔ جمعی از انسانها که در مواجهه با بحران، هویت و سرنوشت خود را بازمییابند.
بخشی از کتاب رنگ مرگ
«یک خفاش درحالی که صورتش را لیس میزد از جلویش پرواز کرد سعی میکرد نیهایی را که مانع دیدش میشدند با پشت دست هل بدهد و پیش برود. آهسته پایش را بلند و زیر پایش را بررسی کرد. زمین قابل اعتماد نبود، اگر پا میگذاشت ممکن بود تا گلو دفن شود. آرام به سمت راست برگشت. دوباره پایش را گذاشت. پاشنهٔ کفشاش به جسمی سخت خورد. فشار داد. نفسی عمیق کشید و پای دیگرش را بلند کرد. گردن و پشتش خیس عرق بود. وقتی گلهای روی صورتش را پاک میکرد، حس کرد پوستش سفتتر شده و به سختی میتواند استخوان چانهاش را تکان دهد. حتی یک نور هم از شب نمیتابید. سرش را چرخاند و به پشتسر نگاه کرد. کسی نمیآمد. یعنی گل همه را بلعیده بود. دوباره نیها را خم و سعی کرد با تند کردن قدمهایش پیش برود. تا ساحل کم مانده بود. در حدی که بتواند به تاریکی عادت کند چشمانش را باز کرد و با تصاویری که منعکس میشد روبرو شد. اینجا به جای آب، پر از گل و لای سیاه چسبناک بود. خطرناکترین قسمت دریاچه بود. به بالا نگاه کرد. متوجه ستارههایی که پیوسته پیدا و محو میشدند شد. احتمالا آنچه از مقابلشان میگذشت ابرها بودند. ترس هر ذره از وجودش را فرا گرفت. نمیدانست چه شده. برای چه میترسد و چرا اینجاست. وقتی نفس میکشید، نفساش بوی کپک، نم و جنازهٔ پوسیده میداد. شاید هم بوی دریاچه بود.»
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه