
کتاب ماجراهای کیف زرد (جلد اول، چطور شجاع باشیم؟)
معرفی کتاب ماجراهای کیف زرد (جلد اول، چطور شجاع باشیم؟)
کتاب ماجراهای کیف زرد (جلد اول، چطور شجاع باشیم؟) با عنوان اصلی Приключения жёлтого чемоданчика و عنوان انگلیسی The Adventures of the Yellow Suitcase نوشتهٔ سوفیا پروکوفیوا، ترجمهٔ سیده مهنا سیدآقایی رضایی (عضو هیئتعلمی گروه زبان روسی دانشگاه مازندران) و ویراستهٔ آمنه بختیاری است. کتاب کوله پشتی این کتاب را منتشر کرده است. اثر حاضر که در دستهٔ ادبیات داستانی کودک و نوجوان قرار گرفته، یک رمان برای کودکان بالای ۸ سال و در باب شجاعت است. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب ماجراهای کیف زرد (جلد اول، چطور شجاع باشیم؟) اثر سوفیا پروکوفیوا
کتاب «ماجراهای کیف زرد (جلد اول، چطور شجاع باشیم؟)» که نخستینبار در سال ۱۹۶۶ میلادی و در ایران در سال ۱۴۰۳ منتشر شده، یک رمان برای کودکان ۸ سال به بالا است که ۱۱ فصل دارد. این کتاب که جلد اول از مجموعهٔ «ماجراهای کیف زرد» است، شما را با چند کودک، یک پزشک ماهر و یک تعمیرکار شجاع آشنا و همراه میکند. مجموعهٔ «ماجراهای کیف زرد» حاوی داستانهایی پرکشش با قهرمانانی معمولی است که بدون نیاز به جادو به ما میآموزد چگونه با کمککردن، مهربانی و قدردانی بر ترسها و ضعفهای خود غلبه کرده و شجاعتر و قویتر شویم. یک فیلم سینمایی فانتزی برای کودکان با همین نام در سال ۱۹۷۰ میلادی و در شوروی سابق با اقتباس از این مجموعه ساخته شده است. اقتباس سینمایی از یک کتاب نشان میدهد که داستان از پتانسیل بالایی برای جذب مخاطب در قالبهای مختلف برخوردار بوده و مورد توجه قرار گرفته است.
خلاصه داستان ماجراهای کیف زرد (جلد اول، چطور شجاع باشیم؟)
یک پزشک کودکان ماهر راهحل هر مشکل بچهها را در آستین دارد. او برای هر کودکی که به مطبش میآید، قرص و دارو یا آبنباتی ویژه و شگفتانگیز تجویز میکند. هر دارو برای یک مشکل خاص است؛ مشکلاتی مانند ترس، ناراحتی، پرحرفی، تنبلی و... . کیف زرد جادویی این پزشک پر از دارو است، اما بدشانسی زمانی شروع میشود که دکتر برای کمک به پسربچهای ترسو راهی خانهٔ آنها میشود و کیفش به اشتباه با کیف یک تعمیرکار شجاع عوض میشود. حالا دکتر چطور میتواند به بیمار ترسویش کمک کند؟ اگر قرصهای شجاعتی که در کیف زرد هستند، بهدست شخص اشتباهی بیفتند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
چرا باید کتاب ماجراهای کیف زرد (جلد اول، چطور شجاع باشیم؟) را بخوانیم؟
مطالعهٔ این اثر میتواند مفهوم شجاعت را برای کودکان آشکار یا یادآوری کند؛ همچنین این کتاب شامل داستانی بامزه و سرگرمکننده است.
کتاب ماجراهای کیف زرد (جلد اول، چطور شجاع باشیم؟) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب را به کودکان بالای ۸ سال پیشنهاد میکنیم.
درباره سوفیا پروکوفیوا
سوفیا پروکوفیوا (Sofia Prokofieva) زادهٔ سال ۱۹۲۸ میلادی، نویسندهٔ کتاب برای کودکان و اهل روسیه است. از کودکی شیفتهٔ قصه بود و با اینکه گرافیست شد، همواره آرزوی نوشتن داستانهای خودش را داشت. این آرزو پس از تولد پسرش به حقیقت پیوست. او که با اولین اثرش به نام «کی بهتر است؟» (۱۹۵۷)، لقب «قصهنویس کاردرست» را از «لف کاسیل» دریافت کرد، معتقد است هر قصه روحی دارد و پناهگاهی برای صداقت است؛ به شرط آنکه حرمت سکوت و ظرافت دنیای خیال حفظ شود. مجموعهٔ داستانیِ «ماجراهای کیف زرد» (۱۹۶۶) یکی از آثار محبوب او است که با الهام از تجربهٔ شخصی عوضشدن چمدانش نوشته شده است. این مجموعه را شامل داستانهایی پرکشش با قهرمانان معمولی دانستهاند که بدون جادو به خواننده میآموزد چگونه با کمک، مهربانی و قدردانی بر ترسها و ضعفهای خود غلبه کند و شجاعتر و قویتر شود؛ زیرا بهقول خود نویسنده، قصهها همیشه بیخ گوش ما زندگی میکنند.
چه نسخههای دیگری از این کتاب در ایران منتشر شده است؟
نخستینبار این کتاب با عنوان «ماجراهای چمدان زرد» با ترجمهٔ «صوفیا محمودی» و در سال ۱۳۷۲ بهوسیلهٔ نشر چشمه روانهٔ بازار کتاب ایران شده است.
بخشی از کتاب ماجراهای کیف زرد (جلد اول، چطور شجاع باشیم؟)
«وُلگای خاکستری زد روی ترمز و سریع متوقف شد. پتییا، توما و خلبان جوان با سرعت از پلهها بالا رفتند. پتییا با دیدن پوسترهای رنگووارنگ دچار سرگیجه شده بود: یکی کلهمعلق میزد، یکی روی سر یک نفر دیگر ایستاده بود، یکی دندانهای تیز و وحشتناکش را به نمایش گذاشته بود. خلبان جوان و پتییا بهسمت باجهای دویدند که بالای آن با حروف برجسته نوشته شده بود: مدیریت. مشتهایشان داشت درِ بستهٔ باجهٔ مدیریت را از پاشنه درمیآورد. مشت پتییا چندان بزرگ نبود و تقتقش هم چندان بلند نبود، اما مشت خلبان بزرگ و سنگین بود و صدای تاقتاقتاقش گوش فَلَک را کر میکرد.
دریچهای باز شد. دریچه قاب زرد روشن داشت و در قلب دیواری به رنگ سیاه بود. خلبان جوان و پتییا همزمان سرشان را از دریچه داخل اتاق فروکردند و مثل دیوانهها یکچیزهایی بلغور میکردند. بالاخره سروکلهٔ زنی از پشت دریچه پیدا شد. زن که چشمهایش از تعجب گرد شده بود گفت: «بلیت نداریم. اجرای دوم هم شروع شده.»
«مربی سیرک نمایشش رو اجرا کرده؟»
«فکر کنم زمان اجراش همین حالا باشه.»
توما فریاد کشید: «زودتر، زودتر...» صدای توما حسابی در آن فضای خالی پیچید و عجیبغریب به نظر رسید. مأمور کنترل بلیت زن چاقالویی بود که کنار در شیشهای ایستاده بود. زن از صدای فریاد توما خشکش زد و دهانش مثل دریچهٔ باجهٔ مدیریت باز ماند.»
حجم
۴۰۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۴۰۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه