تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب شهرزاد، دختر شرقی (جلد دهم، پرواز با درناها)
معرفی کتاب شهرزاد، دختر شرقی (جلد دهم، پرواز با درناها)
معرفی کتاب شهرزاد، دختر شرقی (جلد دهم، پرواز با درناها)
کتاب الکترونیکی «میدرخشیدند» نوشتهٔ «محمدرضا سرشار» و «سیده مرضیه مرعشی» با همکاری ناشر «نایک» اثری داستانی برای نوجوانان است که ماجراهای گروهی از کودکان را در جزیرهای خیالی روایت میکند. این کتاب با بهرهگیری از عناصر ماجراجویی، دوستی و رقابت، به دغدغههای کودکان و نوجوانان دربارهٔ دوستی، کنجکاوی و کشف دنیای اطراف میپردازد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب شهرزاد، دختر شرقی (جلد دهم، پرواز با درناها)
داستان «میدرخشیدند» در فضایی فانتزی و جزیرهای خیالی شکل میگیرد که کودکان و نوجوانان با پیشینههای فرهنگی متفاوت در آن زندگی میکنند. روایت کتاب حول محور دو گروه از بچهها میچرخد: گروهی که شاگرد «شهرزاد» هستند و گروهی که جذب کلاسهای «باربا» شدهاند. این دو معلم، هر یک با شیوههای متفاوت، تلاش میکنند شاگردان خود را به یادگیری و تجربههای تازه تشویق کنند. ماجراها با کشف یک راه مخفی، مسابقهٔ گنجیابی، و تلاش برای ساختن بالون و غواصی در اعماق دریا پیش میرود. کتاب با زبان و فضایی کودکانه، دغدغههایی مانند دوستی، رقابت سالم، کنجکاوی، و اهمیت صداقت را در بستر ماجراهای پرهیجان و گاه طنزآمیز دنبال میکند. در کنار اینها، شخصیتهایی مانند «باربا» و حیوانات همراهش، فضای داستان را رنگارنگتر و پرکششتر میکنند. اثر، با الهام از فیلمنامهای مشترک، تلاش دارد همزمان سرگرمکننده و آموزنده باشد و تصویری از دنیای کودکان و چالشهایشان ارائه دهد.
خلاصه کتاب شهرزاد، دختر شرقی (جلد دهم، پرواز با درناها)
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!داستان با ماجرای نورا و دوستش نایکو آغاز میشود که در ساحل جزیره به دنبال کشف یک راه مخفی هستند؛ راهی که خالد، برادر نورا، هنگام مسابقهٔ گنجیابی معلمشان باربا، آن را پیدا کرده است. کنجکاوی بچهها دربارهٔ این راه مخفی و احتمال پنهانشدن کیسههای برنج در آن، آنها را به ماجراجویی شبانه و ورود به قصر باربا میکشاند. در این مسیر، با چالشهایی مانند قفل بودن درها، مراقبت خدمتکاران و ترس از لو رفتن روبهرو میشوند. در ادامه، ماجرای کلاههای هوش و ورود شپش به مدرسه، بچهها را با دردسرهای تازهای مواجه میکند و شهرزاد، معلم مهربان، راهحلهایی برای رفع این مشکل پیدا میکند. رقابت میان دو گروه شاگردان شهرزاد و باربا برای ساختن بالون و پرواز با آن، بخش دیگری از داستان است که با تلاش، همکاری و گاهی تقلب و شیطنت همراه میشود. در نهایت، ماجراهایی مانند غواصی در اعماق دریا، کشف کشتی غرقشده و نجات ماهی سخنگو، به داستان رنگ و بوی تازهای میبخشد و شخصیتها را با مفاهیمی چون دوستی، صداقت و انتخاب درست روبهرو میکند. پایان داستان، بدون افشای جزئیات، بر بازگشت بچهها به ارزشهای انسانی و اهمیت معلم خوب تأکید دارد.
چرا باید کتاب شهرزاد، دختر شرقی (جلد دهم، پرواز با درناها) را خواند؟
این کتاب با روایت ماجراهای پرهیجان و شخصیتهای متنوع، به دغدغههای کودکان دربارهٔ دوستی، رقابت، کنجکاوی و انتخاب میان راه درست و آسان میپردازد. داستان، همزمان سرگرمکننده و آموزنده است و با طرح مسائل روزمرهٔ کودکان مانند حل مشکلات، همکاری گروهی و اهمیت صداقت، فضایی برای همذاتپنداری و یادگیری فراهم میکند. همچنین، حضور شخصیتهایی با پیشینههای فرهنگی مختلف، به تقویت روحیهٔ همزیستی و احترام به تفاوتها کمک میکند.
خواندن کتاب شهرزاد، دختر شرقی (جلد دهم، پرواز با درناها) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای نوجوانان و کودکان علاقهمند به داستانهای ماجراجویانه، گروهی و فانتزی مناسب است. همچنین برای کسانی که دغدغههایی مانند دوستی، رقابت سالم، حل مسئله و کشف دنیای اطراف دارند، جذاب خواهد بود. والدین و مربیان نیز میتوانند از این کتاب برای گفتگو دربارهٔ ارزشهای انسانی و مهارتهای اجتماعی بهره ببرند.
بخشی از کتاب شهرزاد، دختر شرقی (جلد دهم، پرواز با درناها)
«نور به دوست چشمبادامیاش نگاه کرد و خندهاش گرفت: اولین بار همین چشمهای بادامی بود که باعث دوستیشان شده بود: نورا وقتی برای چندمین بار نایکو را دیده بود، با تعجب از او پرسیده بود که چرا چشمهایش اینطور است. نایکو برای لحظهای با تعجب به او نگاه کرده و ناگهان زده بود زیر خنده. درحالیکه نمیتوانست جلو خندهاش را بگیرد، گفته بود: خواب کجا بودا؟ بعد هر دو، آنقدر خندیدهبودند که اشک از چشمهایشان سرازیر شده بود. نایکو که همانطور به بستنی قیفیاش لیس میزد، لیلیکنان روی شنهای ساحل مختصر میداد. او ناگهان ایستاد و با صدای بلند گفت: نورا! حاضری از لب دریا تا آنطرف ساحل مسابقه بدهیم؟ نورا که عجله داشت زودتر موضوع راه مخفی را بگوید، آخرین گاز را به بستنی قیفیاش زد، به طرف دوستش رفت و گفت: نایکو! میخواهم چیزی بهت بگویم... با دیدن علاقهٔ او به موضوع، ادامه داد: چند روز پیش باربا توی کلاسش یک مسابقه پیدا کردن گنج گذاشته بود. برادرم هم که دنبال گنج میگشت، توی حیاط قصر یک دریچه دیده بود که به یک راه مخفی میرسید...»
حجم
۷٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۷٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه