
کتاب کرنشا و پاستیل های بنفش
معرفی کتاب کرنشا و پاستیل های بنفش
معرفی کتاب کرنشا و پاستیل های بنفش
کتاب الکترونیکی «کرنشا و پاستیلهای بنفش» (Crenshaw) نوشتهٔ «کاترین اپلگیت» و با ترجمهٔ احمدرضا نیکدل، توسط انتشارات ضامن آهو منتشر شده است. این رمان نوجوانان، داستان پسری به نام «جکسون» را روایت میکند که با مشکلات مالی خانوادهاش و حضور یک دوست خیالی عجیب به نام «کرنشا» روبهرو میشود. اثر حاضر با نگاهی به دغدغههای کودکان و نوجوانان، به موضوعاتی چون فقر، خانواده و خیالپردازی میپردازد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب کرنشا و پاستیل های بنفش
«کرنشا و پاستیلهای بنفش» اثری است که در فضای داستانهای نوجوانان آمریکایی میگنجد و نخستین بار در سال ۲۰۱۵ منتشر شده است. نویسنده، «کاترین اپلگیت»، با زبانی صمیمانه و روایتی از زاویه دید یک کودک، به مسائل جدی و ملموس زندگی مانند بیخانمانی، بیماری والدین و بحرانهای مالی میپردازد. داستان در دو بازه زمانی روایت میشود: دوران زندگی خانواده در آپارتمان و زمانی که به دلیل مشکلات مالی مجبور به زندگی در یک ماشین ون میشوند. حضور یک دوست خیالی به نام «کرنشا» که گربهای بزرگ و عجیب است، به جکسون کمک میکند تا با واقعیتهای تلخ زندگی روبهرو شود و احساساتش را بهتر درک کند. این کتاب با ترکیب واقعیت و خیال، به مخاطب نوجوان امکان میدهد تا با دغدغههای شخصیت اصلی همذاتپنداری کند و در عین حال، نگاهی متفاوت به مفهوم خانواده و امید داشته باشد.
خلاصه کتاب کرنشا و پاستیل های بنفش
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!داستان با معرفی «جکسون»، پسری نوجوان که عاشق حقیقت و علم است، آغاز میشود. او در خانوادهای زندگی میکند که با مشکلات مالی دستوپنجه نرم میکنند و خاطرهٔ بیخانمانی را در گذشته داشتهاند. جکسون برخلاف بسیاری از همسنوسالانش، علاقهای به خیالپردازی و دوستان خیالی ندارد، اما در شرایط بحرانی، دوست خیالی دوران کودکیاش، گربهای به نام «کرنشا»، دوباره ظاهر میشود. کرنشا با رفتارهای عجیب و شوخطبعی خاص خود، به جکسون کمک میکند تا احساساتش را بیان کند و با واقعیتهای سخت زندگی روبهرو شود. در کنار این ماجراها، جکسون باید با نگرانیهای خواهر کوچکش «رابین»، بیماری پدر و تلاشهای مادر برای تأمین مخارج خانواده کنار بیاید. داستان با روایت روزمرگیها، بازیهای کودکانه، دغدغههای مالی و لحظات صمیمی خانوادگی پیش میرود و جکسون در نهایت درمییابد که گاهی برای عبور از بحرانها، باید حقیقت را پذیرفت و با دیگران دربارهٔ احساسات و مشکلات صحبت کرد. پایان داستان، امید و پیوند خانوادگی را برجسته میکند، بدون آنکه راهحل سادهای برای مشکلات ارائه دهد.
چرا باید کتاب کرنشا و پاستیل های بنفش را خواند؟
این کتاب با روایتی از نگاه یک نوجوان، به موضوعات مهمی مانند فقر، بیخانمانی، بیماری والدین و نقش خیالپردازی در کنار آمدن با مشکلات میپردازد. حضور شخصیت دوست خیالی، به داستان رنگ و بویی متفاوت میدهد و به مخاطب نشان میدهد که حتی در سختترین شرایط، امید و همدلی میتواند راهگشا باشد. اثر حاضر، فرصتی برای درک بهتر احساسات کودکان و نوجوانان در مواجهه با بحرانهای خانوادگی فراهم میکند و به اهمیت گفتوگو و پذیرش واقعیت اشاره دارد.
خواندن کتاب کرنشا و پاستیل های بنفش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این رمان برای نوجوانان و جوانانی مناسب است که با دغدغههایی مانند مشکلات خانوادگی، اضطراب، یا احساس تنهایی روبهرو هستند. همچنین والدین و مربیانی که میخواهند دنیای ذهنی کودکان و نوجوانان را بهتر بشناسند، میتوانند از مطالعهٔ این کتاب بهرهمند شوند. برای علاقهمندان به داستانهایی با محوریت خانواده و رشد شخصی نیز گزینهٔ مناسبی است.
فهرست کتاب کرنشا و پاستیل های بنفش
- بخش اول: زندگی در آپارتمان - فصل یک: گربه موجسوار — معرفی دوست خیالی کرنشا و شروع ماجراهای جکسون - فصلهای بعدی: روایت روزمرگیها، بازیها، دغدغههای مالی و روابط خانوادگی- بخش دوم: دوران بیخانمانی - فصل هجدهم: زندگی در یک ماشین ون — شرح تجربهٔ بیخانمانی و سازگاری با شرایط جدید - فصلهای پایانی: تلاش خانواده برای عبور از بحران، گفتگوهای صمیمی، و مواجهه با واقعیتها- فصل پنجاه و یکم: راز پاستیلهای بنفش — نماد امید و خاطره در داستان- فصل پنجاه و دوم: پایان خوش — جمعبندی و تأکید بر پیوند خانوادگی و امیدهر بخش با تمرکز بر احساسات، خاطرات و چالشهای جکسون، سیر تحول او و خانوادهاش را دنبال میکند.
بخشی از کتاب کرنشا و پاستیل های بنفش
«من چپار نکته در مورد کربة موج سواز فیمیده ام:۱. او واقعا یک گربه موج سواز است.۲ روی تیشرت او نوشته شده بود: گربه ها همه سرورن. سگ ها همه خاک بر سرن"۲ یک چتر بسته در دستش داشت. فکر کنم همیشه نگران خیس شدن بود.این حقیقت دارد که می گویند: گربه ها همگی از آب می ترسند. البته اگر خوب متوجه شده باشید می بینید که هیچ کدام از این حرفها با موج سواری روی آب جور در نمی آید.مثل این که هیچ موجود دیگری او را در ساحل نمی دید!ساحل نزدیک شد چترش را اشتباهی باز کرد و بلافاصله تندبادی او را به سوی آسمان بالا برد. گربه از کنار یک مرغ دریایی گذشت ولی پرندةّ دریایی متوجه گذر او شد.گربة موج سوار مانند یک بادبادک بالای سر من رسید. به بالا خیره شدم او هم به پایین نگاه می کرد و مرا که دید برایم با خوشحالی دست تکان داد و گویا درخواست کمک می کرد. نیم تنة سیاه و سفید مجلسی تصمیم دارد به یک جای رویایی برود به نظرم خیلی آشنا میرسید. به اطراف خودم نگاه کردم در مقابل. افرادی را که در بازی کنند گان با "فریزبی را" عده ای هم که خرچنگ ها را قدم به از جلوی چشمانم گذشتند ولی نمی دانم چرا حتی یک نفر را هم ندیدم که به گربه پرنده چتر در دست داشت نگاه کند؟از تعجب نزدیک بود دیوانه شوم. فکر کردم برای این که دیوانه نشوم تا ده بشمارم کافی است. آن موقع معلوم می شود که خوابم یا بیدار!؟ حسابی گیج شده بودم ولی این اتفاق گاهی برای من می افتد درست زمانی که خیلی گرسنه باشم. از صبحانه تا الأأن چیزی نخورده بودم و وقتی تا ده شمردم چشمانم را باز کردم و نفسی راحت کشیدم.از گربه دیگر اثری نبود و فقط آسمان آبی بی پایان دیده می شد. چندمتر آن طرفتر چتری مانند یک نیز بزرگ در شن ها فرو رفته بود. رنگ چتر. زرد و قرمز بود روی آن عکس موش های کوچکی دیده میشد. روی آن با مداد رنگی نوشته بودند: این چتر متعلق به کرنشا است "۲چشمانم را دومرتبه بستم و تاده شمردم وقتی چشم هایم را باز کردم اثری از چتر نبود و مانند گربه ناپدید شده بود.»
حجم
۷۷۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۳۹ صفحه
حجم
۷۷۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۳۹ صفحه