
کتاب قربانگاه ابراهیم
معرفی کتاب قربانگاه ابراهیم
کتاب قربانگاه ابراهیم نوشتهٔ لطیفه سادات مرتضوی است. انتشارات روایت ۲۷ بعثت این کتاب را منتشر کرده است.
درباره کتاب قربانگاه ابراهیم
کتاب قربانگاه ابراهیم روایتی هنرمندانه و پنجپلهای از زندگی شهید ابراهیم خلج است که با ساختاری نمادین و منحصربهفرد تدوین شده است. نویسنده با تقسیم کتاب به پنج پله اساسی - "در بند دل"، "در بند خشاب"، "در بند زخم"، "در بند خاکریز" و "رهایی" - مسیر تکامل روحی و عملی این شهید را از کودکی تا شهادت به تصویر میکشد. این اثر که بر اساس تحقیقات میدانی و شناخت عمیق نویسنده از سبک زندگی شهید نگاشته شده، داستان جوانی را روایت میکند که با وجود علاقهاش به زیارت خانه خدا (و لقب "حاجی" که دوست داشت با آن خطاب شود)، سرانجام در راه دفاع از ارزشهای اسلامی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. نویسنده با نثری روان و تأثیرگذار، خواننده را در مسیر رهایی و تعالی این شهید همراه میکند و در نهایت تنها فاصله بین مخاطب و شهید را "خونی که ریخته شده" معرفی میکند. این کتاب نه یک زندگینامه خشک، بلکه روایتی هنری و عمیق از مسیر یک انسان به سوی کمال است.
خواندن کتاب قربانگاه ابراهیم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب را به علاقهمندان ادبیات پایداری و زندگینامههای نوآورانه پیشنهاد میکنیم. پژوهشگران و نویسندگانی که به دنبال شیوههای خلاقانه در روایت زندگینامهها هستند، از این اثر میتوانند الهام بگیرند. جوانان جویای معنا و الگوهای عملی سلوک معنوی با مطالعه این کتاب میتوانند با مسیر تکامل یک انسان معمولی تا رسیدن به مقام شهادت آشنا شوند. به خانوادههای شهدا و ایثارگران که میخواهند با نگاهی عمیقتر به زندگی عزیزان خود بنگرند، مطالعه این اثر توصیه میشود. همچنین، این کتاب برای هر خوانندهای که به دنبال آشنایی با سبکهای جدید روایت در ادبیات دفاع مقدس است، اثری جذاب و تأملبرانگیز خواهد بود. این کتاب به ویژه برای کسانی که میخواهند فراتر از روایتهای معمول، با عمق شخصیت یک شهید آشنا شوند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب قربانگاه ابراهیم
«نزدیکِ ظهر ِ نوزدهمین روز از اولین ماهِ زمستانِ سال ۱۳۵۶ بود. سکینه داشت لب حوض لباس میشست. نزدیکیهای صبح همان روز بهشان خبر داده بودند یکی از برادرانشان شهید شده است. سکینه با هر چنگی که به لباسها میزد انگار داشت خاطرات ابراهیم و یحیی را در ذهنش ورق میزد. هر که او را میدید یقین میکرد سکینه بین دوراهی برادرهایش مانده. او حقیقتاً باید از کدام یک دل میبُرید؟ لباسها را بین دو دستش گرفتت و هر کدام را به یک وری چرخاند. آخرین زور سکینه، صدای چکچک آبها را از لابهلای لباسها بلند کرد. سکینه دیگر طاقت نیاورد. اشکهایش از روی گونهها سُر خوردند و خودشان را غلتانغلتان رساندند به آبهای کشیده شده لباسها.»
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه