کتاب لحظه های شورانگیز زندگی (جلد اول)
معرفی کتاب لحظه های شورانگیز زندگی (جلد اول)
کتاب لحظه های شورانگیز زندگی (جلد اول) مجموعهداستانی نوشتهٔ سادنیک چم و رایموند میساقیان است و انتشارات نظری آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب لحظه های شورانگیز زندگی (جلد اول)
کتاب لحظه های شورانگیز زندگی مجموعهداستانی عبرتآمیز و شامل قصههایی دربارهٔ عشق و نفرت و... است. آنچه این کتاب را از سایر مجموعههای داستانی متفاوت و متمایز میکند و به آن جذابیت و زیبایی بیشتری میبخشد، واقعیبودن حوادث قصههاست، بدین معنا که نویسندگان اثر در تماسهایی که با افراد مختلف و بهخصوص شخصیتها و قهرمانان این قصهها داشتهاند، آنچه را از زبان آنان و یا از زبان کسانی شنیدهاند که مستقیما شاهد این حوادث بودهاند، در قالب قصه به روی کاغذ آوردهاند. بدیهی است شرح ماجرا به تنهایی نمیتوانسته جذابیت خاصی داشته باشد و به همین روی نویسندگان این داستان افزودههایی بر آن ماجرا داشتهاند تا فضای داستانی را تصویر گردانند و خواننده با تکیه بر صورتهای خیال و ذهنیت خویش، تصویرهای روشنتری از آن حوادث داشته باشد. قصههای این مجموعه به نوعی گزینشی بودهاند، بدین معنا که هدفمند انتخاب شدهاند با این اندیشه که خوانندگان آن از مطالعه این قصه بهرهای بگیرند. برخی از این قصهها تنها روح را لطافت میبخشد و جان را نوازش میکند و برخی دیگر انرژیزاست، خوانندگان آن را تا راه درست و صواب در پیش میگیرند و برخی دیگر بیمی میافکند در دل خطاکاران که راه کج به مقصد نمیرسد و داستانهایی نیز در این مجموعه است که به خواننده خود میگوید که همواره امکان بازگشت از خطا و جبران آنچه از دست رفته وجود دارد که خداوند میفرماید: «صد بار اگر توبه شکستی باز آی.» که در توبه باز و راه اصلاح هموار است.
خواندن کتاب لحظه های شورانگیز زندگی (جلد اول) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب لحظه های شورانگیز زندگی (جلد اول)
«چیزهایی هست که میدانیم اما کمتر پیش میآید که آنها را بازگو کنیم. ما میدانیم که دوست داریم، میدانیم که روی زمین زندگی میکنیم و میدانیم که هیچوقت روی کرهٔ ماه نبودهایم، اما کمتر پیش میآید که به دیگران یا دوستمان یا خودمان بگوییم «هی! هیچ میدانستی که من روی زمین زندگی میکنم؟...» شاید چون این امری بدیهی و روشن است، چون اگر کسی نداند روی زمین زندگی میکند هیچ طوری نمیتوان قانعش کرد که روی زمین است، شاید قرار نیست که ما امور بدیهی و حرفهایی را که از قبل معلوم است را دائم برای هم تکرار کنیم.
اما باید بگویی که «او یکی است» هر قدر هم که بدیهی باشد و هر قدر که معلوم و مشخص و واضح باشد، باید بگویی که «او یکی است»، اما باز به ما گفته است که «بگو خدا یکی است» و این یعنی؛ بازگویی بدیهیات، اگر تکرار نشود ممکن است غبار فراموشی روی آن بنشیند، ممکن است آنقدر بدیهی به نظر برسد که از شدت بداهت تازگی و طراوتش را از دست بدهد، مثل بعضی ساکنان شهرهای کنار دریا که هربار به شهرشان میروم، از این که دریا با همهٔ بزرگی و تازگیاش پیوسته پیش روی آنان است و برای آنها عادی و معمولی شده، شگفتزده میشوم و میخواهم یکیکشان را صدا بزنم و بگویم: "آقا!... خانم!... شما خیلی خوشبخت هستید که کنار دریا زندگی میکنید." و بعد تصور واکنش آنها باعث میشود خودم را کنار بکشم و بیخیال شوم، این حس در من بیدار میشود که برای اهالی شهرهای ساحلی، «دریا» چیزی است شبیه به فلان چهارراه شهر خودمان، عادی و معمولی و بیجلوه!... و چه حیف که حتی دریا هم اگر دربارهاش سکوت کنی، بیرنگ و بیبو میشود و در انبوه چیزهای عادی و معمولی و ناگفتنی گم میشود و «بگو که او یکی است» تا فراموش نکنی، تا همچنان معجزهاش و طراوت و تازگیاش حفظ شود و باقی بماند و نسیمش دائم صورتت را بنوازد و آرامشش در دستت همیشه باقی بماند.»
حجم
۱۲۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۱۰ صفحه
حجم
۱۲۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۱۰ صفحه