
کتاب مصائب عشق
معرفی کتاب مصائب عشق
کتاب مصائب عشق نوشتهٔ محمدحسین حبیبی نجفی و احمد فرهمند مکرمی است. نشر سنجاق این کتاب را بهصورت الکترونیک منتشر کرده است. اثر حاضر که در دستهٔ ادبیات داستانی معاصر ایران قرار گرفته، در باب شخصیتی است که در انتظار نماد خیر و نیکی است. او که منتظر برگشتن یک فرشته است، از کودکی به جوانی و از سلامت به جنون سفر میکند. آیا سرانجام به مقصودش خواهد رسید؟ نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب مصائب عشق اثر محمدحسین حبیبی نجفی و احمد فرهمند مکرمی
کتاب «مصائب عشق» که در سال ۱۴۰۳ منتشر شده، یک داستان بلند، معاصر و ایرانی است که در ۹ بخش روایت شده است. شخصیت اصلی داستان کودکی است که در طول روایت دچار تحول و از کودکی معصوم به جوانی عاشق و سپس مجنونی در جستوجوی حقیقت تبدیل میشود. این شخصیت را میتوان نماد انسان در مسیر رشد، انتخاب و رنج عاشقانه دانست. فرشته نمادی است از زیبایی، عشق، معنا، نجات و شاید کمال. او حضوری کوتاه اما تأثیرگذار دارد و هم نجاتبخش است و هم غایبی بزرگ. مردم شهر نماد جامعهای هستند که ظاهر را میستایند، اما درک عمیقی از عشق یا معنا ندارند و رابطهشان با شخصیت اصلی سطحی و مادی است. داستان با کودکی آغاز میشود که در روستایی زیبا زندگی میکند. روستا بهدلیل حسادت شهریها طلسم و سپس دچار آتشسوزی میشود. کودک در میان آتش به اتاق پناه میبرد، اما در نهایت آتش به او نیز میرسد. ناگهان فرشتهای ظاهر میشود و کودک را نجات میدهد. روایت که پیش میرود، کودک به یک جوان تبدیل میشود. پرسشی در ذهن جوان دائماً تکرار میشود؛ آیا فرشته بازخواهد گشت یا او در آتش درونیاش خواهد سوخت؟ این تکرار ذهنی او را مجنون میکند.
خلاصه داستان مصائب عشق
در روستایی زیبا کودکی تنها زندگی میکرد. روستا دلفریب بود و حسادت دیگران را برمیانگیخت. روزی این مکان بر اثر طلسمی ناشناخته کمکم در آتش سوخت. کودک که در محاصرهٔ شعلهها گرفتار شده بود، به اتاقش پناه برد اما آتش آنجا را هم فرا گرفت. درست زمانی که دیگر امیدی نداشت و شعلهها به صورتش رسیدند، چشمانش را بست و در سکوت و تاریکی فرو رفت. ناگهان نسیمی خنک وزید و وقتی چشمانش را باز کرد، فرشتهای را دید که مقابلش نشسته است. همهچیز از آتش گرفته تا زخمها ناپدید شده بود. با حضور فرشته، طلسم باطل شده بود. کودک از فرشته خواست برای همیشه کنارش بماند، اما فرشته گفت تنها با عاشقان میماند و کودک هنوز آمادگی عشق را ندارد. با وجود هشدارهای فرشته دربارهٔ خطرات بزرگسالی و از دست دادن لذتهای کودکانه، کودک تصمیم گرفت بزرگ شود تا عشق را بفهمد و فرشته را نگه دارد. وقتی بزرگ شد، فرشته دیگر آنجا نبود. او خود را شکستخورده دید؛ چون چیزی از عشق و دنیای فرشتهها نمیدانست. حالا اگرچه آتش واقعی خاموش شده بود، آتشی درون دل او شعلهور بود. آیا فرشته بازمیگردد یا آتش درون، او را به نابودی میکشاند؟
کودک جوان میشود. جوان پس از سوختن روستا و ناپدیدشدن فرشته با آتشی درونی تنها مانده است. پرسشی مدام ذهنش را میخورد؛ آیا فرشته باز خواهد گشت یا این آتش درون، او را نابود خواهد کرد؟ این پرسش بیپاسخ او را به مجنونی بیقرار تبدیل کرده است. جوان برای مردم شهر ابراهیمِ نجاتیافته از آتش است؛ کسی که از طلسم جان سالم به در برده و حالا مورد ستایش و احترام است. شهریها حاضر هستند همهچیزشان را به پای او بریزند؛ دخترانشان، مال و اموال و حتی افتخارات فرهنگیشان. مجنون به هیچکدام دل نمیبندد. او فقط فرشته را میخواهد؛ صدایش، حضورش، نگاهش. زندگی مرفه شهری برایش بیمعنا است. او ترجیح میدهد تنها باشد و در پی فرشته بگردد تا اینکه در شلوغی شهر گم شود. در دل این تنهایی، کلیدی برای آغاز سفر پیدا میکند؛ در روزهای آتشسوزی فهمیده بود فرشته عاشق زیباییهای روستا و علاقهمند به ثبت آن با دوربینش بوده است. روزی در میان قدمزدنهای بیهدفش درپوش لنز دوربین فرشته را مییابد. همین کشف کوچک سرنخی بزرگ میشود. این سرآغاز داستان بلند حاضر است.
چرا باید کتاب مصائب عشق را بخوانیم؟
مطالعهٔ این اثر شما را با شخصیتی آشنا و همراه میکند که از کودکی به جوانی و از سلامت به جنون سفر میکند. او منتظر موجودی ویژه است.
کتاب مصائب عشق را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان بلند درمورد یک انسان و زندگی ویژهٔ او پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب مصائب عشق
«قسمت هشتم: نیهیلیسم معنادار
مجنون بر اثر سقوط وارد دریا شد و این اتفاق حاکی از آن است که تحولی عظیم در وی رخ داده است. آب مایهٔ روشنی و در برخی موارد باعث تثبیت است مانند آهنِ گداختهای که وقتی وارد آب میشود به ثُبات شخصیتی میرسد. عشق، مجنون را به آتش کشید و آب، شخصیت او را تثبیت و فهم او را نسبت به حقایق روشنی بخشید. او از دریا بیرون میآید و مدت کمی در ساحل آن قدم میزند. مجنون کاری در این سرزمین ندارد برای همین است که تصمیمِ بازگشت به روستا را اتخاذ مینماید... او به سمت روستا باز خواهد گشت و زندگیِ عاری از معنا در انتظارِ اوست. از صخرهها بالا میرود تا راهی برای بازگشت بیابد. با ترک آن منطقه، دریا خشک میشود. او خود را به جادهای میرساند. ماشینی در حال عبور است. مجنون بدون هیچ اتلاف وقتی، خود را به روستا میرساند. روستا دیگر وجود خارجی ندارد چرا که شهر در نبود مجنون توسعه پیدا کرده و روستا را در بر گرفته است. روستا اکنون بهترین منطقهٔ شهر به حساب میآید و خانه مجنون جایِ خود را به بُرجی بسیار مرتفع داده است. مجنون تصمیم میگیرد سَرَکی داخل برج بکشد. ابتدا از ورود او جلوگیری میشود اما مجنون خود را معرفی میکند و شهریها ابراهیمِ خود را با تغییراتِ اساسی نسبت به قبل مییابند. تمامیِ امکانات مجددا متعلق به مجنون میشود.»
حجم
۱۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۴ صفحه
حجم
۱۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۴ صفحه
نظرات کاربران
من اهل موسیقی،سینما و تئاتر هستم. امروز که داشتم در بخش تازههای نشر طاقچه میگشتم چشمم افتاد به این کتاب. جلد کتاب مثل پوستر فیلمهای سینمایی نظرم رو جلب کرد مخصوصا اون شخصی که روی حرف صاد کلمه مصائب ایستاده
بعد از مدتها یک کتابی رو خوندم که تونستم همذاتپنداری کنم و یه جاهایی هم تحت تأثیر قرارم داد و منقلب شدم. زنده بودن شخصیت داستان دقیقا حسی رو در من برانگیخته کرد که بعد از قمارباز داستایفسکی تجربه کردم.
کتابی بود که سبک روایتی نو و تازهای داشت. ملاقات با شخصیتهای بینوایان ویکتور هوگو و ادای دین هر چند مختصر به استاد جمشید مشایخی، یکی از پنج تن سینمای ایران به قول استاد پرویز پرستویی از بخشهای جذاب کتاب
کامنتهای دوستان برای خوندن این کتاب خیلی منو تشویق کرد. خوشحالم که چنین اثری خلق شده و من هم تونستم از طریق طاقچه با این کتاب خوب آشنا بشم. تمام ویژگیهای لازم برای یک اثر تمام و کمال رو داره.
نامگذاری قسمتهای کتاب خیلی هوشمندانه ست و خیلی زیرپوستی به مکتبی خاص انتقاد وارد کرده که جز نقاط قوت داستان بود. دوست داشتم به این زودیها داستان به آخر نمیرسید. ذهنم از روزمرگیهای مرسوم کاملا برای مدتی خالی شد و
جلد کتاب رو خیلی دوست دارم. روایت کتاب فراز و فرود غیرقابل پیشبینی داره و در کل کتاب جذابی بود.
من انتشار این کتاب رو در تازههای ۱۴۰۴ یک هدیه عالی میدونم از طرف نشر سنجاق. اشکهای من گواه زیبایی این کتابه. شروعش دست خودم بود و خواستم یه نگاهی بهش بندازم ببینم چی داره این کتاب که انقدر کامنت
وجود این مدل کتابها در سبد کالای فرهنگی خانوادهها قطعا سرانه مطالعه کشور رو بالا خواهد برد. این کتاب رو علاوه بر اینکه چندین بار خوندم برای دوستان کتابخوانم هم تهیه کردم و هدیه دادم. به امید انتشار مضاعف آثار
جز کتابهای خوبیه که انسان رو به تفکر وامیداره. البته خاطره تلخ شکست عشقی رو زنده میکنه ولی به خوبی از عشق یکطرفه میگه و اینکه چه سختیهایی هست و چه تجربهها و چه تکاملی. در کل روایت درست و
جای یک همچین کتابی توی آثار ادبی ایرانی واقعا خالی بود. نمادهای زیادی داخل داستان وجود داره و سبک ادبیات تمثیلی به کار رفته در کتاب منو یاد قلعه حیوانات جورج اورول انداخت.