دانلود و خرید کتاب شرح پریشانی مینو حاتمی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب شرح پریشانی

کتاب شرح پریشانی

معرفی کتاب شرح پریشانی

کتاب شرح پریشانی نوشتهٔ مینو حاتمی توسط انتشارات گیوا منتشر شده است. داستان این رمان فارسی بر اساس واقعیت است. نسخهٔ الکترونیکی این کتاب را می‌توانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.

درباره کتاب شرح پریشانی

کتاب شرح پریشانی رمانی فارسی نوشتهٔ مینو حاتمی است. مینو حاتمی ایتن داستان را براساس واقعیت نوشته است. نویسنده در ابتدای داستان «محمد»، جوانی مذهبی و سربه‌زیر را معرفی می‌کند که پس از گرفتن دیپلم با وجود نمرات عالی، تصمیم به رفتن به سربازی برای دفاع از کشور درگیر جنگ می‌گیرد و دفترچهٔ آماده به خدمت تهیه می‌کند. در این میان، رفت‌وآمدهای صبحگاهی او، خواهرش «ارغوان» را کنجکاو می‌کند. خانواده پنج‌نفرهٔ آن‌ها شامل پدر خیاط، مادر پرستار با شیفت‌های شبانه و دو خواهر به نام‌های ارغوان و «هاله» است که ارغوان مسئولیت ادارهٔ خانه را بر عهده دارد. درنهایت، بازگشت دیر هنگام مادر از سر کار، نگرانی بچه‌ها را برمی‌انگیزد و او فاش می‌کند که برای گرفتن بورسیهٔ تحصیلی هندوستان برای محمد اقدام کرده است، خبری که محمد را با توجه به برنامه‌های دیگری که در سر دارد، به فکر فرو می‌برد. چه ماجراهایی در پیش است؟ این رمان را بخوانید تا بدانید.

خواندن کتاب شرح پریشانی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

خواندن این رمان فارسی را علاقه‌مندان به ادبیات فارسی معاصر پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب شرح پریشانی

«آخر هفته بود. محمد از دانشگاه به خانه آمد و از پله‌ها بالا رفت. حاج‌خانم را دید، سلام و احوالپرسی کرد و به آشپزخانه رفت. به مادر سلام کرد و پرسید: مهمونا کی اومدن؟ مادر گفت: دو ساعتی میشه. محمد برای خودش چای ریخت. مادرش گفت: پسرم! دخترا رو صدا بزن تا سفره نهار رو پهن کنن! محمد ضربه‌ای به در اتاق دخترها زد. هاله بیرون آمد و به محمد سلام کرد، بعد ارغوان و فرزانه از اتاق بیرون آمدند؛ آن‌ها نیز به محمد سلام کردند. محمد از دیدن فرزانه، تعجب کرد! به نظر او، فرزانه خیلی بزرگ‌شده بود. محمد به مادرش گفت: اگه فرزانه رو تنها می‌دیدم، اصلاً اونُ نمی‌شناختم. حاج‌آقا علوی از اقوام آقا ابراهیم بود که با هم خیلی صمیمی بودند. هر سال دو خانواده، چند مرتبه به هم سر می‌زدند. حاج‌آقا علوی هم مانند بقیه اقوام آقا ابراهیم و شهربانو، ساکن مشهد بودند.

بعد از نهار، شهربانو و حاج‌خانم، به مطب دکتر رفتند. دخترها نیز به اتفاق هم به آشپزخانه رفته و مشغول مرتب کردن آشپزخانه شدند. فرزانه سال قبل دیپلمش را گرفته بود و چون از درس و مدرسه فارغ شده بود، همراه حاج‌خانم به تهران آمده بود. شب که حاج‌خانم و شهربانو به خانه آمدند، شهربانو از محمد خواست؛ روزهای آینده، آن‌ها را به زیارت شاه‌عبدالعظیم و اماکن دیدنی ببرد. محمد قبول کرد. آن‌ها هر روز عصر، از خانه بیرون رفته و شب به خانه بازمی‌گشتند. چند روزی که حاج‌خانم و فرزانه، منزل آقا ابراهیم، مهمان بودند؛ به همگی خیلی خوش گذشت. چند روز بیشتر به ماه مبارک رمضان، باقی نمانده بود. به همین خاطر، حاج‌خانم از آقا ابراهیم خواهش کرد، برای آن‌ها بلیت تهیه کند. هرچه اهل خانه، اصرار کردند تا چند روز بیشتر بمانند، فایده نداشت. حاج‌خانم اصرار به رفتن داشت. آقا ابراهیم برای آن‌ها، بلیت تهیه کرد و خودش آن‌ها را به ترمینال برد. موقع خداحافظی، حاج‌خانم و فرزانه، آن‌ها را به مشهد دعوت کردند. حاج‌خانم به محمد گفت: پسرم! حتماً به مشهد بیا تا از خجالتت دربیایم. ما این چند روز، خیلی به تو زحمت دادیم. محمد هم تشکر کرد و قول داد در اولین فرصت به مشهد برود... مهمان‌ها رفتند و زندگی به روال عادی بازگشت.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۳۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۵۵ صفحه

حجم

۲۳۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۵۵ صفحه

قیمت:
۶۱,۲۰۰
تومان