
کتاب هفتمی چی بود؟
معرفی کتاب هفتمی چی بود؟
کتاب «هفتمی چی بود؟» نوشتۀ معصومه یزدانی است و انتشارات علمی و فرهنگی آن را منتشر کرده است. این کتاب، نمونهٔ موفقی از ادبیات کودک است که سرگرمی و آموزش را در قالب داستانی پرانرژی و خیالانگیز با هم آمیخته است.
درباره کتاب هفتمی چی بود؟
کتاب هفتمی چی بود؟ از مجموعهٔ ماجراهای ایستگاه جنگلی، داستانی شاد، پرهیجان و سرشار از تخیل کودکانه است. این اثر نهتنها داستانی سرزنده و پرنشاط را روایت میکند، بلکه همزمان کودکان را با مفاهیمی مانند کار گروهی، مسئولیتپذیری و مشارکت در جامعۀ کوچک جنگلی آشنا میکند.
ماجرا از یک بازی فوتبال در ایستگاه جنگلی آغاز میشود؛ جایی که بچههای حیوان، از جمله خرسی پاطلایی و زری زرافه، با شور و هیجان مشغول بازی هستند. نویسنده با زبانی آهنگین و پر از تشویق و انرژی، فضای بازی را طوری تصویر میکند که کودک خواننده هم به وجد میآید؛ اما ناگهان، شوت پرقدرت توپ سر از پنجرهٔ شکستهٔ عمو لاکی، لاکپشت پیر جنگل، در میآورد. اینجاست که داستان وارد مرحلهٔ تازهای میشود؛ عمو لاکی بااحتیاط و کنجکاوی از خانه بیرون میآید تا ببیند چه خبر شده و با صحنهای رازآلود روبهرو میشود: چیزی شبیه به یک کرگدن زرد خالخالی و یک شکم قهوهای میان بوتهها.
قصۀ هفتمی چی بود؟ با طنز لطیف و بازیهای زبانی پیش میرود، شخصیتهای حیوانی با ویژگیهای خاص و بامزه، فضای صمیمانهای را شکل میدهند که کودک را به دل داستان میبرد. تصویرسازیهای رنگارنگ و خلاقانهٔ کتاب، مکمل روایت جذاب آن هستند و به تخیل کودک بالوپر میدهند. هفتمی چی بود؟ نه فقط داستان یک اتفاق در جنگل، بلکه نمایی است از دنیای کودکی: جهانی پر از بازی، اشتباه، هیجان و یادگیری. این کتاب، همچون دیگر آثار این مجموعه، تلاش میکند کودکان را به مشارکت در ماجرا و فکرکردن دربارهٔ عواقب رفتارها و تصمیمها دعوت کند، بیآنکه پیامهایش را مستقیم و خشک به زبان بیاورد.
خواندن کتاب هفتمی چی بود؟ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به کودکان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب هفتمی چی بود؟
«خرسی پاطلایی، امید تیم مایی!
خرسی با تشویق بچهها شیر شده بود، رفت عقب و آمد جلو و یک شوت محکم جانانه زد. توپ بهطرف دروازه رفت. بچهها داد زدند: «زری زرافهٔ دست طلایی، امید تیم مایی»
زری زرافه هم شیر شد و پرید هوا و دستش را مشت کرد و یک ضربهٔ جانانه به توپ زد. توپ از کنار دروازه گذشت؛ بالا رفت، بالاتر رفت و...
شترق...
عمو لاکی سوزن بان از توی پنجرهٔ شکسته نگاه کرد، اما غیر از یک کرگدن زرد خالخالی که از وسط درخت سیب تا درخت گلابی کشیده شده بود با یک شکم قهوهای که از لای بوتهٔ تمشک بیرونزده بود هیچچیزی ندید.
عمو لاکی عصای کله ببریاش را در دستش گرفت و پاورچینپاورچین از توی اتاقش بیرون آمد و کنار درخت سیب ایستاد و داد زد: زری زرافه.»
حجم
۴٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۴ صفحه
حجم
۴٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۴ صفحه