
کتاب فیلمنامه بدون خداحافظی
معرفی کتاب فیلمنامه بدون خداحافظی
کتاب الکترونیکی «فیلمنامه بدون خداحافظی» نوشتهٔ پیام زینالعابدینی و منتشرشده توسط نشر زرنوشت، اثری در قالب فیلمنامه است که در سال ۱۴۰۳ منتشر شده است. این کتاب با روایتی معمایی و پلیسی، داستانی پرکشش را در بستر شهری معاصر روایت میکند و شخصیتهایی چندلایه را درگیر ماجراهایی پیچیده و رازآلود میسازد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب فیلمنامه بدون خداحافظی
«فیلمنامه بدون خداحافظی» اثری در قالب فیلمنامه است که توسط پیام زینالعابدینی نوشته شده و نشر زرنوشت آن را منتشر کرده است. این کتاب در ژانر معمایی-پلیسی قرار میگیرد و با ساختاری سینمایی، روایت خود را از دل زندگی روزمره و روابط انسانی آغاز میکند. داستان در تهران معاصر میگذرد و شخصیتهای اصلی آن، اغلب درگیر مسائل خانوادگی، شغلی و معماهای جنایی هستند. فضای کتاب، تلفیقی از زندگی شخصی و حرفهای کارآگاهان و مأموران پلیس را به تصویر میکشد و در کنار روایت معمای قتل و گمشدن، به دغدغههای عاطفی و اخلاقی شخصیتها نیز میپردازد. ساختار کتاب بهصورت صحنهبهصحنه و با دیالوگهای دقیق و جزئیات محیطی نوشته شده است که خواننده را به فضای سینمایی نزدیک میکند. این فیلمنامه با بهرهگیری از عناصر تعلیق، روابط پیچیده و شخصیتپردازی چندلایه، تصویری از جامعهٔ شهری و چالشهای آن ارائه میدهد.
خلاصه کتاب فیلمنامه بدون خداحافظی
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «فیلمنامه بدون خداحافظی» با ورود سروان حمید کاوه، مأمور پلیس، به ایستگاه مترو آغاز میشود. او درگیر پروندهای پیچیده میشود که با بیهوششدن زنی به نام هستی افشار در مترو گره میخورد. حمید که بهطور اتفاقی در کنار هستی قرار میگیرد، بهتدریج وارد ماجرایی میشود که پای قتل، گمشدن کودک، و شبکهای از روابط مشکوک را به میان میکشد. در ادامه، حمید با همکاری همکارانش، از جمله ستوان محمدی و سرگرد عارف، به دنبال سرنخهایی درباره قتل هوشنگ کاویانی، مدیر یک موسسه هنری، و ارتباط آن با هستی افشار و دیگر شخصیتها میگردد. در این مسیر، او با چالشهایی در زندگی شخصیاش، بهویژه رابطه با پدرش و خاطرات گذشته، نیز روبهروست. کودک هشتسالهای به نام سمانه، که تنها سرنخ پرونده است، گم میشود و تلاش برای یافتن او، حمید را به زوایای تاریک پرونده و روابط پنهان میان شخصیتها میکشاند. در طول داستان، معماهای متعددی درباره هویت واقعی برخی شخصیتها، انگیزههای قتل و نقش هر فرد در این شبکه پیچیده مطرح میشود. حمید با پیگیری سرنخها، بازجویی از مظنونان و مواجهه با خطرات متعدد، بهتدریج به حقیقت نزدیک میشود. در این میان، موضوعاتی چون اعتماد، خیانت، تنهایی و مسئولیتپذیری نیز در بستر روایت پررنگ میشوند. پایان داستان، با وجود گرهگشاییهایی که رخ میدهد، همچنان فضایی از ابهام و تلخی را حفظ میکند و مخاطب را به تأمل درباره سرنوشت شخصیتها و معنای واقعی خداحافظی و جدایی وا میدارد.
چرا باید کتاب فیلمنامه بدون خداحافظی را بخوانیم؟
این کتاب با ساختار فیلمنامهای و روایت معمایی خود، تجربهای متفاوت از خواندن داستانهای پلیسی را ارائه میدهد. پرداختن به روابط انسانی، چالشهای اخلاقی و روانی شخصیتها در کنار تعلیق و معمای قتل، باعث میشود مخاطب نهتنها با یک پرونده جنایی، بلکه با لایههای پنهان زندگی شخصیتها روبهرو شود. «فیلمنامه بدون خداحافظی» برای کسانی که به روایتهای چندلایه و شخصیتپردازی دقیق علاقه دارند، جذابیت ویژهای دارد. همچنین، فضای شهری و معاصر داستان، امکان همذاتپنداری با موقعیتها و دغدغههای شخصیتها را فراهم میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به ژانر معمایی، پلیسی و فیلمنامهنویسی مناسب است. همچنین کسانی که به داستانهایی با محوریت روابط انسانی، مسائل اخلاقی و روانشناختی علاقه دارند، میتوانند از مطالعهٔ این اثر لذت ببرند. دانشجویان و علاقهمندان به نگارش فیلمنامه نیز میتوانند از ساختار و روایت این کتاب بهره ببرند.
بخشی از کتاب فیلمنامه بدون خداحافظی
«ایستگاه مترو. خارجی. شب ماشین پلیس کنار ایستگاه متوقف شده سروان حمید کاوه (حدود ۴۰ سال) درحالیکه لباس شخصی بر تن دارد. از ماشین پیاده میشود. بابک محمدی (حدود ۳۰ سال) پشت رل نشسته است و لباس نظامی با درجه ستوان یکی بر تن دارد. - محمدی: جناب سروان اجازه میدادید برسونمتون. - حمید: نه بروبه زندگیت برس پسر. من این طوری راحتترم... خداحافظ... حمید در را میبندد و از ماشین دور شده وارد ایستگاه مترو میشود. ورودی ایستگاه/ محوطه توقف قطار. داخلی. شب جمعیت کارت زده از گیت ها عبور میکنند و به سمت قطار میروند. هستی (حدود ۳۰ سال) در انتهای پلهها تعادلش را نمیتواند حفظ کند و به زمین میافتد. حمید که در کنار اوست به کمک زنی دیگر کمک میکنند تا او از زمین برخیزد و کیفش را به او میسپارند. جمعیت به صف ایستاده است. قطار در ایستگاه متوقف میشود. مردم بهمحض باز شدن در داخل قطار میشوند. حمید نیز وارد قطار میشود. هستی نیز خود را به او نزدیک کرده وارد قطار میشود. قطار. داخلی. شب هستی مقابل حمید نشسته است. حمید به ناگاه نگاهش بهسوی هستی میچرخد. مردی (عارف حدودا ۵۰ ساله) درحالی که ایستاده و به میلهای تکیه داده بهسوی هستی خیره شده است. هستی درحالی که به حمید خیره شده است. چشمهایش بسته شده به کف قطار سقوط میکند. جمعیت به دور هستی جمع میشوند. حمید زنگ توقف قطار را بهصدا درمی آورد.»
حجم
۴۵۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۶۶ صفحه
حجم
۴۵۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۶۶ صفحه