دانلود و خرید کتاب دبیرستان صمد اکبر کریمی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب دبیرستان صمد

کتاب دبیرستان صمد

نویسنده:اکبر کریمی
انتشارات:سنجاق
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب دبیرستان صمد

کتاب دبیرستان صمد نوشتهٔ اکبر کریمی و ویراستهٔ محمد‌رضا کریمی است. نشر سنجاق این داستان را به‌صورت الکترونیک منتشر کرده است.

درباره کتاب دبیرستان صمد

کتاب دبیرستان صمد برابر با داستانی ایرانی و معاصر است که در ۹ فصل نوشته شده است. این داستان به دبیران و معلمان پرتلاش ایران تقدیم شده است. این اثر شما را با شخصیتی به نام «صمد» آشنا و همراه می‌کند.

نشر سنجاق زیرمجموعهٔ «طاقچه» برای ناشر - مؤلفان است. نشر سنجاق از صفر تا صد انتشار کتاب کنار مؤلفان و مترجمان است و آن‌ها را با ارائهٔ باکیفیت تمام خدمات لازم، پشتیبانی و همراهی می‌کند. این نشر سفارش انتشار کتاب و اثر در هر حوزه‌ای (داستان و رمان، کتاب‌های علمی، کتاب شعر، تبدیل پایان‌نامه به کتاب و…) را می‌پذیرد. کتاب‌ها با این انتشارات، منتشر می‌شوند، می‌توانند به‌دست میلیون‌ها مخاطب برسند و نویسنده می‌تواند با فروش کتابش درآمدی ماهانه کسب کند. این انتشارات برای افرادی است که می‌خواهند کتاب جدیدی منتشر کنند و برای افرادی است که پیش از این، کتابی منتشر کرده‌اند و اکنون می‌خواهند نسخهٔ الکترونیکی آن را منتشر کنند.

خواندن کتاب دبیرستان صمد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب دبیرستان صمد

«به ساعت نگاه کرد. هفت و نیم صبح بود. نسیم سردی می‌وزید. دانش آموزان در صف صبحگاه بودند. مهدی ناظمی، داشت قرآن می‌خواند. بهرامی به احترام ایستاد تا قرآن خوانده شود. سپس عین‌الله را صدا کرد و شمارهٔ ماشینی را که جلو ترمینال با او حرفش شده بود، به او داد و خواست که آدرس و مشخّصات راننده را پیدا کند.

میرزایی بچّه‌های کلاسش را برای بازدید به کتابخانهٔ مرکزی برد و او فرصتی بدست آورد تا کنار بخاری بنشیند و گرم شود. بخاری از حرارت گل انداخته بود. حیدری دبیر ورزش، وارد اتاق شد و رفت ایستاد و دست ها را گرفت رو به بخاری و گفت: «چه سوزی می‌آد. اصلاً نمی‌شه بیرون موند. تو این سرما این بچّه‌ها چه جوری بازی می‌کنند؟ نگاه شون کن. انگار نه انگار که زمستونه و سوز میاد.»

بهرامی بلند شد و رفت تا بازی بچه ها را تماشا کند. حیدری همان طور که مشغول وررفتن با دسته کلید بود گفت: «با یه پیرهن و شلوار ورزشی دارند بازی می‌کنند. عوضش می چسبه این بازی. تو رو خدا نگاه کن. عین خیال شون هم نیست.»

چند نفری به درخت نارنج تکیه داشتند و بقیه توی زمین فوتبال به دنبال توپ می‌دویدند. برف زمین را پوشانده بود. تا ساعت دو کلّی برف روی زمین نشست. بچّه‌ها چند تا آدم برفی وسط حیاط درست کردند. گلوله‌های برف در هوا چرخ می‌خورد و روی سر و صورت آنها می‌نشست. برف بازی هم عالمی داشت. معلّم‌ها همه بدشان نمی‌آمد در این بازی شرکت کنند.

عین الله به طرف بهرامی رفت. سلام کرد و ایستاد.

-‌ سلام چی شده؟

-‌ بابا ای والله! این که از خوده.

و آقای بهرامی با تعجّب گفت: «کی؟... کی از خوده؟»

- همین رانندهٔ تاکسی رو می‌گم که با هم دعوا کردید. دست خوش. نمی‌دونستم دست بزن هم دارید. راستی اون پاره آجر رو از کجا گیر آوردید؟ راننده تاکسی می‌گفت، می‌ترسیدم جلو برم. می‌گفتم الانه که یکی از پاره آجرها رو توی سرم خُرد کنه. وفتی فهمید که شما معلّم ما هستید خیلی جا خورد. می‌خواد شما رو ببینه. قرار گذاشتم برا امروز عصر بیاد مدرسه؛ البتّه نه خود مدرسه که جلوش.

بهرامی از شنیدن جملهٔ آخری شوکه شد. برگشت و گفت: «تو چی کار کردی؟ قرار گذاشتی جلو مدرسه؟ آخه چرا به این نرّه غول آدرس من رو دادی؟ من گفتم آدرسش رو پیدا کن نه این که آدرس ما رو بدی بهش...»

عین‌الله بلافاصله توی حرفش پرید و گفت: «چیزی نیست. به شما علاقه‌مند شده، خیلی... بده که می‌خواد شما رو ببینه؟ نکنه شما از رفاقت با اون پرهیز دارید؟ اون جورا که شما فکر می کنید نیست. خودش هم خیلی خندید وقتی فهمید که اون آدم اون روزی شمایید.»

اتفاقی بود که افتاده بود و حالا آن هیولای چماق به دست، آدرس او را هم داشت و می دانست که توی این دبیرستان است و می تواند هر روزی که بخواهد بیاید و دوباره معرکه ای تازه به پا کند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۳۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

حجم

۱۳۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان