
کتاب راز سرزمین میگیا
معرفی کتاب راز سرزمین میگیا
کتاب الکترونیکی «راز سرزمین میگیا» نوشتهٔ سالار مشهدی کهلان در نشر سنجاق چاپ شده است. این کتاب دنیایی فانتزی دارد و بر مفهوم تقابل خیر و شر و مواجههٔ انسان با سرنوشت و ترسهای درونی نیز تمرکز دارد. ویژگی این اثر در فضای ایرانی داستان و بهرهگیری از نمادها و عناصر بومی است.
درباره کتاب راز سرزمین میگیا
راز سرزمین میگیا (اشکاف) داستانی است که خواننده را به سفری خارقالعاده در یک دنیای جادویی میبرد. نقطهٔ آغاز این سفر، عمارتی قدیمی در دل کوچههای ارومیه است؛ جایی که بوی خاک نمخورده و معماری سنتی، حسی از رازآلودگی را به خواننده القا میکند. در این عمارت، اشکافی نهفته است که دریچهای به سرزمینی ناشناخته و پر از اسرار میگشاید: سرزمین میگیا. سالار مشهدی کهلان در این اثر، از ترکیب توصیفهای شاعرانه و روایتی ماجراجویانه بهره میگیرد. توصیف جزئیات معماری و فضای عمارت هترا، همراه با اشاره به سنتهای قدیمی، فضایی ملموس و زنده خلق کرده است. خواننده هنگام ورود به دنیای داستان، نه تنها با مکانهایی جادویی بلکه با چالشهای عمیقتر مانند مواجهه با ترسها و آرزوهای شخصیتهای داستان روبهرو میشود. داستان به بررسی درونیات انسان میپردازد و این پرسش را مطرح میکند که آیا پس از عبور از مرز واقعیت به دنیای جادو، میتوان به همان شخص سابق بازگشت؟
کتاب راز سرزمین میگیا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
راز سرزمین میگیا (اشکاف) اثری است که با ترکیب خیال و واقعیت، خواننده را به دنیایی تازه دعوت میکند. این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای فانتزی مناسب است.
بخشی از کتاب راز سرزمین میگیا
«زنی که موهای سیاهش از جنس تاریک شب بود لبان سرخش به سفیدی زده بود و پوست سفید برف مانندش همچون یخ سرد بود ملک جهان زیبا آن عروس حجله ندیده روحش پرواز کرده بود هم چون قاصدکی رقصان و تاجر از همه جا بیخبر جسم ملک جهان را به آغوش کشید و بیخبر از ان که روح ملک جهان شاید دوباره به جسم نحیف و ضعیفش بازگردد.
همان شب با والی مخفیانه دخترک را با هزاران آرزو به گورستان سرد سپرد. والی خیلی زود فهمید مرگ یگانه فرزندش دختر زیبایش زیر سر معمار بوده دستور داد معماری که خانه منحوس را ساخته بگیرند و او در مکانی نامعلومی کشته و جسدش را هم نابود کرده بود چون بعد مرگ ملک جهان هیچ کس معمار را ندید.
درب خانه را مهر و موم کرد تا دیگر هیچ کسی وارد ان عمارت منحوس نگردد. مردم شهر هم مدام درباره عمارت ملک جهان سخن میگفتند که روح ملک جهان هنوز آنجاست و در ان راه میرود و هر کسی به آن جا برود جان خودش را از دست میدهد. هنوز چند روزی از مرگ ملک جهان نگذشته بود که والی تاب مرگ دختر را نیاورد و طناب داری به درخت گلابی خانه خودش بست و خود را حلق آویز کرد و دیگر هیچ کس به عمارت ملک جهان پا نگذاشت.
البته همیشه که نه چند دهه بعد وقتی که حدود نیم قرنی گذشت عمارت توسط کارگردان و بازیگر به نام «سپندار» اهل تهران که با دختری زیبا که از ارومیه ازدواج کرده بود خریداری شد.
این دو نفر برای اینکه برای خود مکانی داشته باشند که هم بتوانند خود در آنجا ساکن شوند وهم بتوانند کاری کنند تا عدهای مشغول کار شوند تصمیم به احداث یک اقامتگاه سنتی و یک کافه در آن گرفتند، با گشت و گذار در املاکیهای شهر با عمارت ملک جهان رو به رو شدند.»
حجم
۵۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۷۴ صفحه
حجم
۵۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۷۴ صفحه
نظرات کاربران
من این داستان را خوندم عالی بود آدم را به رویای دل نشین می برد عالی نوشته
موضوع داستان شما بسیار جدید و خاص بود. فضاسازی های ملموس در دل داستان وجود دارد که احساس حضور را در خواننده ایجاد میکند توصیه میکنم مطالعه شود .لذت بردم
بسیار زیبا و روان و لذت بخش بود هفت فصل داستان با مطالبی متفاوت و دل انگیز لذت بردم تشکر میکنم از شما
خیلی داستان خاص و جالبی داشت که برای من آموزنده بود و نشان داد که چگونه میتوانیم از فرصت ها و زمان باهم بودن استفاده کنیم و به نظرم هر شخص باید حداقل یک بار این کتاب داستانی کوتاه رو
داستان قشنگی بود دوست داشتم.
این همه ایرادات نگارشی و املایی واقعا آزاردهنده بود
به نظرم نویسنده خیلی برای رازآلود بودن داستان تلاش کرده بود و موفق هم نبوده انچنان.
کتاب ارزش خواندن ندارد . ایده خوبی برای شروع دارد ولی پردازش داستانی بسیار ضعیف است .
بی سر و ته، اصلا جالب نبود، حیف وقتم که گذاشتم. تنها ویژگی مثبت این بود که به خوب بودن و خوبی پیشنهاد میکرد.