کتاب تالستوی و شوپنهاور
معرفی کتاب تالستوی و شوپنهاور
کتاب تالستوی و شوپنهاور نوشتهٔ مسعود قدیم فلاح و سینا حسینی است. انتشارات علمی و فرهنگی این پژوهش در حوزهٔ ادبیات را منتشر کرده است.
درباره کتاب تالستوی و شوپنهاور
مسعود قدیم فلاح و سینا حسینی در کتاب تالستوی و شوپنهاور بیان کردهاند که از مهمترین مسائل دربارۀ لف تالستوی و آثار داستانی مشهور او، تأثیر اندیشه و فلسفۀ آرتور شوپنهاور، فیلسوف آلمانی، بر این نویسندۀ پرآوازۀ روس است. این کتاب سعی دارد بهطور مفصل این تأثیر را در داستانهای تالستوی تشریح کند و به تحلیل شخصیتها و قصۀ هر رمان بپردازد. به این منظور، کتاب به دو بخش تقسیم شده است: بخش نخست توضیحی مختصر و موجز دربارۀ فلسفۀ آرتور شوپنهاور است؛ تلاش بر این بوده است که هر آنچه برای فهم جامع فلسفۀ او لازم است و در خدمت کتاب قرار میگیرد تشریح شود تا خوانندۀ گرامی با آشنایی شایسته و مختصری از فلسفۀ شوپنهاور با آثار تالستوی مواجه شود. بخش دوم کتاب دربارۀ چگونگی و چیستی تأثیر فلسفۀ شوپنهاور است و نیز، تحلیل و تفسیر شخصیتهای اصلی رمانهای تالستوی.
شوپنهاور چهار اصل را برای شناخت معرفی میکند و آنها را اصول بنیادین هر گونه شناخت توصیف میکند که هر یک از اینها نمودهایی دارند و به همین دلیل هم عنوان مشخص رسالۀ او ریشۀ چهارگان اصل دلیل کافی است. شوپنهاور اصل دلیل کافی را بنیان هر گونه شناخت و، در معنایی دیگر، بنیان هر علمی توصیف میکند که موجب مرتبط شدن اندیشههای متفاوت در یک علم میشود و سوای از این، اصلی است که چیستی زمینه و دلیل بودنِ هر موجود و عینی را مشخص میکند و توان شناخته شدن به آن چیز و ذهن شناسنده میدهد. او در ابتدا ریشۀ همین اصل دلیل کافی را بررسی میکند و با تقسیم آگاهی شناسندۀ انسان به حساسیت درونی و بیرونی، فاهمه و قوۀ تعقل نشان میدهد که این آگاهی شناسایی به دو بخش عین و ذهن تقسیم میشود و همین تقسیم و در عین حال وابستگی و لازم و ملزوم بودن به یکدیگر ریشۀ اصل دلیل کافی را تشکیل میدهد. شوپنهاور با همین لازم و ملزوم کردن ذهن و عین و بهخصوص تفکیک صورتهای شناسایی شناسنده چهار طبقۀ مختلف ایجاد میکند که از هر یک اصلی سر برمیآورد و همچنین نشانههایی از آن اصل که در خدمت شناخت است. درواقع، هر یک از این طبقات به یک نوعِ اعیانِ در خدمت ذهن اشاره میکنند.
خواندن کتاب تالستوی و شوپنهاور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعه در باب آثار تالستوی و علاقهمندان به پژوهشهای ادبی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب تالستوی و شوپنهاور
«لیزا از این مرگ وحشتزده است و تماماً خواهش زیستن میشود و حتی دیگران را مقصر مرگ خود میداند، چراکه گویی زنده ماندن آنها بعد از مرگ خودش را گناهی نابخشودنی قلمداد میکند. او در آخرین لحظات زندگیاش روی به آندره و دیگران میگوید: «من شما همه را دوست دارم، به هیچکس بدی نکردهام. آخر این عذاب برای چیست؟ کمکم کنید.» (همان، ص ۴۸۸) دو مسئله در اینجا بسیار حائز اهمیت است: نخست آنکه لیزا گمان میکند که دیگران مسئول و مقصر مرگ او هستند و آنها را در قبال خود گناهکار میداند و دوم اینکه دیگران نیز در مواجهه با مرگ او به مرگ خود میاندیشند و درواقع به معنای شوپنهاوریاش مرگ او را مرگ خود میدانند، مسئلهای که خود تالستوی در قسمتی دیگر از جنگ و صلح چنین توصیفش میکند: «وقتی انسان جانوری در حال مرگ را میبیند وحشت میکند، زیرا زوال موجود زنده را ــ وجود خودش را ــ در نظر میآورد؛ میبیند که موجودی زنده از حیطۀ هستی بیرون میرود. اما هنگامی که محتضر انسانی باشد، آن هم انسانی مورد علاقه، احساس گسیختگی نیز بر وحشت نیستی افزوده میشود، زخمی روحی که مانند زخم جسمانی گاه کشنده است و گاه التیام مییابد، اما جای آن همیشه دردناک میماند و از تماس جسمی خارجی که اسباب تحریک آن شود میگریزد.» (همان، ص ۱۵۰۳) درواقع، اینها پاسخ به همان سؤال لیزا است که «این عذاب برای چیست؟» پاسخ چرایی این عذاب را در فلسفۀ شوپنهاور بررسی کردیم. درواقع، تنها پاسخی که او میتواند ارائه بدهد این است که این عذابها تاوان معصیتهای انسان است. اما مسئلۀ مهم که در بالا به آن اشاره شد غم بازماندگان از مرگ یک انسان است. با توجه به عبارتی که از تالستوی نقل شد، مشخص میشود که او نیز همچون شوپنهاور معتقد است این غم و ناراحتی نه صرفاً برای مرگ یک انسان یا جاندار بلکه برای تمام بشریت و موجودات و برای وجود خودمان است که از قاعدۀ مرگ مستثنا نیستیم. شوپنهاور مینویسد: «ما نه بر اثر رنجهای خودمان بلکه بر اثر رنجهای دیگران به گریه میافتیم... بنابراین، به شیوهای بسیار غیرمستقیم به حال خود میگرییم؛ با خود ابراز همدردی میکنیم. به نظر میرسد که این دلیل اصلی گریۀ همگانی، و لذا طبیعی، در مورد مرگ باشد. عزادار بر مصیبت خود گریه نمیکند؛ او، همانگونه که گاهی بهخاطر نگریستن شرمسار میشود، از جاری شدن چنین اشکهای خودخواهانهای شرم میکند. البته، او در وهلۀ اول بر سرنوشت فرد متوفا میگرید. با این حال، حتی هنگامی که مرگ برای متوفا رهایی دلپذیری پس از رنجهای طولانی و سخت و لاعلاج بوده، او باز هم گریه میکند. بنابراین، در اصل او سرشار است از احساس همدردی با سرنوشت کل بشری که مقید به محدودیت است.» »
حجم
۱۱۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۷ صفحه
حجم
۱۱۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۷ صفحه