دانلود و خرید کتاب مشعل برناردو آتزاگا ترجمه محمدعلی مهمان‌نوازان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

معرفی کتاب مشعل

کتاب مشعل نوشتهٔ جمعی از نویسندگان و ترجمهٔ محمدعلی مهمان‌ نوازان است. انتشارات علمی و فرهنگی این مجموعه داستان کوتاه جهان را منتشر کرده است.

درباره کتاب مشعل

کتاب مشعل مجموعه داستان کوتاهی نوشتهٔ برناردو آتزاگا، شرلی جکسون، کالم مک‌کان، سامیه عطوات، آما آتا آیدو، ناتالیا گینزبورگ، دیوید مایکل کاپلن، ماریا النا یانو، شرلی آن گراو و دیوید گیتس است. عنوان برخی از داستان‌های این مجموعه عبارت است از «قرعه‌کشی»، «باید در این کشور برای همه اتفاق بیفتد»، «برچیده شدنِ موانع»، «هدیه‌ای از ناکجا» و «شکارِ ماده‌گوزن».

می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب مشعل را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های خارجی و علاقه‌مندان به قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب مشعل

«تا مدتی همه‌مان کنار هم غذا می‌خوردیم، بی‌آنکه اتفاق خاصی بیفتد یا مشکلی به‌وجود بیاید. بااین‌حال ما نباید از کلارا، که گذاشته بودیم در مرز میان دو میز و در خط استوایی بنشیند که دنیای واقعی و غیرواقعی را متمایز می‌کرد، غافل می‌شدیم. اگرچه ما توجه خاصی به آن شرایط نداشتیم، اما باید حواسمان را جمع می‌کردیم. آنچه غفلت تأسف‌انگیز ما را دوچندان می‌کرد این حقیقت بود که ائولالیای کند و رخوت‌آلود درست آن‌طرف او می‌نشست. بنابراین یک شب کلارا با همان صمیمیتی که گاس را خطاب قرار داده بود، از ائولالیا خواست سالاد را به او بدهد. ائولالیا وقتی آن ظرفِ سالادِ موهوم را، که انباشته از کاهوهای کدر و گوجه‌فرنگی‌های نازک و تیره بود، به دست او می‌داد، قیافهٔ شاهزاده‌خانم متکبری را به خود گرفته بود که از روی اکراه و با دلخوری دست به کاری می‌زند. به‌هرحال، کلارا که از مشاهدهٔ تمامی این اتفاقات بدیع و نوظهور لبخند موذیانه‌ای بر چهره‌اش نشسته بود، با ولع زیاد آن کاهوها و گوجه‌فرنگی‌ها را تا ته خورد. موقعی که به ما نگاه می‌کرد، همان تمرد و گردنکشی در چشمانش بود که وقتی برای تحصیل در رشته‌ای مردانه ثبت‌نام کرد، از او دیده بودیم. فرصت نبود کاری صورت بگیرد. جلوِ چشم ما رنگ‌ورویش زرد شد، بعد لبخندش محو شد، تا اینکه عاقبت کلارا کنار آینه افتاد.

بعد از آنکه مراسم کفن‌ودفن به پایان رسید و ما یک بار دیگر سر میز نشستیم، دیدیم کلارا در بین افراد آن‌طرف نشسته است، مابین پسرخاله بالتازار (۱۹۴۰) و یکی از عموهای مادرم که ما صرفاً به او «ایتو» می‌گفتیم.

این سهل‌انگاری کمابیش عیش ما را کور کرد. به‌نوعی احساس می‌کردیم به ما خیانت شده؛ احساس می‌کردیم آن‌ها به‌شکل فاحشی از مهمان‌نوازی ما سوءاستفاده کرده‌اند. هرچند نهایتاً سَرِ اینکه کی واقعاً مهمان کیست با هم اختلاف‌نظر پیدا کردیم. مشخص بود که بی‌مبالاتی ما و کنجکاوی مهارنشدنی کلارا در وقوع این اتفاق ناگوار دخیل بوده است. درواقع، بعد از مدت‌زمان کوتاهی متوجه شدیم میان آنچه کلارا قبلاً انجام می‌داد و آنچه حالا انجام می‌دهد تفاوت چندانی وجود ندارد،‌ بنابراین تصمیم گرفتیم ماجرا را نادیده بگیریم و با آن شرایط کنار بیاییم. با وجود این، هرروز که می‌گذشت اطمینانمان در مورد اینکه کدام طرفِ آینه حقیقت زندگی است و کدام طرف انعکاس تصویر آن، کمتر و کمتر می‌شد،‌ و از آنجا که یک قدمِ اشتباه منجر به اشتباه بعدی می‌شود، کمی بعد من جای خالی کلارا را گرفتم.

حالا به‌مراتب به آن‌ها نزدیک‌ترم. تقریباً می‌توانم صدای مبهم خش‌وخشِ تا زدن و باز کردن دستمال‌سفره‌ها، جرینگ‌جرینگ نامحسوس لیوان‌ها و قاشق‌وچنگال‌ها، و صدای جابه‌جایی صندلی‌ها را بشنوم. راستش را بخواهید دیگر نمی‌توانم تشخیص بدهم که این سروصداها از سمت ما می‌آید یا از جانب آن‌ها. بدیهی است که برای سردرآوردن از این موضوع نگرانی خاصی به خودم راه نمی‌دهم. آنچه مرا واقعاً آزرده می‌کند این است که به‌نظر می‌رسد کلارا رفتار درستی ندارد، درواقع نه نسبت به این شرایط جدید و نه نسبت به وضع پیچیده‌ای که موقعیت جدید برایش ایجاب می‌کند؛ نمی‌دانم منظورم را چطور بیان کنم. از آن بدتر اینکه، من ممکن است ــ بیش از هرکس دیگری در خانواده ــ آماج توطئه‌های کلارا قرار بگیرم، چون همیشه دلبستگی خاصی بین ما وجود داشت، شاید به این دلیل که هم‌سن‌وسال بودیم و هم‌بازی دوران کودکی، و تب‌وتاب آغازین دوران بلوغ و نوجوانی را کنار هم سپری کردیم...»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۶۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۱۰ صفحه

حجم

۱۶۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۱۰ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۷۰%
تومان