کتاب زنان نیرومند
معرفی کتاب زنان نیرومند
کتاب زنان نیرومند نوشتهٔ امی نیومارک و ترجمهٔ شاهین برادران است. انتشارات ابوعطا این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی داستانهایی دربارهٔ زنان شجاع و با اعتمادبهنفس است که خود واقعیشان را پیدا کردند.
درباره کتاب زنان نیرومند
کتاب زنان نیرومند به بررسی زنان موفق و تاثیرگذار در زمینههای گوناگون میپردازد و الگوهایی از زنان قدرتمند را معرفی میکند. این کتاب به جای تمرکز صرف بر موفقیتهای شغلی، به ابعاد متعدد زندگی زنان موفق، از جمله چالشها، شکستها و مسیرهای متفاوت آنها میپردازد. کتاب شامل داستانهای الهامبخش و آموزنده از زنان فراوان در زمینههای متفاوت شغلی، هنری، و اجتماعی است که هرکدام مسیرهای منحصر به فردی را طی کرده اند. این تنوع در تجارب، به خواننده کمک میکند تا دیدگاه گستردهتری نسبت به مفهوم زن نیرومند پیدا کند. این اثر نه تنها به موفقیتها، بلکه به چالشها و موانعی که این زنان در زندگی خود با آن مواجه شدهاند نیز میپردازد. در حقیقت، موفقیت نتیجهٔ تلاش مستمر و پشتکار است و غلبه بر مشکلات بخش جدایی ناپذیر آن محسوب میشود. زنان نیرومند تنها به موفقیتهای شغلی و مالی محدود نمیشوند، بلکه جنبههای دیگر زندگی مانند تعادل میان کار و زندگی شخصی، خانواده، روابط اجتماعی و رضایت شخصی نیز توجه میکنند. داستانهای کتاب الهامبخشاند و به خواننده نشان میدهند که رسیدن به موفقیت و ساخت تغییر در زندگی، فارغ از جنسیت، امکانپذیر است. کتاب به عنوان منبعی برای الگوپذیری و افزایش خودباوری، میتواند به خصوص برای زنان جوان و دختران بسیار مفید باشد.
خواندن کتاب زنان نیرومند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران توسعهٔ فردی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب زنان نیرومند
«همهچيز از وقتي شروع شد كه شنيدم برادر همسرم فكر ميكند من شبيه جوليا رابرتز هستم. او روزي به خواهرم گفت: «آيا وقتي به دبرا نگاه ميكني چيزي ميبيني كه تو را به ياد جوليا رابرتز مياندازد؟» تنها ويژگي من كه مقداري شبيه اوست خندهي بلند و جذاب من است. تمام چيزي كه ميدانستم اين بود كه اعتمادبهنفسم به شدت قويتر شد. تا جاييكه متوجه شدم برادر همسرم درواقع گفت: «واي خداي من! تا حالا دقت كرده بودي كه دبرا و جوليا رابرتز دوقلو هستند؟»
من با خوشحالي اين تعريف او را پذيرفتم و هروقت ميخواستم روحيهي خودم را تقويت كنم آن را به خودم يادآوري ميكردم. سپس روزي رسيد كه به چيزي بيشتر از روحيهي بالا احتياج داشتم. همسرم تقريباً يك ماه بود كه خارج از كشور بود و من هم بايد به تنهايي از شش فرزندم مراقبت ميكردم و بسيار خسته بودم. بيصبر بودم و ميخواستم تغييري ببينم، مخصوصاً كمي سرگرمي كه ربطي به مادربودن يا همسربودن ندارد.
به قسمت فروش رنگمو در فروشگاه رفتم و در آن لحظه به ذهنم رسيد: «چه كسي بهتر از جوليا رابرتز؟» به جعبههاي رنگ مو خيره شدم كه از رنگ بلوند تيره تا قهوهاي روشن در آنها وجود داشت، سايههايي كه لطيف و مشابه رنگ قهوهاي طبيعي موهايم بودند. ميتوانستم به آساني يكي از آنها را انتخاب كنم، اما نه. من در حالتي بودم كه نميخواستم معمولي بهنظر برسم. چشمهايم بهسمت راست و قفسههاي پاييني حركت كردند؛ جاييكه چند جعبه از زيباترين سايههاي قهوهاي مايل به قرمز در آنجا گذاشته شده بود.
درونم جرقهاي زده شد. چند هفتهاي بود كه درمورد چيزي هيجانزده بودم. ميدانستم اين همان چيزي است كه نياز دارم. چند دقيقه بيشتر آنجا ايستادم، ناخنهايم را گاز ميگرفتم و فكر ميكردم كدام جعبه را بخرم. داشتم تصميم ميگرفتم كدام رنگ با رنگ سفيد پوست و چشمهاي آبي من هماهنگ است و عالي بهنظر ميرسد. هيجانم بيشتر ميشد. اين بهترين ايدهاي بود كه در چند وقت اخير داشتم. چرا خيلي وقت پيش اين فكر به ذهنم نرسيده بود؟
در نهايت جعبهاي را انتخاب كردم كه تصوير يك زن زيبا و شگفتانگيز با موهاي براق و به رنگ مسي روي آن بود. اين يك تغيير اساسي بود اما فلسفهي موي من هميشه اين بود: عالي انتخاب كن يا برو خانه؛ شعاري كه در دههي 1980 رايج بود. جعبه را برداشتم و بهسمت صندوق رفتم.
وقتي به خانه رسيدم بچهي كوچكم را در تخت گذاشتم تا چرت بزند و قبل از اينكه بچهها از مدرسه به خانه برگردند وقت كافي داشتم تا موهايم را رنگ كنم.»
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۰۸ صفحه
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۰۸ صفحه