
کتاب همه آنان از خدایان بودند ۲؛ ددسگال ۳
معرفی کتاب همه آنان از خدایان بودند ۲؛ ددسگال ۳
کتاب الکترونیکی همه آنان از خدایان بودند ۲: ددسگال ۳ نوشتهٔ امین فرد و منتشرشده توسط نشر فرهنگی فرد، سومین بخش از زیرمجموعهٔ ددسگال در مجموعهٔ بزرگ و فانتزیِ «همهٔ آنان از خدایان بودند» است؛ مجموعهای در سبک فانتزی سیاه که با نثری روایی، جهانسازی منحصربهفرد و ماجراجوییهایی نفسگیر، مخاطب را به دنیایی اسطورهای و پررمزوراز میبرد.
درباره کتاب همه آنان از خدایان بودند ۲: ددسگال ۳
در این جلد، داستان به نقطهٔ عطفی میرسد: کشف دوبارهٔ شهر گمشدهٔ کرا، شهری افسانهای که از دل خاک سربرمیآورد. دگار، قهرمان اصلی مجموعه، وارد این سرزمین فراموششده میشود و با پردهبرداری از تاریخ خونبار و سیاسی آن، درمییابد که گذشتهٔ کرا با خیانت، نبرد بر سر قدرت، و جادویی تاریک گره خورده است. در دل داستان، کشمکشی خانوادگی بین دو وارث تاجوتخت، شاهدخت و برادرش ددشاه، روایت میشود. ددشاه برای بهدست آوردن سلطنت، از هیچ دسیسهای فروگذار نمیکند؛ حتی با ارتشی از حیوانات وحشی به پایتخت حملهور میشود. در این میان، "خونخواران" نیز وارد بازی میشوند؛ قومی مرموز که بهدنبال خون نخستیناند و تنها راهشان عبور از کراست...
از ویژگیهای کلیدی داستان میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
ترکیب اسطوره و فانتزی تاریک: از خدای مرگ گرفته تا مردگان زندهشونده، داستان لبریز از عناصر خیالپردازانه و ترسناک است.
قهرمانمحور با درونمایه فلسفی: دگار در میانهٔ ماجرا نه فقط بهعنوان قهرمان، که بهعنوان جستوجوگری ذهنی و روحی به تصویر کشیده میشود.
جهانسازی گسترده با زبانهای ساختگی: امین فرد با اختراع زبانهای باستانی و اسامی خاص، جهانی کاملاً نو و بکر را پیش روی مخاطب قرار میدهد.
فهرست فصلهای کتاب عبارتند از: بیچهره، دگار، راهو، هورکس، هارا، هلوتوک، کژدم، هنکاس، مِرگور، دالگار، پیرمرد، مردوز و سیئرا
دگار به صورت متناوب در بسیاری از فصلها حضور دارد و محور اصلی روایت است.
کتاب همه آنان از خدایان بودند ۲: ددسگال ۳ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از طرفداران رمانهای فانتزی سیاه، داستانهایی با درونمایه اسطورهای و فلسفی و ماجراجوییهای پرتعلیق در دل جهانهای خیالی هستید، این کتاب برای شماست. ددسگال ۳ هم ادامهٔ ماجرای جلدهای پیشین است و هم با گشودن رازهای جدید، نقطهٔ عطفی در مسیر حماسهٔ دگار ایجاد میکند.
بخشی از کتاب همه آنان از خدایان بودند ۲: ددسگال ۳
«درد تکتک استخوانها را به جان میخرم و با لرزش و کمک دستانم میایستم. چنان پاهایم سست هستند که مجبور میشوم با دستان بیجانم لبه میز نمدار را بگیرم و چندین نفس عمیق بکشم. جمجمه سگ از روی پایم پایین میافتد و روی خزههای کف آرام میگیرد. محیط خفه عذابم میدهد و دوست دارم از این کلبه مرده بیرون بروم. لنگلنگان به سمت در میروم و با گرفتن حاشیه در، خودم را بیرون میکشانم. نفس کهنهام به بیرون میگریزد و جان تازهای وارد بدنم میشود. نور آفتاب چشمانم را آزار میدهد ولی گرمی آن روی پوستم میرقصد و زندهام میکند. آوای پرندگان گشوده بال و نغمه دلنواز شُرشُر آبی از نزدیک و هم رقصی ملیح برگهای سبز تیره با نسیم رها، کهنگی درون گوشهایم را کنار میراند و در ذهنم زمزمه میکند. ذهنم همانند آبی پاک و زلال است و هرچه تلاش میکنم؛ ولی چیزی را به یاد نمیآورم. با خود میگویم: «من کی هستم؟»
آب رود نظرم را جلب میکند. همانطور که بر علفهای بلند پا میگذارم و لباسهایم با اندک فشاری پاره میشوند و به روی زمین میافتند، به سمت جوی میروم. بوی علفهای له شده درون بینیام میپیچد و فکرم درون حفره تاریکی گیر کرده است. پریشان حال خمی بر قامتم میآورم و بر لب جوی زانو میزنم. شاید تصویرم بتواند نوری در تاریکی باشد. همانطور که طراوت آب بر صورتم مینوازد، سرم را جلو میبرم، برای لحظهای هیچ چیز برایم قابل درک نیست. موجهای ریز آب با ریتم یکنواخت تکرار میشوند و ساقه علفی در جریان آن خمیده شده است. روبرویم هیچ تصویری از من روی آب وجود ندارد. تنها تصویر تکه لباسهای مندرس را میبینم که در هوا معلق هستند و شکل پوشش انسانی را دارند ولی هیچ بدنی را نمیبینم.»
حجم
۳۹۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۳۶ صفحه
حجم
۳۹۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۳۶ صفحه
نظرات کاربران
حسرت برانگیزه که تو ایران نمیتونن همچین سناریو ی فوق العاده ای رو به فیلم تبدیل کنند