کتاب آش خانم غوله
معرفی کتاب آش خانم غوله
کتاب «آش خانم غوله» نوشتۀ فروزنده خداجو است و انتشارات امیرکبیر آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب آش خانم غوله
قصهها مزایای بیشماری دارند و کودکان از طریق داستانها موارد زیادی را یاد میگیرند و نسبت به مسائل آموزشی واکنش بهتری نشان میدهند. آموزش در حین خواندن آموزش غیرمستقیم نام دارد و کودکان بدون اینکه بدانند نکات زیاد را میآموزند. آموزشها میتواند مهارتهای زندگی، هنجارها و رفتارهای درست باشد یا مطالب و حقایق علمی دنیای اطراف. این آموزشها چون بهصورت داستان برای کودکان خوانده میشود، از شنیدن آن لذت میبرند و در ذهنشان باقی میماند. مطالعۀ داستان همچنین تأثیرات فراوانی بر کودکان و نوجوانان میگذارد؛ قدرت درک و خیالپردازیشان تقویت میشود، خلاقیت در آنها پرورش پیدا کرده و دایرۀ واژگانشان گسترش پیدا مییابد. قصهها همچنین با ایجاد سؤال در ذهن کودکان و نوجوانان، به آنها آموزش میدهند.
کتاب آش خانم غوله داستانی تخیلی و جذاب برای کودکان است که با شخصیتی غیرمعمول و دوستداشتنی به نام خانم غوله، به موضوعات مهربانی، همکاری و تلاش برای رسیدن به خواستهها میپردازد. خانم غوله که شخصیتی مهربان و اجتماعی است، یک روز به یک عروسی دعوت میشود؛ اما متوجه میشود که لباس مناسبی ندارد، زیرا تمام لباسهایش کهنه و رنگورورفته هستند. برای حل این مشکل، او به سراغ خانم خیاط میرود و از او میخواهد یک پیراهن زیبا و مناسب برایش بدوزد. اما خانم خیاط پارچه کافی ندارد و خانم غوله را به سراغ آقای پارچهفروش میفرستد. آقای پارچهفروش هم پارچهای بهاندازۀ خانم غوله ندارد بنابراین او باید سراغ پیرزنی برود که پارچه ببافد.
کتاب آش خانم غوله با روایتی ساده و روان، به کودکان نشان میدهد که چگونه مشکلات را با کمک گرفتن از دیگران و همکاری میتوان حل کرد. همچنین، ارزش صبر، دوستی، و تعامل اجتماعی در این داستان برجسته میشود و به کودکان کمک میکند تا یاد بگیرند که گاهی برای رسیدن به خواستهها باید با همدلی و کمک دیگران مسیرهای مختلفی را طی کنند.
خواندن کتاب آش خانم غوله را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به کودکان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آش خانم غوله
«خانم غوله خیلی مهربان بود، برای همین یکعالمه دوست و آشنا داشت. یک روز به یک عروسی دعوت شد؛ اما خانم غوله لباس مناسب نداشت. همۀ لباسهایش کهنه و رنگورورفته بودند. خانم غوله رفت پیش خانم خیاط و گفت: سلام خانم خیاط! میخواهم بروم عروسی. عجله دارم. اما پیراهن ندارم. میشود برای من یک پیراهن قشنگ بدوزی؟ یک پیراهن بلند و گلدار. پف پفی و چینچینی. خانم خیاط یک نگاه به سرتاپای او انداخت و گفت: بله که میدوزم؛ اما من توی مغازهام پارچه کم دارد. اول برو از آقای پارچهفروش پارچه بگیر.»
حجم
۷۸۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۲ صفحه
حجم
۷۸۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۲ صفحه