کتاب ابر مهربان
معرفی کتاب ابر مهربان
کتاب «ابر مهربان» نوشتۀ مریم زرنشان است و انتشارات امیرکبیر آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب ابر مهربان
قصهها مزایای بیشماری دارند و کودکان از طریق داستانها موارد زیادی را یاد میگیرند و نسبت به مسائل آموزشی واکنش بهتری نشان میدهند. آموزش در حین خواندن آموزش غیرمستقیم نام دارد و کودکان بدون اینکه بدانند نکات زیاد را میآموزند. آموزشها میتواند مهارتهای زندگی، هنجارها و رفتارهای درست باشد یا مطالب و حقایق علمی دنیای اطراف. این آموزشها چون بهصورت داستان برای کودکان خوانده میشود، از شنیدن آن لذت میبرند و در ذهنشان باقی میماند. مطالعۀ داستان همچنین تأثیرات فراوانی بر کودکان و نوجوانان میگذارد؛ قدرت درک و خیالپردازیشان تقویت میشود، خلاقیت در آنها پرورش پیدا کرده و دایرۀ واژگانشان گسترش پیدا مییابد. قصهها همچنین با ایجاد سؤال در ذهن کودکان و نوجوانان، به آنها آموزش میدهند.
کتاب ابر مهربان یک داستان تخیلی و شاد برای کودکان است که دنیای پر از خیال و بازی ابرها را به تصویر میکشد. این کتاب، داستان ابرهای کوچک و بازیگوشی را روایت میکند که با باد، که نقش گرگ را در بازی محبوب کودکان «گرگم و گله میبرم» بازی میکنند و به ماجراجوییهای جذاب و بامزهای میپردازند. این قصه در فضایی پر از تخیل، شخصیتهای شاد و پویا، و دیالوگهای کودکانه و جذاب، مخاطبان خردسال را به سفری دلنشین میبرد.
داستان ابر مهربان از جایی آغاز میشود که ابرهای کوچک حوصلهشان سر رفته و آمادۀ بازی میشوند. باد بهعنوان همبازی وارد ماجرا میشود و همراه ابرها بازی را آغاز میکند. در ادامه، یکی از ابر کوچولوها به همراه باد به خانۀ یک ابر سیاه چاقالو میرود که با صدایی کلفت و مهربان از او استقبال میکند. فضای مهربانانه و لطیف داستان و رابطۀ دوستانۀ میان شخصیتها، پیامهایی مانند همدلی، مهربانی، دوستی و بازیگوشی را به کودکان منتقل میکند. ابر مهربان با استفاده از گفتوگوهای ساده و شیرین و خلق صحنههای خیالی، کودکان را سرگرم میکند و همچنین به پرورش تخیل آنها کمک میکند.
خواندن کتاب ابر مهربان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به کودکان و همچنین والدین و مربیانی که به دنبال قصههای جذاب و آموزنده برای کودکان هستند، پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ابر مهربان
«ابر کوچولوها حوصلهشان سر رفته بود. دلشان میخواست بازی کنند. ناگهان باد هوهوکنان از راه رسید و گفت: دوست دارید گرگم و گله میبرم بازی کنید؟ در یک چشم به هم زدن ابر کوچولوها بره شدند و باد هم گرگ و بازی شروع شد. گرگ گفت: گرگم و گله میبرم. ابرها گفتند چوپان داریم نمیگذاره. گرگ: دندان من تیزتره. ابرها: دنبۀ ما لذیذتره. گرگ: خونۀ خاله کدوموره؟ و شروع کرد به هل دادن ابرها.»
حجم
۲٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۲ صفحه
حجم
۲٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۲ صفحه