دانلود و خرید کتاب برف جنایت را پنهان نمی کند و داستان های دیگر نوید فرخی
تصویر جلد کتاب برف جنایت را پنهان نمی کند و داستان های دیگر

کتاب برف جنایت را پنهان نمی کند و داستان های دیگر

معرفی کتاب برف جنایت را پنهان نمی کند و داستان های دیگر

کتاب برف جنایت را پنهان نمی کند و داستان های دیگر نوشتهٔ نوید فرخی است. نشر پیدایش این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی هفت داستان کوتاه برای گروه سنی نوجوانان است.

درباره کتاب برف جنایت را پنهان نمی کند و داستان های دیگر

کتاب برف جنایت را پنهان نمی‌کند و داستان‌های دیگر حاوی هفت داستان به نام‌های زیر است:

  • برف، جنایت را پنهان نمی‌کند
  • سرقت از سارق
  • کودک دزدی غیرزنجیره‌ای
  • شبیه به هیچ‌کس
  • سفر خانوادگی به آن دنیا!
  • دومین زن
  • بازگشت بابک

این کتاب در ژانر معمایی نوشته شده فقط داستان و حکایت نیستند، بلکه به جوهره و ماهیت انسان اشاره می‌کند. دو کارآگاه در داستان‌ها اسرار منحصر به فرد پرونده‌های پلیسی شهر تهران را حل می‌کنند. در حالی رد پای جنایات در داستان‌ها محسوس است، اما بیش از هر چیزی معماهای غیر قابل حل پرونده‌هاست که در کانون توجه قرار می‌گیرد و ذهن‌های کاوشگر را به خود جلب می‌کند.

خواندن کتاب برف جنایت را پنهان نمی کند و داستان های دیگر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان کودک و نوجوان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب برف جنایت را پنهان نمی کند و داستان های دیگر

«یک روز سرد و برفی در اوایل بهمن بود که با آن پروندهٔ عجیب روبه‌رو شدیم. خورشید پشت ابرها پنهان بود و آسمان تاریک و دلگیر به نظر می‌رسید. لیوان چای را برداشتم و به طرف پنجره رفتم. دانه‌های پراکندهٔ برف چهرهٔ شهر را سفید کرده و آلودگی و سیاهی را از منظرهٔ شهر زدوده بود.

صدای باز و بسته‌شدن درِ اتاق آمد. بوی تند و آشنای عطر بولگاری به مشامم رسید و صدایی آشنا گفت: «جناب سروان کامران فروتن، چیزی شده؟ تو فکری؟»

برگشتم و لبخندزنان به بابک نگاه کردم. «سلام سرگرد، می‌دونم چقدر کلیشه‌ای به نظر می‌رسه اما داشتم فکر می‌کردم کاش می‌شد مثل بارون که هوا رو پاک می‌کنه، شهر رو هم یه جوری از جُرم و جنایت پاک کرد.»

بابک روی صندلی نشست و گفت: «اینها دو مقولهٔ جدان. هوا و فطرت انسان!»

«یعنی جنایت توی فطرت انسانه؟»

بابک لبخندی زد: «نه چنین فکری نمی‌کنم فقط می‌گم اگه جنایتی رخ نمی‌داد ما الان بیکار بودیم!» و با گفتن این جمله زد زیر خنده. فکر کردم شاید این نگاه خودش هم دور از جنایت نیست.

دوباره صدای درِ اتاق آمد و بعد از لحظاتی گروهبان قائمی وارد شد. بعد از احترام نظامی رو به ما کرد. «قربان یه پروندهٔ جدید دارید.»

بابک از روی صندلی به حالت نیم‌خیز درآمد و گفت: «پروندهٔ قتل؟»

«نه! آدم‌ربایی.»

لیوان چای را دست‌به‌دست کردم، روی صندلی نشستم و به قائمی خیره شدم.

«لطفاً توضیح بده، سرگروهبان.»

قائمی پوشه‌ای را باز کرد و گزارش را خواند: «حسن حکیمی ۷۷ ساله. دیروز ساعت ۱۱ صبح از منزل خارج شده و دیگه برنگشته.»

بابک پرسید: «خانواده‌ش کی به پلیس اطلاع دادن؟»

«ساعت ۸ شب.»

گفتم: «حالا چرا آدم‌ربایی؟ کسی با این سن و سال ممکنه گم شده باشه، شاید اختلال حافظه یا حواس‌پرتی داشته.»

قائمی نگاهم کرد و گفت: «نه قربان، آدم‌رباها ساعت ۸ شب با خانواده تماس گرفتن و درخواست پول کردن.»

«چقدر؟»

«یه میلیارد.»

بابک سوت کشید و گفت: «چه خوش‌اشتها! خانوادهٔ متمولی‌اند؟»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۷۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

حجم

۷۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

قیمت:
۵۷,۰۰۰
تومان