کتاب جنگ ابدی (جلد دوم؛ صلح ابدی)
معرفی کتاب جنگ ابدی (جلد دوم؛ صلح ابدی)
کتاب صلح ابدی نوشتهٔ جو هالدمن و ترجمهٔ نوید فرخی است. انتشارات کتابسرای تندیس این رمان علمی و تخیلیِ آمریکایی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب صلح ابدی
کتاب صلح ابدی در سال ۱۹۹۷ میلادی به چاپ رسید و موفق شد معتبرترین جوایز ادبیات سای - فای (یعنی هوگو، نبیولا و کمپل) را به خود اختصاص دهد. در این رمان، به یک فضای پادآرمانشهری وارد میشویم. زمانی که جنگی جهانی در حال وقوع است، یک سرباز دانشآموختهٔ رشتهٔ فیزیک در کنار معشوقهٔ دانشمندش رازی را کشف میکند که ممکن است جهان را به نقطهٔ صفر باز گرداند. این موضوع پای آنها را به ماجراهایی باز میکند که بهجز علمی و خیالیبودن، بهشدت انسانی و بشردوستانه است. گفته شده است که رمان «صلح ابدی» در فهرست ۱۰۰ اثر برتر تاریخ پایگاه دادهٔ اینترنتی ادبیات گمانهزن، فهرست برترین آثار تمام دوران سایت دابلیو - دابلیواند، درخشانترین شاهکارهای علمی - تخیلی ایسترن پرس، ۱۰۱ اثر برتر تاریخ علمی - تخیلی به انتخاب «دیوید پرینگل»، برترین آثار سای - فای دههٔ ۱۹۹۰ میلادی و... قرار گرفته است.
خواندن کتاب صلح ابدی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آمریکایی و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب صلح ابدی
«آنها ضمناً وقت زیادی برای حل این مشکل نداشتند. بلیزدل مسیرها را به خوبی بسته بود، بنابراین هیچ تماس ازراهدوری از پنتاگون دریافت نمیکردند، اما کنجکاوی زیادی در خود پورتوبلو وجود داشت. این آتشبازیها برای یک تمرین آموزشی، از جنبههای مختلفی عمیقاً واقعی به نظر میرسید! دو غیرنظامی بر اثر گلولههای سرگردان مجروح شده بودند. بیشتر افراد پناه گرفته بودند. چهار اتومبیل جوخههای پلیس در ورودی پایگاه حلقه زده بودند و هشت مأمور عصبی پشت ماشینهایشان پنهان شده بودند و به زبان انگلیسی و اسپانیایی بر سر دستگاه پسرسرباز نگهبان که جواب نمیداد فریاد میزدند. آنها نمیتوانستند متوجه بشوند این پسرسرباز به نوعی خالی است.
«یک دقیقه دیگه برمیگردم.» پسرسربازی که توسط کلود کنترل میشد سرجایش صاف ایستاد، چرا که اپراتور آن رفت تا شش پسرسرباز بیحرکت را چک کند. وقتی کنترل پسرسرباز جلوی دروازه را به دست گرفت، چند شلیک لیزری به لاستیک اتومبیلهای جوخهٔ پلیس کرد که انفجارهای قابل توجهی ایجاد کرد.
برای دقایقی کنترل یکی از پسرسربازهای سالنهای غذاخوری را به دست گرفت، درحالیکه همزمان آیلین راهی سریع برای حل مشکل «بانو یا ببر؟» قوطیها پیدا میکرد. او آنجا سه «اسیر» گرفت (از میان افسرانی که چندان به آنها اهمیتی نمیداد) و آنها را به سمت ساحل برد.
معلوم شد آنها از هر قوطی یکی دارند: یک سرهنگ با خوشحالی به خواب رفت و دیگری چشمانش غرق در اشک شد و یک ژنرال تهوع کرد.
زمانی که پسرسربازِ آیلین با یک کپسول گاز زیر بغلش وارد سالن غذاخوری شد، کلود کنترل دستگاه پسرسرباز بال اِی را به دست گرفت. گفت: «فکر میکنم تقریباً خطر رفع شده. کسی میدونه کجا میشه چند صد یارد طناب پیدا کرد؟»
من میدانستم در اتاق لباسشویی مقداری طناب به عنوان بند لباس قرار دارد. حدس میزنم آنها را گذاشته بودند تا درصورتیکه همه خشککنها همزمان خراب شدند. استفاده شوند (به لطف موقعیت عالی سابقم در ساختمان ۳۱، شاید تنها کسی بودم که در باره طناب یا جایی که میتوانستید سه قوطی خاکآلود کره بادامزمینی دوازدهساله پیدا کنید اطلاعات داشتم!)
نیمساعت منتظر ماندیم تا فنهای اتاق، باقیماندهٔ قوطیهای خواب شیرین را پخش کنند و سپس به سالن غذاخوری رفتیم تا دوستان و دشمنان خودمان را سوا کنیم و نیروهای بلیزدل را خلع سلاح و به بند بکشیم. معلوم شد هیچکدام نمیخواستند کوتاه بیایند.
به اندازه کافی خواب شیرین در اطراف پخش شده بود تا بتوانیم هر کاری که میخواهیم بکنیم. کماندوهای بلیزدل را دوبهدو روبروی هم قرار دادیم، با این تصور و امیدواری که آنها در یک وحشت همجنسگراهراسی بیدار شوند. (یک عارضه جانبی خواب شیرین برای مردان، برانگیختگی شدید است.)
یکی از کفشکها یک بند گلوله تراشهای داشت. آن را بیرون بردم و روی پلهها نشستم و مشغول جا زدن آنها در اسلحه شدم. نور ضعیفی از شرق دیده میشد. خورشید در یک روز جالب و عجیب در شرف طلوع بود. شاید آخرین روز زندگی من.
آملیا بیسروصدا بیرون آمد و کنارم نشست. بازویم را نوازش کرد.»
حجم
۴۴۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۰۴ صفحه
حجم
۴۴۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۰۴ صفحه