کتاب کلیدهای یدکی
معرفی کتاب کلیدهای یدکی
کتاب «کلیدهای یدکی» نوشتۀ جین اسمایلی و ترجمۀ علی شاهمرادی است و انتشارات نوزاد آن را منتشر کرده است. کلیدهای یدکی، یک تریلر پرتعلیق، پرابهام و مهیج است.
درباره کتاب کلیدهای یدکی
داستان کلیدهای یدکی از جایی آغاز میشود که آلیس، مطلقه، بدون فرزند، ۳۱ساله، کتابدار کتابخانۀ عمومی نیویورک در حال پاسخ دادن به سؤال های کارآگاه هانی است چون او وارد خانهای شده که ۲ نفر در آنجا به قتل رسیدهاند. آلیس برای آب دادن به گل و گیاه دوستش وارد خانۀ سوزان میشود، خانهای که گویا خیلیها کلید آنجا را دارند و به آنجا رفت و آمد میکنند بهویژه یک گروه موسیقی راک. آلیس حالا اولین شاهد یک جنایت است و باید به پرسشهای پلیس پاسخ دهد و همه را قانع کند که ارتباطی با قتل ندارد.
جین اسمایلی، برندۀ جایزۀ پولیتزر و نویسندهای که با داستانهای متفاوتش معروف است و در هر یک از کتابهایش به سراغ ژانرها و موضوعات جدید میرود؛ از عجیب و ترسناک گرفته تا سرگرمکننده، این بار در رمان کلیدهای یدکی یک تریلر ارائه میدهد. رمان کلیدهای یدکی بسیار هیجانانگیز، دلهرهآور و سرشار از تعلیق است و بارها به خواننده ثابت میکند که نمیتواند قدم بعدی را حدس بزند و در آخر با یک پایان غیرقابلپیشبینی او را غافلگیر میکند.
خواندن کتاب کلیدهای یدکی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران رمانهای خارجی و علاقهمندان به تریلرهای مهیج پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب کلیدهای یدکی
«کارآگاه هانی برای اولینبار لبخند زد. آلیس با خودش فکر کرد، چه صلابتی مرد درشتهیکلی بود باهمان اعتمادبهنفس معمول مردهای عضلانی نگاهکردن به او کار مشکلی بود. به نظر میرسید ظن به آلیس بازگشته بود، مثل بازتاب نور آفتاب که روی سپر یک ماشین ظاهر میشود. گفت: «با شما در تماس خواهیم بود خانم اليس» و ایستاد. آلیس هم بلند شد و بعد تقريباً بلافاصله بیرون بود جلوی ادارهٔ پلیس منطقه روز فوقالعاده درخشانی بود همراه نسیمی باطراوت و گرمایی ملموس در طبقهٔ پنجم ساختمان آن دست خیابان سایبان زردی در باد خم میشد و تکانتکان میخورد، انگار کرانهٔ ساحل باشی و نه مرکز منهتن. امروز ساعت ده یا ده و ربع که از خانهاش بیرونآمده بود، مکث کرده و به نمای سنگ خاکستریرنگ و سایههای تیز و آسمان نیلگون نگاه کرده بود. خوشحال از این که سوزان فردا خانه خواهد بود. بلند گفته بود: اممم چه روزی! و مردی از کنارش عبور کرده بود، لبخند زده و سرش را به علامت تأیید تکان داده بود. این ششمین روز متوالی بود که تا این اندازه زیبا بود.»
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۱۸ صفحه
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۴۱۸ صفحه