کتاب هارلم جادویی
معرفی کتاب هارلم جادویی
کتاب هارلم جادویی نوشتهٔ ویکتور لاوال و اچ. پی لاوکرفت و ترجمهٔ مینا صفار است. نشر نیماژ این رمان وحشتآفرین آمریکایی را منتشر کرده است.
درباره کتاب هارلم جادویی
کتاب هارلم جادویی (تصنیف تام سیاهه و وحشت در ردهوک) دربردارندهٔ یک رمان وحشتآفرین آمریکایی است که داستانی نژادپرستانه از اچ. پی لاوکرفت دانستهاند. گفته شده است که بهنوعی، ویکتور لاوال کتاب «لاوکرافت» را کامل کرده است. این رمان که از دید یک پروتاگونیست سیاهپوست به نام «تامی تستر» روایتش را ارائه کرده، در سال ۲۰۱۶ میلادی نوشته شده و در همین سال برندهٔ جایزهٔ «شرلی جکسون» برای بهترین رمان شده و بسیاری جوایز دیگر را هم از آنِ خود کرده است. رمان حاضر سه بخش دارد؛ «تامی تِستر»، «مالون» و «وحشت در رِدهوک».
خواندن کتاب هارلم جادویی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان وحشتآفرین پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب هارلم جادویی
«چند هفتهٔ پیش، نبش خیابانی در دهکدهٔ پاسکواگِ رودآیلند، عابر پیادهای بلندقامت، چهارشانه و با ظاهری سالم، مرتکب لغزشی استثنائی و منحصربهفرد شد که گمانهزنیهای فراوانی را در پی داشت. شنیدهها حاکیست او مسیر جاده از چپاچت را پیش گرفته و از تپه سرازیر شده بود پایین. و در مواجهه با بخشهای پرازدحام و متراکم دهکده، به سمت چپ پیچید و وارد شد به گذرگاه اصلی؛ همانجایی که چندین ساختمان تجاری کوچک، حسی شهری را منتقل میکردند. در این مقطع، بدون دلیل برانگیزانندهٔ مشهودی، لغزش حیرتانگیز مذکور صورت گرفت. چند ثانیهای بهشکلی غریب خیره شد به بلندترین ساختمان پیشِرویش و سپس فریادهای وحشتناک و هیستریکی از عمق جان برآورد و دیوانهوار پابهفرار گذاشت تا اینکه در گذرگاه بعدی سکندری خورد و همانجا سقوط کرد روی زمین. کمکرسانهایی حاضربهیراق بلندش کردند و گردوخاک را از پیکرش زدودند. مرد هوشیار بود و از نظر جسمی آسیبی به او وارد نیامده بود و حملهٔ عصبی ناگهانیاش آشکارا درمان شده بود. لندلندکنان توضیحاتی شرمآور داد درمورد فشاری که متحمل شده بود و با نگاهی خجل و سری فرورفتهدرگریبان برگشت سمت جادهٔ چپاچت و بدون اینکه یک بار هم به پشتِسر خود نگاه کند پاکشان از دیدرس دور شد. اتفاق عجیبی بود که برای مردی به این چهارشانگی و قدرت و با آن چهرهٔ نرمال و معمولی؛ در یک کلام مردی بهظاهر لایق و باجربزه رخ داد. یکی از ناظرانْ مرد را بهعنوان یکی از اجارهنشینان املاک کارخانهٔ تولید لبنیات معروفی در حومهٔ چپاچت شناسایی کرد اما نکتهٔ مهم این بود که با این اظهارات هم از غرابت ماجرا کاسته نشد.
او یک کارآگاه پلیس نیویورک به نام توماس اف. مالون بود که اینک در مرخصی طولانی جهت معالجهٔ پزشکی به سر میبرد. این مرخصی استعلاجی بهخاطر دوران مشقتبار و طاقتفرسایی که سپری کرده بود تجویز شد. مالون در آن دوران روی پروندهای شنیع کار میکرد که بُعدی محلی داشت و ازقضا فضایی دراماتیک یافته بود. در جریان یورشی که او هم در آن سهیم بود، چندین ساختمان آجری قدیمی فروریخت و مسائلی در مورد تلفات جانی گستردهٔ زندانیان و همکارانش روی داده بود که بهطرز عجیبی او را درگیر وحشتی ناگفتنی کرد. درنتیجه مالون وحشتی حاد و غیرعادی پیدا کرده بود نسبت به هر ساختمان و آپارتمانی؛ حتی آنهایی که دورازذهنترین شباهتها را به ساختمانی داشتند که روی سر مالون آوار شده بود؛ بهطوریکه در نهایت روانشناسان برای مدت نامعلومی او را از دیدن چنین چیزهایی منع کردند. یک جراح پلیس که اقوامی در چپاچت داشت، آن روستای عجیبوغریب پر از خانههای چوبی کلونیوار را بهعنوان مکانی ایدئال برای سپریکردن دوران نقاهت این بیمار روحی معرفی کرده بود. درنتیجه فرد مبتلا به آنجا کوچ کرد و قول داد هرگز این جسارت را به خرج ندهد که در میان خیابانهای آجری روستاهای بزرگتر قدم بگذارد؛ البته تازمانیکه متخصصش در وونساکیت که برای درمان با او در تماس بود، به این نتیجه برسد موعد مقرر رسیده و اجازهٔ چنین کاری را بدهد. این قدمزنانرفتن به پاسکواگ برای خرید مجله اشتباه بود و بیمار با ترس، شرم و تحقیرْ تقاص این نافرمانی را پرداخته بود.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه