دانلود رایگان کتاب یک روز انتظار ارنست همینگوی ترجمه زهرا تدین
۳٫۹
(۱۵۶۵)
خواندن نظرات

معرفی کتاب یک روز انتظار

داستان کوتاه «یک روز انتظار» نوشته ارنست همینگوی معروف، از مجموعه «مطالعه در وقت اضافه» است. مجموعه «مطالعه در وقت اضافه» با این هدف فراهم شده است تا کاربران طاقچه بتوانند در عرض چند دقیقه یک داستان کوتاه از نویسندگان ایران و جهان را بخوانند. امیدواریم این داستان‌های کوتاه بتواند کمکی کوچک به پربارترکردن دقایق زندگی داشته باشد. دقایقی کوتاه که در میان روزمرگی‌ها، دقایقی زیباتر و ارزشمندتر باشد و در میان لحظات خوبمان جای بگیرد.»
معرفی نویسنده
عکس ارنست همینگوی
ارنست همینگوی
آمریکایی | تولد ۱۸۹۹ - درگذشت ۱۹۶۱

ارنست میلر همینگوی، نویسنده امریکایی برنده نوبل ادبیات است. وی از پایه‌گذاران یکی از تأثیرگذارترین انواع ادبی، موسوم به «وقایع‌نگاری ادبی»، شناخته می‌شود.

masoome babayi
۱۳۹۹/۰۹/۰۵

ارزش خوندن داشت چون نکته جالبی رو تو چند صفحه کوتاه ذکر کرد.خیلی وقتا ما هم بخاطر ندانستنمون زجر میکشیم درصورتی که اون مساله چیز بد و خطرناکی نیست

mahnaz r
۱۳۹۹/۰۹/۱۲

داستان ساده و جالبی بود گاهی همین سوءتفاهم هاست که زندگی را سخت می کند

فرزانه
۱۳۹۸/۱۲/۲۶

به نظرم نویسنده یک مفهوم مهم را به شیوه ی خلاقانه ای بیان می کنه،راستش من خودم از ایده اش خیلی خوشم امد. فکر می کنم برای همه ما پیش امده که پیش داوری ها و تصوراتمون رو درباره مسائل، حقیقت

- بیشتر
AK
۱۳۹۸/۰۲/۰۷

جالب بود. تفکرات اشتباه میتونه آدم رو از درون نابود کنه.

YasmineGh
۱۳۹۸/۰۸/۲۲

چه قدر جالب بود اینکه داریم زندگیمونو عادی میگذرونیم و راحت میخندیم و گریه میکنیم برای اینکه به فکر مرگ نیستیم و اگر اتفاقی احساس کنیم به مرگ نزدیک هستیم دست از همه تلاش ها میکشیم و فقط منتظر مرگ میشیم زندگی کنیم

- بیشتر
Artemis
۱۳۹۸/۰۱/۱۱

داستان جالبی بود. نوع نگاه انسان ها به قضایا و درک کردن یا درک نکردن درست اون ها باعث برداشت های متفاوت از قضایا میشه و این موضوع باعث به وجود آمدن باورها و اعتقادات میشه و این باورها و اعتقادات

- بیشتر
Dani Siroos Zadeh
۱۳۹۸/۰۱/۱۱

خوب بود...میگه که خیلی وقتها با ندونستن موضوعی، جوری برداشت میکنیم که خودمون رو عذاب میدیم فکرش رو بکنین یک روز کامل مطمئن باشید که می‌میرید؛ چه فکرهایی به سرتون میزنه؟

امیر نصرالهی
۱۳۹۹/۰۵/۲۹

داستان خوبی است برای همه سنین ها مناسب است.

Mohammad
۱۳۹۹/۰۸/۳۰

بااینکه کم بود عالی بود

kimia shojaei
۱۳۹۹/۰۶/۰۹

خوب،خلاصه،مفید

پسرک یک روز تمام، یعنی از ساعت نُه صبح، منتظر بود که بمیرد.
Ghazal..
نگران نیستم، اما انگار دستِ خودم نیست.
حامدویسی
اگر خسته می‌‌شوی، لازم نیست پیش من بمانی»
احمد کشاورز
فکر می‌‌کنی چند وقت دیگر می‌‌میرم؟
کاربر ۲۸۵۴۷۲۱
من که می‌‌دانم می‌‌میرم. در فرانسه که به مدرسه می‌‌رفتم، بچه‌ها می‌‌گفتند آدم با تب چهل و چهار درجه می‌‌میرد، اماالان من صد و دو درجه تب دارم. پس پسرک یک روز تمام، یعنی از ساعت نُه صبح، منتظر بود که بمیرد.
نارمیلا
آرام شد. گره‌ی اخم‌هایش نیز از هم باز شد و بالاخره، فردای همان روز هر چند کمی بی‌حال بود، اما آرام بازی می‌‌کرد و خیلی راحت برای چیزهای بی‌اهمیت به گریه می‌‌افتاد.
vesta
چقدر به مردنم مانده؟
برو آنجا که تو را منتظرند
چقدر به مردنم مانده؟ ـ قرار نیست بمیری، تو حالت خوب است؟ ـ چرا، قرار است بمیرم. خودم شنیدم گفت تبش صد و دو درجه است. ـ آدم که از تب صد و دو درجه نمی‌میرد، این چه حرفی است که می‌‌زنی؟ ـ من که می‌‌دانم می‌‌میرم. در فرانسه که به مدرسه می‌‌رفتم، بچه‌ها می‌‌گفتند آدم با تب چهل و چهار درجه می‌‌میرد، اماالان من صد و دو درجه تب دارم. پس پسرک یک روز تمام، یعنی از ساعت نُه صبح، منتظر بود که بمیرد.
Behi
نگاهش که به پایین تخت خیره بود، آرام شد. گره‌ی اخم‌هایش نیز از هم باز شد و بالاخره، فردای همان روز هر چند کمی بی‌حال بود، اما آرام بازی می‌‌کرد و خیلی راحت برای چیزهای بی‌اهمیت به گریه می‌‌افتاد.
نویسنده‌کوچك.
ـ فکر می‌‌کنی چند وقت دیگر می‌‌میرم؟ ـ چی؟ ـ یعنی چقدر به مردنم مانده؟ ـ قرار نیست بمیری، تو حالت خوب است؟
هانا نجیبی
پسرک یک روز تمام، یعنی از ساعت نُه صبح، منتظر بود که بمیرد.
j
نگران نیستم، اما انگار دستِ خودم نیست.
Tara
ـ یعنی چقدر به مردنم مانده؟
hasti
نگاهش که به پایین تخت خیره بود، آرام شد
fatima
آرام بازی می‌‌کرد و خیلی راحت برای چیزهای بی‌اهمیت به گریه می‌‌افتاد.
R
خیلی راحت برای چیزهای بی‌اهمیت به گریه می‌‌افتاد.
الهه
ـ چرا نمی‌خوابی؟ زمان خوردن داروها که شد بیدارت می‌‌کنم. ـ دلم می‌‌خواهد بیدار باشم. چند دقیقه بعد، رو کرد به من و گفت: «بابا جان، اگر خسته می‌‌شوی، لازم نیست پیش من بمانی». ـ خسته نمی‌شوم. ـ نه، منظورم این است که اگر خسته می‌‌شوی، مجبور نیستی کنارم بمانی.
☽ოყ♡ოσσŋ☾
مجموعه «مطالعه در وقت اضافه» با این هدف فراهم شده است تا کاربران طاقچه بتوانند در عرض چند دقیقه یک داستان کوتاه از نویسندگان ایران و جهان را بخوانند. امیدواریم این داستان‌های کوتاه بتواند کمکی کوچک به پربارترکردن دقایق زندگی داشته باشد. دقایقی کوتاه که در میان روزمرگی‌ها، دقایقی زیباتر و ارزشمندتر باشد و در میان لحظات خوبمان جای بگیرد.
Hooryar
اگر خسته می‌‌شوی، مجبور نیستی کنارم بمانی.
انسیه انوری مقدم
به خانه که رسیدم، گفتند پسرک کسی را به اتاقش راه نمی‌دهد. می‌گفت: «حق ندارید به اتاقم بیایید. نباید به بیماری من مبتلا شوید». به اتاقش رفتم و دیدم درست همان طور که قبلاً کنارش بودم، روی تخت دراز کشیده، رنگ‌پریده و بی‌حال؛ گونه‌هایش از تب گل انداخته بود و هنوز مثل قبل به پایین تخت خیره شده بود. تبش را گرفتم. ـ چقدر است؟ گفتم: «نزدیک صد درجه، ولی تبش دقیقاً صد و دو درجه و چهار دهم بود». گفت: «تبم صد و دو درجه بود». ـ کی گفته؟ ـ دکتر.
Anita Moghaddam💙💙

حجم

۶٫۵ کیلوبایت

حجم

۶٫۵ کیلوبایت

قیمت:
رایگان