دانلود رایگان کتاب لباس محلی سامر گری اسمیت ترجمه اسماعیل پورکاظم

معرفی کتاب لباس محلی سامر

«لباس محلی سامر» داستان کوتاهی از گری اسمیت، از مجموعه مطالعه در وقت اضافه است. زمان تقریبی مطالعه: ۹ دقیقه
Aysan
۱۳۹۶/۱۲/۲۵

نگران نباش.همه چیز درست می شود.ما باید به خداوند قادر متعال ایمان داشته باشیم و بدانیم که او هر چیز را که احتیاج داشته باشیم،به موقع برایمان فراهم می سازد.

Dexter
۱۳۹۶/۰۹/۰۸

زیبا و دلچسب بود👌 همین طور توضیح می داد که برده ها هنوز هم برده هستند ، فقط مدل برده داری عوض شده!

عاشق کتاب
۱۳۹۷/۰۲/۱۸

شبیه افسانه های کودکانه بود که آخرش به خوبی تموم میشه.

بید مجنون
۱۳۹۹/۱۰/۱۶

یه داستان خیلی ساده و معمولی که من فکر نمی کردم چنین چیزی اصلا به عنوان داستان تو کتاب چاپ بشه !!!!!

امیرحسین
۱۳۹۷/۰۵/۲۸

جالب بود ولی نمیدونم چرا نوع نوشتنش این حس رو به من میداد که قراره یه اتفاق بدی بیفته!😅😅😅

ta hamishe aftab
۱۳۹۷/۰۵/۰۲

به نظرم خوب ترجمه نشده بود، شایدم مدل داستان این طوری بود! نوشته اش خشک بود، ولی تخیل منو با خودش کشید یاد سریال ریشه ها افتادم داستان اون هم مشابه این داستان کوتاه بود.

جواد
۱۳۹۶/۱۲/۲۶

بچه ها فک کنم نباید مینویسید مزخرف؟!!!!!! شاید صرفاً شما دوستش ندارین،همین

خانوم کوچولو
۱۳۹۶/۰۹/۱۱

خوب بود

beigloo57
۱۳۹۸/۰۵/۲۲

تلاش بی ثمر نویسنده برای انتقال مفهوم یک ارزش به مخاطب. داستان نقطه های اتصال زیادی نیاز داشت تا ذهن مخاطب از مفهوم مورد نظر دور نشه، چیزی که اصلاً بهش توجه نشده.

گابو
۱۳۹۶/۱۰/۱۴

خوب نبود

«نگران نباش. همه چیز درست می‌‌شود. ما باید به خداوند قادر متعال ایمان داشته باشیم و بدانیم که او هر چیز را که احتیاج داشته باشیم، به موقع برایمان فراهم می‌‌سازد»
امیر تاجور
«نگران نباش. همه چیز درست می‌‌شود. ما باید به خداوند قادر متعال ایمان داشته باشیم و بدانیم که او هر چیز را که احتیاج داشته باشیم، به موقع برایمان فراهم می‌‌سازد».
کاربر ۷۴۹۲۲۶۴
لباس محلی سامِر غروب یک روز با آغاز تیرگی هوا، گروهی از مردم روستای کوچکی در کشور غنا به نام آسانته در اطراف آتشی بزرگ گرد هم آمدند. دقایقی بعد، پیرزن موقری وارد شد و در میان جمع نشست. سکوت کاملی همه جا را فرا گرفته بود، زیرا او لباس محلی مخصوصی که از جنس جاجیم سبز و قرمز بود و کِنته نامیده می‌‌شد، بر دوش انداخته بود. پیرزن همواره از پوشیدن کِنته به خود می‌‌بالید، لذا اینک آن را کاملاً به دور خویش پیچیده بود. پیرزن تصوّر می‌‌کرد که کِنته قدرت عجیبی دارد؛
💕Adrien💕
پیرزن تصوّر می‌‌کرد که کِنته قدرت عجیبی دارد؛ آن چنان‌که او را در نظر مردم از یک پیرزن حرّاف بسان قصّه‌گویی دوست‌داشتنی و محبوب تجسّم می‌‌بخشد.
امیرحسین
سامر گفت: «گاهی اوقات از فقیر‌بودن خودمان متنفر می‌‌شوم. چرا ما مجبوریم این چنین فقیر باشیم؟» مادر گفت: «نگران نباش. همه چیز درست می‌‌شود. ما باید به خداوند قادر متعال ایمان داشته باشیم و بدانیم که او هر چیز را که احتیاج داشته باشیم، به موقع برایمان فراهم می‌‌سازد».
امیرحسین
پیش رُخ داده است. آن زمان که تاجران بَرده به این روستا می‌‌آمدند و یکی یکی مردم آسانته را به دام انداخته و می‌‌دزدیدند. سپس آن‌ها را به درون دهلیزهای تنگ و تاریک کشتی‌های حمل بَرده می‌‌کشاندند. آن‌ها آن گاه بادبان برمی‌‌افراشتند و سفر دریایی خویش را برای گذشتن از اقیانوس پهناور اطلس و رساندن برده‌ها جهت فروش به امریکا آغاز می‌‌نمودند. این چنین بود که زبان و فرهنگ آن‌ها دچار زوال می‌‌شد؛ علایق و رسوم آن‌ها نابود می‌‌گردید؛ اسامی اصلی آن‌ها نادیده انگاشته می‌‌شد؛ و جادوی کِنته را از آنان می‌‌زدودند.
بوک‌ورم
«نگران نباش. همه چیز درست می‌‌شود. ما باید به خداوند قادر متعال ایمان داشته باشیم و بدانیم که او هر چیز را که احتیاج داشته باشیم، به موقع برایمان فراهم می‌‌سازد».
ملی خانم

حجم

۸٫۴ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۲ صفحه

حجم

۸٫۴ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۲ صفحه

قیمت:
رایگان