تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب هوشمند پردردسر
معرفی کتاب هوشمند پردردسر
کتاب الکترونیکی «هوشمند پردردسر» نوشتهٔ فاطمه فیروزینیا مجموعهای از داستانهای کوتاه فارسی است که نشر چوک آن را منتشر کرده است. این مجموعه با رویکردی به مسائل روانشناختی و جامعهشناختی، مخاطب را به دنیای شخصیتهایی با دغدغهها و موقعیتهای گوناگون میبرد. هر داستان، فضایی متفاوت و گاه تأملبرانگیز خلق میکند و خواننده را با تجربههایی روبهرو میسازد که تا مدتها در ذهن باقی میماند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب هوشمند پردردسر
در «هوشمند پردردسر» با مجموعهای از داستانهای کوتاه روبهرو هستیم که هرکدام بهتنهایی دنیایی مستقل و شخصیتهایی ویژه دارند. این کتاب در قالب داستان کوتاه نوشته شده و ساختار آن بهگونهای است که هر روایت، دغدغهای اجتماعی یا روانی را محور قرار میدهد. نویسنده، فاطمه فیروزینیا، در این اثر تلاش کرده است با نگاهی موشکافانه به روابط انسانی، تنهایی، فقر، عشق، خاطرات و تأثیرات گذشته بر زندگی امروز بپردازد. داستانها از زاویهدیدهای متنوع روایت میشوند؛ گاهی از زبان یک نقاش تنها، گاهی از نگاه یک پرنده در قفس و گاهی از دل خاطرات معلمی که با گذشتهٔ خود دستوپنجه نرم میکند. فضای کتاب، ترکیبی از واقعیتهای تلخ و لحظات امیدبخش است و هر داستان، تصویری از بخشی از جامعه یا روان انسان را به نمایش میگذارد. این مجموعه، با بهرهگیری از عناصر روزمره و جزئیات ملموس، خواننده را به تماشای زندگی از زاویهای تازه دعوت میکند.
خلاصه داستان هوشمند پردردسر
در «هوشمند پردردسر»، هر داستان با موقعیتی خاص آغاز میشود و شخصیتها درگیر چالشهایی میشوند که گاه ساده و گاه پیچیدهاند. برای نمونه، در داستان «آخرین تابلو»، نقاشی تنها و سالخورده، پس از سالها تلاش برای درمان همسرش، اکنون با فقر و تنهایی دستوپنجه نرم میکند. او تابلوهایش را برای گذران زندگی میفروشد و در این مسیر با آدمهایی از طبقات و دغدغههای مختلف روبهرو میشود؛ از کودکی که آرزوی گرما دارد تا زنی بیخانمان که سرپناهی میجوید. این داستان، بهسادگی نشان میدهد که چگونه عشق، فداکاری و ازخودگذشتگی میتواند انسان را به مرزهای تازهای از رنج و امید برساند. در داستان «شکارچی»، روایت از زاویهٔ دید حیوانات جنگل بیان میشود و چرخهٔ بیرحمانهٔ بقا و شکار را به تصویر میکشد. داستان «ضربدر» از زبان یک فنچ روایت میشود که پس از جدایی از جفتش، به خانهای جدید منتقل میشود و با تنهایی و تغییر محیط روبهرو میشود. این داستانها، با انتخاب زاویهدیدهای غیرانسانی، به مفاهیمی چون دلبستگی، فقدان و سازگاری با شرایط تازه میپردازند. در داستان «فوت تلفنی»، معلمی بازنشسته با مزاحم تلفنیای روبهرو میشود که شبها فقط فوت میکند. این تماسها، معلم را به مرور خاطرات و اشتباهات گذشتهاش وامیدارد؛ از دانشآموزانی که به آنها بیتوجهی کرده تا کسانی که بهخاطر شرایط زندگیشان آسیب دیدهاند. داستان، بهتدریج پرده از راز مزاحم تلفنی برمیدارد و نشان میدهد که چگونه گذشته میتواند تا سالها بر زندگی انسان سایه بیندازد. در داستانهای دیگر، مانند «هادی، همایون و مادر مدرن»، روابط خانوادگی، دغدغههای نسلها و تفاوت نگاهها به زندگی و آینده بررسی میشود. مجموعهٔ «هوشمند پردردسر» با روایتهایی کوتاه و متنوع، تصویری چندلایه از جامعه و روان انسان ارائه میدهد و خواننده را به تأمل دربارهٔ انتخابها، پیامدها و معنای زندگی دعوت میکند.
چرا باید کتاب هوشمند پردردسر را بخوانیم؟
این کتاب با روایت داستانهایی کوتاه و متنوع، فرصت مواجهه با تجربههای انسانی گوناگون را فراهم میکند. هر داستان، زاویهدیدی تازه به مسائل روزمره و دغدغههای عمیق انسانی دارد؛ از تنهایی و فقر گرفته تا خاطرات تلخ و شیرین، عشق، فقدان و امید. نویسنده با انتخاب شخصیتهایی از طبقات و موقعیتهای مختلف، امکان همذاتپنداری و درک بهتر پیچیدگیهای زندگی را به خواننده میدهد. همچنین، استفاده از زاویهدیدهای غیرمعمول، مانند روایت از زبان حیوانات یا اشیاء، به داستانها رنگ و بویی متفاوت بخشیده است. مطالعهٔ این مجموعه، فرصتی برای تأمل در روابط انسانی و تأثیر گذشته بر حال فراهم میکند و ذهن را به چالش میکشد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ «هوشمند پردردسر» برای علاقهمندان به داستان کوتاه فارسی، کسانی که دغدغههای اجتماعی و روانشناختی دارند و افرادی که به روایتهای چندلایه و شخصیتمحور علاقهمندند، مناسب است. این کتاب برای کسانی که دوست دارند با مسائل روزمره و پیچیدگیهای روابط انسانی از زاویهای تازه روبهرو شوند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب هوشمند پردردسر
«درد در تمام بدنم پیچیده بود. تنها با یک پتو شب زمستانی را به صبح رساندم. با همان حال، آرامآرام به طرف میز گرد و کوچکی رفتم که در گوشهٔ خانه کز کرده بود. هنوز یک تکه نان از شب گذشته باقی مانده بود. با خوشحالی آن را برداشتم و در دهان گذاشتم؛ ولی مثل سنگ، سفت شده بود. قهوهٔ باقیماندهٔ شب قبل را سرکشیدم تا آن تکه نان، به راحتی از گلویم پایین رود و بعد مثل هر روز، مقداری خرده نان هم در مسیر راه مورچهها قرار دادم تا مانند من دغدغهٔ یک لقمه غذا نداشته باشند. وقتی سرم را بلند کردم، چهرهٔ همسرم ماریا را دیدم که با آبی چشمانش به من خیره شده بود. نزدیکتر رفتم و بر موهای طلاییرنگ و سرخی صورتش، دست کشیدم و به چشمانش زل زدم. همیشه در این لحظات، آرام اسمم را زبان میآورد و میگفت: «مارتین عزیزم.» و بعد مرا چون طفلی به آغوش میکشید. شنیدن صدایش، آرزویی بیش نبود. چشمانم را پوشاند. تابلو را در آغوش گرفتم و بوسیدم. تمام تابلوهایم را فروختم تا شاید بتوانم او را درمان کنم و به زندگی برگردانم؛ ولی پنج سال بدون ماریا گذشت. چهرهاش را کشیدم تا همیشه کنارم باشد. در سختترین شرایط، حتی وقتی غذایی برای خوردن نداشتم، آن تابلو را حفظ کرده بودم.»
حجم
۶۰۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
حجم
۶۰۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه