کتاب خلال دندون روبان صورتی
معرفی کتاب خلال دندون روبان صورتی
کتاب خلال دندون روبان صورتی نوشتهٔ معصومه یزدانی است. انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این داستان برای کودکان نوشته شده و از مجموعهٔ «کتابهای پرندهٔ آبی» است.
درباره کتاب خلال دندون روبان صورتی
کتاب خلال دندون روبان صورتی که با تصویرسازیهای «غزاله بیگدلو» منتشر شده، دربردارندهٔ داستانی برای کودکان است. شما فکر میکنید اگر یک لکلک پیر بیچاره که برای درخواست بازنشستگی، آن هم به علت داشتن ورم مفاصل و تاری دید، به ادارهٔ «تقسیم سبدهای صوتی و آبی» مراجعه کرده را برای یک ماموریت فوری بفرستند چه اتفاقی میافتد؟ لکلک بهجای سبد آبی، سبد صورتی را بر میدارد. بعد هم مفاصل دردناکش وسط زمین و آسمان، دردناکتر میشود و بدتر از آن، یکهو بالهایش قفل میشود. خب! از دست این لکلک بیچاره چه کاری بر میآید؟ بخوانید تا بدانید. معصومه یزدانی متولد ۱۳۵۵، کارشناس ادبیات فارسی، نویسنده و روزنامهنگار، دبیر تحریریهٔ نشریهٔ «کولهپشتی»، ضمیمهٔ روزنامهٔ «شهروند» است. فصلهای این کتاب از فصل منفی سوم شروع میشود و با فصل بهعلاوهٔ پانزدهم پایان مییابد.
خواندن کتاب خلال دندون روبان صورتی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به همهٔ کودکان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خلال دندون روبان صورتی
«خلالدندون پشت میز منشی خانم دکتر ایستاد و گفت: «من یه وقت مشاوره میخوام.»
منشی گفت: «برای کی گلم!»
خلالدندون گفت: «برای خودم!»
منشی نگاهی به نوک انگشتهای خلالدندون که گوشهٔ میز را چسبیده بود انداخت و یک نگاه به نموداری که روی دیوار زده بود و بعد خودکار قرمزی را از یقهٔ روپوشش بیرون کشید و گفت: «انگار باید آمار سن افسردگی رو پایین تر بیارم.»
خلالدندون گفت: «نه زحمت نکشین، چون من افسرده نیستم، فقط دنبال یه راه حلم.»
منشی گفت: «راه حل؟ اون که پیش خانم معلمه!»
خلالدندون توی چشمهای منشی خانم روانشناس نگاه کرد و گفت: «ولی این دفعه پیش خانم روانشناسه.»
منشی شانههایش را بالا انداخت و با همان خودکار قرمز یک عدد روی کارتی نوشت و بعد هم کارت را به طرف انگشتهای خلالدندون سر داد و گفت: «نوبتت برای دو ماه دیگه روز دوشنبه است گلم.»
خلالدندون انگشتهایش را از روی میز برداشت و راه افتاد طرف اتاق مشاوره. خانم منشی گفت: «کجا؟»
خلالدندون گفت: «دارم میرم تو چون من یه بچهام و دو ماه نمیتونم صبر کنم.»
خانم منشی گفت: «ویزیتت...»
خلالدندون گفت: «بذارین به حساب خانم شهردار!»
منشی میخواست بگوید که «ویزیت نسیه نداریم!» ولی خلالدندون دویده بود توی اتاق مشاوره.
خانم روانشناس گفت: «عزیزم! اول دراز بکش رو کاناپه، بعد یه نفس عمیق بکش و بگو مشکلت چیه؟»
خلالدندون نشست روی کاناپه و نفس عمیق کشید و گفت: «مشکلم اینه که من میخوام مثل ماهپیشونی توی کتاب قصه دامن چین چین صورتی بپوشم. دلم میخواد روبان صورتی ببندم. دلم میخواد لِی لِی بازی کنم. دلم میخواد خالهبازی کنم.»
خانم روانشناس گفت: «عزیزم! این چیزا پسرونه نیست، میدونی که؟»
خلالدندون گفت: «ولی من پسر نیستم.»
خانم روانشناس به موهای کوتاه و پیراهن آبی چهارخانهٔ سادهٔ خلالدندون نگاه کرد و توی ذهنش مشغول زیر و رو کردن معلومات روانشناسیش شد تا یک جواب مناسب پیدا کند که خلالدندون مهلت نداد و یک دسته از نامههای خانم منشی به ادارهٔ تقسیم سبد آبی و سبد صورتی را گذاشت روی میز و گفت: «این هم مدرک. تازه سبد صورتیم هم زیر میز اتاق کنفرانس شهرداریه هنوز!»
خانم روانشناس گفت: «هیس!!»
خلالدندون گفت: «تازه من میدونم شهر بدون دختر چرا شهر بدون دختره!»
خانم روانشناس از جا پرید و گفت: «هیس!» »
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه