کتاب خاطرات شهید امیر سپهبد صیاد شیرازی
معرفی کتاب خاطرات شهید امیر سپهبد صیاد شیرازی
کتاب خاطرات شهید امیر سپهبد صیاد شیرازی تألیف مرکز اسناد انقلاب اسلامی را انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر کرده است. این کتاب به شرح زندگی و خاطرات شهید امیر سپهبد علی صیاد شیرازی میپردازد.
درباره کتاب خاطرات شهید امیر سپهبد صیاد شیرازی
روایت خاطرات در تبیین ابعاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران از جایگاه ویژهای برخوردار است. اسناد تصاویری و حتی ثبت وقایع هرگز بهتنهایی سندساز نمیتوانند بیانکنندهٔ زوایای پیدا و پنهان تاریخ باشند چرا که انگیزهها و آرمانها، اخلاصها و ایثارها، تصمیمات پنهانی با نقایص و کاستیهای فراوان از چشم و گوش و عکاس و مورخ مخفی اما در اذهان باقی میمانند. خاطرات میتوانند منابع مکتوب تاریخ را گویا کنند و آنچه را که از دیدهها پنهان مانده، آشکار نمایند؛ خصوصاً افرادی که خود جزء تاریخسازان بودهاند. مرکز اسناد انقلاب اسلامی بهخاطر رسالتی که در تدوین تاریخ انقلاب اسلامی به عهده گرفته است، صدها ساعت خاطره را از شاهدان تحولات و وقایع ضبط کرده است و تاکنون چندین کتاب خاطره را با هماهنگی راویان منتشر نموده است. کتاب پیشرو، خاطراتی است که طی ۵ جلسه مصاحبه با خود شهید صیاد شیرازی قبل از شهادتشان جمعآوری شده و میتواند روزنهای به زندگی این سردار فداکار و شجاع باشد. او یکی از فرماندهان ارشد نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که از قبل از انقلاب به فعالیتهای انقلابی و حمایت از امامخمینی (ره) میپرداخت و پس از انقلاب و در زمان جنگ با رشادت و درایت به دفع حملات دشمن و ضدانقلاب بهویژه حملات سازمان مجاهدین خلق پرداخت. او سرانجام در ۲۱ فرودین سال ۱۳۷۸ جلوی در خانهاش توسط یکی از اعضای سازمان مجاهدین و به ضرب گلوله به شهادت رسید.
خواندن کتاب خاطرات شهید امیر سپهبد صیاد شیرازی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به تاریخ معاصر ایران و دوستداران زندگینامهها از خواندن این کتاب سود خواهند برد.
بخشی از کتاب خاطرات شهید امیر سپهبد صیاد شیرازی
«بسم الله الرحمن الرحيم
چهاردهم آبان ماه ۱۳۷۷ است و در خدمت تیمسار صیاد شیرازی هستیم. حاج آقا ضمن عرض خیرمقدم از اینکه دعوت مرکز اسناد انقلاب اسلامی را پذیرفتید تا انشاءالله با بازگو کردن مجموع خاطراتتان این مرکز را در راستای اهداف تدوین تاریخ انقلاب اسلامی مساعدت و کمک فرمایید تشکر میکنم. استدعا میکنم نام، نام خانوادگی و نام پدر خود را بفرمایید و نیز اینکه در چگونه خانوادهای متولد شدید، سپس از بدو ورود به دبستان تا تحصیلات عالیهٔ خود را شرح دهید و بفرمایید در چه زمانی وارد ارتش شدید. همچنین شرححالی هم از خود در بعد از انقلاب بفرمایید.
- بسم الله الرحمن الرحيم رب ادخلني مدخل صدق و أخرجني مخرج صدق و أجعلي من لدنك سلطاناً نصيراً اللهم كن لوليك الحجه بن الحسن صلواتك عليه و على آبائه في هذه الساعه و في كل الساعه ى ولياً و حافظاً وقائداً و ناصراً و دليلاً و عيناً حتى تسكنه ارضک طوعاً و تمتعه فيها طويلا. اللهم أجعلني من انصاره و اعوانه.
- نام کوچک من علی است و نام خانوادگیام صیاد شیرازی و نام پدرم زیاد با «ز» و ی» و «ا» و «د؛ البته چون ما از تیرهٔ عشایر هستیم قبلاً به ایشان زیادخان میگفتند. نام پدربزرگ ما صیادخان بوده و اصالتاً تیرهٔ عشایر ما مربوط به تیرهٔ اخت افشار است که در سرزمینی بین فارس و کرمان از نیریز تا سیرجان و بافت تا جیرفت امتداد دارد. پدر من در ۱۲ سالگی با برادرانش کوچ میکند به طرف استان خراسان. با همان مال و قاطر و چیزهایی که داشتند بعد در شهرستان درگز مستقر میشوند و من در همانجا متولد میشوم. بعد از حدود یک سالی چون پدر من به قول آن زمان «امنیه» بوده و یا بهاصطلاح بعدی ژاندارم بوده مدام در آن مناطق در رفتوآمد بوده. تا سه چهار سالگی من در مشهد بودیم و بعد از مشهد بر حسب نوع کار پدرم که به ارتش انتقال پیدا کرد. ما را به مازندران منتقل کردند و به شهر گرگان رفتیم. در شهرستان گرگان که تقریباً بستر اصلی رشد و نمو ماست تحصیلات را تا ابتدایی گذراندم و بعد به شاهرود منتقل شدیم، سپس از شاهرود به شهرستان آمل و مجدداً به طرف گنبد رفتیم و از گنبد دوباره به خود گرگان برگشتیم. نماز را در مکتب یاد گرفتم؛ در مکتبخانهای که در تابستان سال اول دبستان میرفتم. چون پدر و مادرمان الحمدالله نمازخوان بودند من هم تحت تربیت آنها نماز میخواندم. واقعاً مدیون آنها هستم و همیشه برایشان دعا میکنم. ارتباط ما با اسلام از همان نمازی بود که در کانون خانواده به آن تشویق شدیم و در مکتب یاد گرفتیم و تا یادم میآید این نماز قطع نشده و اگر هم قطع شده در آن بچگیها بوده که به من واجب شرعی نبوده است؛ مثلاً بعضی مواقع قبل از بلوغ.
- تیمسار خواهش میکنم بفرمایید در چه سالی متولد شدید؟
- من در سال ۲۳ متولد شدم.
-چند تا برادر و خواهر هستید؟
ما دو خواهر و شش برادر بودیم که یک برادرمان در جوانی عمرش را به شما داد و فوت کرد و در مشهد دفن شد. بقیهٔ برادرانم هم هستند و من بزرگترین آنها هستم. حالا تقریباً همهٔ آنها غیر از یکی ازدواج کردهاند. فقط آخرین برادر ما در منزل پدرم زندگی میکند و با این که ازدواج کرده یک مقدار نیاز به پرستاری دارد.»
حجم
۳٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۵۶ صفحه
حجم
۳٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۵۶ صفحه