دانلود و خرید کتاب بازگشت بیانکا اسکاردونی ترجمه نشاط رحمانی نژاد

معرفی کتاب بازگشت

کتاب بازگشت نوشتهٔ بیانکا اسکاردونی و ترجمهٔ نشاط رحمانی نژاد است. انتشارات کتابسرای تندیس این رمان معاصر کانادایی را برای نوجوانان منتشر کرده است.

درباره کتاب بازگشت

کتاب بازگشت (Incarnate) که کتاب پنجم از مجموعهٔ «نشان‌شده» است، حاوی یک رمان معاصر و کانادایی است که ۳۳ فصل دارد. این رمان، نوجوانان را با شخصیتی آشنا و همراه می‌کند که «جما بلکبورن» نام گرفته است. او یک «سلیر» است؛ یعنی از نوادگان فرشته‌های جنگجو است. پس از اینکه برای پس‌فرستادن «لوسیفر» به جهنم، مجبور به تماشای آخرین نفس‌های دوست‌پسرش شد، برای تحمل فقدانی که متحمل شده بود فقط یک کار از دستش برمی‌آمد؛ باید تا جایی که می‌توانست از هالوهیل دور می‌شد. نقشهٔ جدید او این شد که سرش را پایین نگاه دارد، سال تحصیلی را به پایان برساند و پیش از فارغ‌التحصیلی دنیا را هم نجات بدهد. «جما بلکبورن» فراموش کرده بود یک چیز کوچک را در نقشهٔ خود در نظر بگیرد.

خواندن کتاب بازگشت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به نوجوانان دوستدار ادبیات داستانی قرن ۲۱ کانادا و قالب رمان فانتزی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب بازگشت

«جو اتاق سنگین بود. از وقتی با حالی مردد و نگران به اتاق مطالعه برگشته و پشت میز نشسته بودم، نه با گابریل و نه با تریس حتی یک کلام هم حرف نزده بودم. ویلیام که انگارنه‌انگار همین چند لحظه پیش جانش را تهدید کرده بودم، بلافاصله به دنبالم آمده بود و یک ساعت تمام در مورد مأموریتمان توضیح داد. در مورد این‌که چطور وارد حائل می‌شدیم، کجا باید می‌رفتیم و چه چیزی را باید برمی‌داشتیم.

وقتی داشت آن را با طول و تفسیر توضیح می‌داد بسیار ساده به نظر می‌رسید ولی می‌دانستم که این‌طور کارها به‌ندرت ساده از آب درمی‌آمدند.

«قبل از این‌که در این مورد صحبت کنیم، باید برای اون‌هایی که قبلاً توی حائل نبوده‌ن توضیح بدم که...» صدای رعدوبرق بلندی از بیرون پنجره به گوش رسید، مکثی کرد. «اونجا ممکنه چیزهایی باشه که مزاحم یا حتی حواس‌پرت‌کن باشن. ولی نباید روی هیچ‌چیزی به‌جز مأموریتتون تمرکز کنین. اتفاقات توی حائل واقعی نیستن، حتی معنای زمینی هم ندارن.»

یعنی چی؟

پرسیدم: «ممکنه این چیزهای غیرواقعی به ما آسیب برسونن؟» از آنجایی که هشدارش به‌شدت گیج‌کننده بود، می‌خواستم خودم را آماده کنم.

«توی حائل، بله.»

نگاهم سریع به سمت گابریل برگشت، امیدوار بودم او این حرف‌ها را بهتر از من متوجه شده باشد.

تریس گفت: «حائل یه‌جور فضای خالی بین دنیای ما و دنیای ارواحه.» و مجبورم کرد برای اولین بار از وقتی پشت آن میز نشسته بودم، به او نگاه کنم. «چیزهایی می‌بینی و می‌شنوی که با عقل جور درنمیان، موجوداتی رو می‌بینی که هیچ‌وقت توی این دنیا ندیده‌یم... ولی همهٔ این‌ها فقط توی حائل می‌تونن وجود داشته باشن. لحظه‌ای که ترکش کنی، اثرات اون هم تو رو ترک می‌کنه.»

از او پرسیدم: «قبلاً توی حائل بودهٔ؟» مانده بودم که چرا تازه برای اولین بار است که دارم این چیزها را می‌شنوم.

سر تکان داد. «بله.»

به توضیحی که داده بود، فکر کردم و بعد پرسیدم: «خب، اگه توی حائل بمیریم چی می‌شه؟»

ویلیام خیلی خلاصه جواب داد: «خب، مرگ، یه ماجرای دیگه‌ست.»

ابروهایم بالا پریدند: «یعنی چی؟»

تریس مثل یک آدم حرفه‌ای نگاهم کرد و گفت: «یعنی اگه توی حائل بمیریم، اینجا هم می‌میریم.»

«پس، اساساً هیچ راه دررویی نداره.»

موافقت کرد: «اصولاً نه.»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۸۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

حجم

۲۸۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

قیمت:
۷۷,۰۰۰
تومان