کتاب سلطان آسمان ها
معرفی کتاب سلطان آسمان ها
کتاب «سلطان آسمان ها» نوشتۀ رخسانا خان و ترجمۀ نسرین وکیلی است و انتشارات میچکا آن را منتشر کرده است. سلطان آسمانها، یکی از جلدهای مجموعۀ قصهها و افسانههای مردم دنیا است.
درباره کتاب سلطان آسمان ها
کودکان و نوجوانان علاقۀ زیادی به شنیدن قصه دارند. آنها از طریق قصهگویی، قدرت درک و بیانشان تقویت میشود، خلاقیت در آنها پرورش پیدا میکند، دایرۀ واژگانشان گسترش پیدا کرده و شخصیتهای قصهها بر آنها اثر میگذارد. قصهها همچنین با ایجاد سؤال در ذهن کودکان بهصورت غیرمستقیم به آنها آموزش میدهند. کتاب سلطان آسمانها یکی از کتابهای مجموعۀ «قصهها و افسانههای مردم دنیا» است؛ مجموعهای که آینۀ فرهنگ مردم دنیا است و تلاش میکند آیینها، سنتها و باورها را به خوانندگانش انتقال دهد.
قصۀ سلطان آسمانها دربارۀ پسر نوجوان معلولی است که صبح روز جشن بسنت خودش را به پشتبام خانه میرساند، روزی که آسمان شهر لاهور پر از بادبادک می شود و بچهها با هم رقابت میکنند. پسر معلول برای اینکه بادبادکش را هوا کند نیاز به کمک دارد اما وقتی بادبادکش بالا میرود احساس میکند که سلطان آسمانها است. کتاب سلطان آسمانها به زبانی ساده، روان و شیرین برای سنین کودک و نوجوان نوشته شده است و رخسانا خان به خوبی توانسته است نوجوانی را نشان دهد که باوجود ناتوانی جسمی به خودش افتخار میکند. قصههای مجموعۀ قصهها و افسانههای مردم دنیا اغلب زیبا، دلنشین و پندآموز هستند و کودکان را با افسانههای قدیمی، احوالات گذشتگان و تجربیاتشان آشنا کرده و نکات بسیار مهم و عمیقی را منتقل میکنند. مجموعۀ قصهها و افسانههای مردم دنیا چندین جلد دارد و هرکدام مربوط به یک سرزمین است؛ ایران، پرو، مردم سرخپوست آمریکا، اسکاتلند، پاکستان، مکزیک، ایرلند، نروژ، لهستان و روسیه. سلطان آسمانها یکی از افسانههای کشور پاکستان است.
خواندن کتاب سلطان آسمان ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را کودکان ۱۰ تا ۱۵ ساله و همچنین دوستداران قصههای ملل مختلف پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سلطان آسمان ها
«تمام سال را منتظر روز بسنت بودهام. بسنت روزی است که من از هرکس دیگری بهترم. روزی است که من برندهام. نخ مخصوصم را درمیآورم، صدمتر از محکمترین نخهای چندلایه. سر تا ته آن را پودر شیشه مالیدهام تا حسابی تیز و برنده شود و این راز یک بادبادکربای خوب است. وقتی خواهرم میرسد، نخ را برایش تا جایی باز میکنم. که او بادبادکم را به لب پشتبام ببرد. من داد میزنم: پایت را روی دمهایش نگذاری! مواظب باش! نباید سوراخ شوند. خواهرم سرش را به نشانۀ تأکید تکان میدهد.»
حجم
۵۷٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه
حجم
۵۷٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۲ صفحه