دانلود و خرید کتاب شانس رو بگیر سادنیک چم
تصویر جلد کتاب شانس رو بگیر

کتاب شانس رو بگیر

معرفی کتاب شانس رو بگیر

کتاب شانس رو بگیر نوشتهٔ سادنیک چم و رایموند میساقیان است. انتشارات نظری این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است؛ رمانی عاطفی، پلیسی و خانوادگی.

درباره کتاب شانس رو بگیر

کتاب شانس رو بگیر حاوی یک رمان معاصر و ایرانی است که «مهیج‌ترین درام عاطفی، پلیسی و خانوادگی سال» معرفی شده است. این رمان ۳۸ فصل دارد. نویسنده‌های این رمان به نام‌های سادنیک چم و رایموند میساقیان به‌ترتیب متولد سال‌های ۱۳۳۴ و ۱۳۴۷ هستند. آن‌ها رمان حاضر را از جایی آغاز کرده‌اند که راوی از کفش‌هایی همچون اژدهایی دهان‌گشوده می‌گوید. راوی دارد فردی را وصف می‌کند؛ فردی که آنچه به تن داشت، هیچ دفاعی در برابر گرمای وحشتناک زمین نداشت؛ فردی که آهسته قدم برمی‌داشت و با وجود آنکه چشم‌هایش برق می‌زد، انگار جایی را نمی‌دید و دنیا برایش تیره‌وتار و هول‌انگیز بود. او کیست و داستان چیست؟ این رمان را بخوانید تا بدانید.

خواندن کتاب شانس رو بگیر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب شانس رو بگیر

«پدرام و آرزو تصمیم گرفتند به ماه عسل بروند، بنابراین بعد از توافق به شهر پرشکوه و زیبای صنعا و یمن رفتند و تقریباً یک ماه را در آن‌جا به خوشی و خرمی سپری کردند و زیباترین روزهای زندگی‌شان را آفریدند؛ ایامی که خاطراتی شد برای فرزندان و نواده‌هایی که در راه بودند. پس از بازگشت به کلکته، زندگی روال همیشگی خود را گرفت و پدرام به تجارت‌خانه بازگشت. بنا بر دستور ارسلان، همه امور تجارت‌خانه به او سپرده و تمام داد و ستدها را پدرام خود عهده‌دار گردید. ارسلان دیگر به ندرت به تجارت‌خانه سر می‌زد و تصمیم داشت ایام پایان عمر را در آرامش بگذراند.

ارسلان با تمام مسرتی که داشت، اندوهی عمیق در قلبش لانه کرده بود و آن هم به خاطر مرگ فرزندش آرمان بود. او تا حدودی خود را مقصر می‌دانست، ولی با وجود پدرام که نقش دوگانه فرزند و داماد را بر عهده داشت و همچنین حضور آرزو که می‌دانست به زودی نوادگانی را به او هدیه خواهد کرد قلبش آرام گرفت و پدرام نیز به شیوه‌یی زیبا او را دلداری می‌داد که حقیقتاً مایه قدردانی بود؛ چون او خود را بی‌پدر می‌دید و ارسلان را بی‌پسر.

پدرام، ارسلان را پدر خود دانسته و به واقع هر چه برای او می‌کرد از یک پسر واقعی بود و ارسلان هم محبتی بیش‌تر از یک پدر نسبت به او نشان می‌داد.

با آن‌که دیگر پدرام خود را غریب و بی‌کس نمی‌دانست، اما در گوشه‌یی از قلبش احساسی از مهر و عاطفه کمین کرده بود و آرزو می‌کرد به دیدار پدرش برود که در آن شرایط دشوار و سخت او را از خود رانده و از وطن تبعید کرده بود.

پدرام به همسرش پیشنهاد کرد که به ماه عسل دیگری بروند و به همین جهت تصمیم گرفت نامه‌ای به زادگاهش زابل بفرستد، اما هر چه با خود فکر کرد نمی‌دانست آن را برای چه کسی بنویسد. سرانجام به این نتیجه رسید که نامه را برای رضای قلبی خودش بنویسد. از این رو قلم به دست گرفت و به تنها کسی که او را دوست می‌داشت، یعنی دوست صمیمی‌اش جمیل که شبی را در خانه او به صبح رسانده بود فکر کرد و نامه را خطاب به او نوشت.

در نامه‌اش شرح مفصلی از حوادثی که بر او گذشته بود نوشت و در آخر نامه هم اضافه کرد:

«تنها ناراحتی‌ام این است که با تمام خوشی‌های زندگی، باز هم احساس می‌کنم خیلی چیزها را کم دارم و آن میهن و هم‌میهنان عزیزم هستند.»

روزی که نامه به خانه جمیل رسید، او خسته و بی‌حال دیرهنگام وارد خانه شد و به محض ورود، نامه پدرام را به دست گرفت و پس از خواندن آن وقتی متوجه شد که نامه از هند ارسال شده، بسیار خوشحال شد.

او پس از خواندن نامه به راز هولناکی پی برد، به همین جهت یک‌راست به خانه پدر پدرام رفت و تمام قضیه را با آب و تاب برای او تعریف کرد. محمود، پدر پدرام، همان دروغ‌ها و اتهامات سابق را تکرار نمود، ولی جمیل از دوستش دفاع کرد. میانجی‌گری و وساطت جمیل فایده‌یی نداشت و ناچار آن‌جا را ترک گفت و با آه بلندی که از اعماق سینه کشید، با خود گفت:

-روزی خواهد رسید که به لطف خداوند شما از پاکی و صداقت او آگاه می‌شوید.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۱۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۴۰۸ صفحه

حجم

۲۱۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۴۰۸ صفحه

قیمت:
۹۰,۰۰۰
تومان