دانلود و خرید کتاب آرزوهامو بغل می کنم خدا با منه سادنیک چم
تصویر جلد کتاب آرزوهامو بغل می کنم خدا با منه

کتاب آرزوهامو بغل می کنم خدا با منه

نویسنده:سادنیک چم
انتشارات:انتشارات نظری
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب آرزوهامو بغل می کنم خدا با منه

کتاب آرزوهامو بغل می کنم خدا با منه نوشتهٔ سادنیک چم است. انتشارات نظری این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر یک مجموعه داستان از این نویسندهٔ معاصر ایرانی را در بر گرفته است.

درباره کتاب آرزوهامو بغل می کنم خدا با منه

کتاب آرزوهامو بغل می کنم خدا با منه ۱۰ داستان کوتاه را در بر دارد. عنوان برخی از این داستان‌ها عبارت است از: «آشتی با همسرم»، «عشق در لابه‌لای زندگی»، «برگریزان غم‌انگیز»، «به خاطر آرزوهای مادرم» و «بیوه‌یی که در جوانی پیر شد». هر یک از این داستا‌ن‌های کوتاه با تک‌بیتی از یکی از شاعران معاصر یا کلاسیک ایران (همچون شهریار، عطار و حافظ) آغاز شده است. برای نمونه در یکی از این داستان‌ها ابتدا «دل می‌رود ز دستم صاحبدلان خدا را / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا» را از حافظ می‌بینیم و سپس صدای راوی را می‌شنویم که روایت خود را درمورد اتفاق عجیب و دردناکی که برایش افتاد و او را بسیار آزرد سخن می‌گوید؛ اتفاقی که به نقل از این راوی از طرفی همچون کار این دنیا و صاحب آن بی‌حکمت و پایه و اساس نیست. راوی این اتفاق را تحمل کرد، چون برایش استفاده داشت. این اتفاق یک تصادف تلخ بود؛ برخورد یک دوچرخه به راوی که از پشت سرش به‌سرعت می‌آمد و بر اثر برخورد آن با پهلو و پای او، درست‌و‌حسابی او را زمین‌گیر کرد.

خواندن کتاب آرزوهامو بغل می کنم خدا با منه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخش‌هایی از کتاب آرزوهامو بغل می کنم خدا با منه

«دردها و غصه‌ها، آن‌چنان قلبش را سرشار کرده بودند که به محض برخورد با نگاه کنجکاو ما، فضا را پر کردند، درست مانند اشک‌هایی که برای فرو ریختن به دنبال بهانه می‌گردند و مانند ابری که بغض دیرینه‌یی در سینه دارد تا به سوزش و تپش راه باران شدن می‌جوید. ته‌سیگارش را در جاسیگاری قرار داد و برایمان این‌گونه شروع به نجوا نمود:

در کتابخانه دانشگاه در حالی‌که مشغول مطالعه دروس خود بودم، برای اولین بار او را در کنار خود احساس کردم، گویی می‌کوشید کتابی را که در دست داشتم، بخواند. سعی کردم بدون اعتنا به خواندن ادامه دهم ولی سماجت او پس از لحظه‌یی مرا معذب کرد، کتاب را بستم و از جای خود برخاستم ولی نگاه پرسشگرانه او مرا از رفتن بازداشت. از رشتهٔ تحصیلی‌ام پرسید و سپس محل کار پدرم را و این آغاز آشنایی ما بود که خیلی ساده به ازدواج منتهی شد و همچون دو کبوتر سبکبال با هم مسیری را آغاز کردیم، پرواز در آسمان‌های پهناور، پرواز زندگی، در حالی‌که بال‌های‌مان برای یکدیگر پناهی بود و قلب‌مان جایگاه عشقی ژرف، هر دو به دیاری دور پر کشیدیم و برای خود لانه‌یی ساختیم که خشت خشت آن را با واژه واژه محبت جلا داده بودیم. زندگی‌مان سرشار از شادی و امید بود. آن‌چنان در هم غرق بودیم و به هم مشغول که گذشت زمان برایمان مفهومی نداشت و در کشاکش این روزگار باورنکردنی، تمامی لحظه‌های زندگی‌مان جز در مواقع کارهای اجباری روزمره با هم سپری می‌شد، با هم به دیدار خدا می‌رفتیم، با هم کتاب می‌خواندیم و با هم شادی می‌کردیم.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۷۵٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۷۵٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۱۴,۵۰۰
تومان