کتاب ساعت ها به وقت دلتنگی کوک می شوند
معرفی کتاب ساعت ها به وقت دلتنگی کوک می شوند
کتاب «ساعت ها به وقت دلتنگی کوک می شوند» نوشتۀ معصومه رمضان زاده کرمانی (میم: طوبی مهدوی) است و انتشارات آذرفر آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب ساعت ها به وقت دلتنگی کوک می شوند
موزۀ ساعت کرمان یکی از مکانهای دیدنی شهر کرمان است که ساعتهای مختلف ساخت قدیم و ساعتهای چوبساز در آن قرار دارد. از میان ساعتهای معروفی که در این موزۀ جذاب به معرض نمایش گذاشته شده میتوان به ساعتی که در عصر ناصرالدینشاه به سفارش دربار ساخته شده، ساعتهای چوبساز، ساعتهای دستساز هندوستانی که ۱۵۰ سال پیش از طریق بمبئی به بندرعباس و از آنجا به کرمان وارد شده، ساعتی که مربوط به ۳۰۰ سال پیش است و همچنان کار می کند، اولین ساعت مکانیکی اختراع شده در جهان، اولین ساعت آزمایش شده در فضا، ساعت کلیسایی شکل ساخت آلمان، ساعت آبی متعلق به دوران صفویان و ساعتهای مخصوص افراد نابینا اشاره کرد.
فردی به نام ماشالله ترابی یکی از تاجران معروف کرمانی در دوره قاجاریه در سفر به هند با اولین ساعتها آشنا میشود و تصمیم میگیرد وارد این حرفه شود، بعد از واردکردن ابزارآلات ساعت، سرهمبندی آنها و اقدام به فروش، حاکم وقت کرمان به ماشالله دستور میدهد یک ساعت بزرگ برای میدان مرکزی کرمان بسازد. حالا بعد از سالها که این حرفه بین پسرانش چرخید، نوۀ او سیروس ترابی موزۀ ساعت را در کرمان راهاندازی کرده است. معصومه رمضانزادهٔ کرمانی (میم: طوبی مهدوی)، شاعر و نویسندۀ اهل کرمان هم دست به کار شده و داستانها، حکایات تاریخی و خاطرات این خانواده را در کتاب ساعتها بهوقت دلتنگی کوک میشوند، گردآوری کرده و بهصورت یک اثر ادبی درآورده است.
فهرست مطالب کتاب ساعتها بهوقت دلتنگی کوک میشوند عبارت است از: «پیشگفتار»، «روایت پهلوان مهراب»، «نقش پنهان»، «گلاندام»، «قصهای در شب»، «کسی که مثل هیچکس نیست»، «در غروبی ابدی (روایت مادر)»، «راز من...»، «من باب آشنایی» و «گلچینی از اشیا موزۀ ساعت».
کتابهای دیگر معصومه رمضان زادۀ کرمانی (میم: طوبی مهدوی) عبارتاند از: «به قلم باران»، «باران می بارد دراین حوالی»، « من زادۀ زمستانم» و «عشق به رنگ خاکریزها»
خواندن کتاب ساعت ها به وقت دلتنگی کوک می شوند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران کتابهای ادبی و تاریخی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ساعت ها به وقت دلتنگی کوک می شوند
«هوا تاریک بود و ساربانها بقیۀ شترها را به داخل کاروانسرا میبرند و آن شتر بیچاره را در همان جا با همان وضع در آن سوز و سرمای طاقتفرسا رها میکنند؛ گمانشان این بود که خودش تلف خواهد شد؛ اگر هم طاقت آورد فردا او را بکشند و از گوشتش استفاده کنند. پهلوان مهراب کشاورز بود و در صحرای زریسف زندگی میکرد، زمانی که خسته و مانده از مزرعه به خانه میرود؛ ناگهان متوجه ناله و بیتابیهای شتری میشود که روی زمین به نزدیکیهای دروازه بی ساربان رها شده است.»
حجم
۱۴٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۰۶ صفحه
حجم
۱۴٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۰۶ صفحه