تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب فرار موروثی
معرفی کتاب فرار موروثی
معرفی کتاب فرار موروثی
کتاب الکترونیکی «فرار موروثی» (نویسنده: «مونا ربانیپور»، ناشر: آذرفر، مترجم: ندارد) داستانی معاصر از زندگی یک خانواده ایرانی در بستر روابط خانوادگی، سنتها و دغدغههای نوجوانی است. این رمان با محوریت شخصیت «هانیه» و روایت اولشخص، به مسائل هویتی، عشق، تعارضات نسلها و نقش زنان در خانواده میپردازد. فضای داستان در دل یک خانواده پرجمعیت و پرتنش شکل میگیرد و با جزئیات دقیق به روابط میان اعضا و چالشهای روزمرهشان میپردازد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب فرار موروثی
«فرار موروثی» اثری داستانی از «مونا ربانیپور» است که در سال ۱۴۰۳ منتشر شده و فضای آن در دل یک خانواده ایرانی در دهههای اخیر میگذرد. روایت کتاب از زبان دختری نوجوان به نام «هانیه» شکل میگیرد که در آستانه بلوغ و ورود به دنیای بزرگسالی، با مسائل خانوادگی، سنتهای ریشهدار و دغدغههای شخصی روبهرو میشود. داستان در بستری از مناسبات فامیلی، مراسمها و روابط پیچیده میان اعضای خانواده روایت میشود و بهویژه به نقش زنان، انتظارات اجتماعی و چالشهای هویتی میپردازد. نویسنده با پرداختن به جزئیات زندگی روزمره، تصویری ملموس از فضای خانههای ایرانی، مناسبات فامیلی و تضادهای نسلها ارائه میدهد. کتاب در کنار روایت عاشقانه و دغدغههای نوجوانی، به نقد سنتهای خانوادگی و نقشهای جنسیتی نیز میپردازد و تصویری از کشمکشهای درونی و بیرونی شخصیت اصلی را به نمایش میگذارد.
خلاصه کتاب فرار موروثی
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!داستان «فرار موروثی» با روایت زندگی «هانیه»، دختر نوجوانی از یک خانواده پرجمعیت و سنتی آغاز میشود. هانیه در آستانه شانزدهسالگی، با دغدغههای بلوغ، هویت و عشق دستوپنجه نرم میکند. او در خانوادهای بزرگ با روابط پیچیده، مادر و پدری سختکوش و برادری به نام «فرشاد» زندگی میکند. روایت با جشن تولد هانیه شروع میشود و به تدریج وارد فضای خانه و مناسبات فامیلی میشود؛ جایی که نقشها و انتظارات سنتی، بهویژه درباره زنان و دختران، پررنگ است. هانیه به پسرعمویش «پدرام» علاقهمند میشود و این علاقه، او را وارد دنیایی از تردید، امید و ترس میکند. در کنار این احساسات، او با مادرش درباره نقش زنان، استقلال و سنتهای خانوادگی بحث میکند و به مرور با واقعیتهای تلخ و شیرین زندگی روبهرو میشود. روایت، جزئیات زندگی روزمره، مراسمهای خانوادگی، روابط میان اعضا و چالشهای اقتصادی و عاطفی را با نگاهی انتقادی و گاه طنزآمیز به تصویر میکشد. دغدغههای هانیه درباره ظاهر، آینده، جایگاهش در خانواده و جامعه، و تلاش برای یافتن هویت شخصی، محور اصلی داستان را شکل میدهد. در این میان، کشمکشهای میان مادر و زنعمو، رقابتها و حسادتهای فامیلی و تلاش هانیه برای جلب توجه و محبت پدرام، فضای داستان را پیش میبرد. پایان داستان افشا نمیشود، اما مسیر رشد و بلوغ هانیه و مواجهه او با واقعیتهای زندگی، در کانون روایت قرار دارد.
چرا باید کتاب فرار موروثی را خواند؟
این رمان تصویری نزدیک از زندگی دختران نوجوان در خانوادههای ایرانی ارائه میدهد و با پرداختن به جزئیات روابط خانوادگی، سنتها و دغدغههای بلوغ، امکان همذاتپنداری با شخصیتها را فراهم میکند. روایت اولشخص و نگاه انتقادی به نقشهای جنسیتی و سنتهای ریشهدار، فرصتی برای بازاندیشی در مورد جایگاه زنان، هویت فردی و چالشهای نسل جوان فراهم میآورد. همچنین، کتاب با طنز و جزئینگری، فضای خانههای ایرانی و مناسبات فامیلی را بهخوبی بازتاب میدهد و خواننده را با تجربههای روزمره و احساسات متناقض شخصیت اصلی همراه میکند.
خواندن کتاب فرار موروثی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای نوجوانان و جوانانی که با دغدغههای هویتی، روابط خانوادگی و چالشهای بلوغ روبهرو هستند، مناسب است. همچنین برای علاقهمندان به رمانهای خانوادگی، روایتهای زنانه و کسانی که به بررسی نقش سنتها و جنسیت در جامعه علاقه دارند، خواندنی خواهد بود.
بخشی از کتاب فرار موروثی
«چشمانم بسته بود. در ذهنم بهدنبال یک آرزوی قشنگ میگشتم. صدای شمارش اطرافیان تمرکزم را بر هم میزد و نمیتوانستم به خوبی روی آنچه از خداوند میخواستم. با دقت بیشتر تمرکز کنم. اعدادی که میشنیدم، مرا بیشتر از پیش هول میکردند؛ چراکه تندتند به یک نزدیکتر میشدند و دیگر چیزی به پایان فرصتم باقی نمانده بود. در شانزدهسالگی برای یک دختر دبیرستانی چه آرزویی میتواند مهم باشد؟ از خداوند خواستم تا به برکت شب تولدم، مرا در تمام مراحل تحصیلم یاری کند. با شنیدن عدد یک و صدای دست پدر و مادرم و فرشاد، چشمانم را باز کردم. نگاهم به کیک شکلاتی کوچکی افتاد که با دو شمع، پایان شانزدهسالگیام را نشان میداد و روی میز جلومبلی در امتداد زانوهایم که روی مبل نشسته بودم قرار داشت. با صدای مامان مرضیه که با خنده و شوق میگفت: «هانیه جان شمعها را فوت کن. چقدر لفتش میدهی!» به خودم آمدم. کمی خودم را روی مبل جابهجا کردم و با تمام قوا اکسیژن را به درون ریههایم هدایت و سپس با شدت بیشتری، در مقایسه با دم، با بازدمم شمعها را فوت کردم. دوباره صدای دست و جیغ فرشاد و مامان بالا رفت. فرشاد تمام صورت و هیکل مرا غرق در برف شادی کرد؛ طوری که دیگر جایی را نمیدیدم. با دستم مانند پارویی پشت پلکهایم را از برف روبیدم و با حالتی معترض به فرشاد گفتم: «بس است دیگر! همیشه در هر کاری زیادهروی میکنی و شورش را درمیآوری.» فرشاد چیزی نگفت و چرخی در خانه زد و اسپری برف شادی را بالا و پایین تکان داد و دوباره مقداری از آن را در هوا اسپری کرد. ناگهان چشمانم برای لحظهای بسته شد و احساس کردم در تاریکی پشت پلکهایم، نوری مانند نور خورشید ظهور کرد؛ چیزی بود مانند فر ایزدی که تمام وجودم را در بر گرفت. در یک لحظه تمام بدنم بهشدت گر گرفت. تمام آن تاریکی مطلق به فضایی پر از نور تبدیل شده بود. نوری زردرنگ در مرکز قرار داشت و اطراف آن هالهای از نور سفید بود. گنگ بودم. در ابتدا فکر کردم مردهام؛ چون چنین لحظهای را در بسیاری از فیلمها دیده بودم...»
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه